یبار نوشتم
؛
زیرِ اتمسفر شعر میخوانم
از پوست نازك ابرها ..
از حلزونی بز ر ر ر گ با صدفی تُرد
كه در حلقهی دور زحل
لیز میخورد
و دیدم ك .. خدا ☁️ ٖ
با هر دَم
خرده نورها میبلعد
و با یك بازدم
جهانی دیگر،
در دور دستها
صورت
میگیرد.
خدا باحوصله و پر دلیلست
یکدفعه
پرسیدم "چرا ؟
او
گفت
كه ..
.
بعد همهٔ این نویسه رو مچاله کردم، گفتم لابد
یعدهای میپرسن
حلزونی دورر زحل ؟ خدا حرفمیزنه ؟
دراگ ؟
یا لابد یعدهای میگن
فاک یو!
چه سطحی!
اینجایش اینجور است، آنجایش فلان ..
لابد، لابد، لابد ..
راستش من ..
هیچی، فقط اینكه
هربار دست و پامو گم میکنم موقعی
كه میخوام خنگترین فکرامو
بنویسم یا هزارتا بهونه مثل همینا
پیدا میکنم ك بهشما نشون ندم
كه خب ببخشین
پر از باگم
پر تردیددد .
ساال نو توام مباارك عزیز م م م
و َ همچین دختررام
و َ ما بقی دوستاان . .
هدایت شده از توابین | سید مصطفی موسوی
- چیزی نداشتم که بگویم، گریستم..
لطفا در این شب ،
عمیقا ظهور رو بخواین
چاره ی هر ناچاریه . .
کلید هر در بسته ست . .
حامی هر مظلومه . .
شفای هر بیماریه . .
ظهور رو بخواین لطفا ..
و در حق تمامی بشریت دعا کنید
عافبت و عاقبت بخیری .
نذارین امشب از دستمون ساده بره .
دعاگوی هر خلق الله ی روی زمین و زیر زمین هستم .