کماج ِ شکری، چند تیلهٔ آبي از تو،
گلسرها، دشتهایِ داماش، گیشهها
درختها و درختها،
تعلقاتماند..
اینها عزیزند و عاقبت.
مال خدایند و مال من و مالِ تو..
ما خمیرهٔ این خلقتایم؛
صحابه و یار ..
مثلا ً سوسنهای چلچراغ را من
ناصرم و اسبهای خردسال را تو
نصیر ..
اعتقادمان، بهآمدن ِ
عندلیبها، ختم خواهد شد..
بادا که بَخت بیاورند و ُ
فال..
کوچها باز میآیند و ایلیاتیها ..
ما نُصرت ِ زمین را،
خواهیم خواند..
ما .. ما، ما!
ما را سدهها قهر نشان دادند
با باتلاقها و مردابها..
بیا بهشان بگوییم قُلچماقهای
کذاب و دروغگو..
و بعد،
سلام کنیم به خلقِ عظیم!
کماج ِ شکری، چند تیلهٔ آبي از تو،
گلِسرها، دشتهایِ داماش، گیشهها
درختها و درختها،
تعلقاتماند..
اینها عزیزند و عاقبت.
مال خدایند و مال من و مالِ تو..
4_5911105546081010709.mp3
3.51M
آبرفته طاقتمان، کوچك
شده و نَزار و نازك ..
این قَوّال ِ رنجشدیده هم
براي ما میخواند.
ما که با اینهَمه
هنوز، سبزیم و حراجفروش ِ
هِل و عاطفهایم..
_
اگر آزادانہ مجال ِ
انتخابم بود ، با رغبت جایي
بر میگزیدم در میانہی
بهشت ..
وَ ترجیحاً جلوي درگاه ِ آن!
~ نیچہ ، برگردان عليِ
عبداللهۍ .
سواري خستهام ،
از کوه پایین آمدم دختر!
ببند این زخمهای کهنهی
مشروطهخواهی را .
• حامد ِ عسکرے .
تُفنگ و اسب را دادم بهجای ِ
شانهی ِ نقره ؛
بکش هموارتر کن پیچ و تاب ِ
این دو راهي را .
سپیده سر زده ،
آهو بهآغوشم قدم بگذار
مگیر از شیرمَردت لطف ِ صید ِ
صبحگاهي را
رهاتر از سر ِ زلفت بخند
امشب پریشانم ..
برقصان توی تُنگ ِ صورتت ،
دو بچه ماهي را .