eitaa logo
دیمزن
1.8هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
382 ویدیو
14 فایل
دنیای یک مادر زائر نویسنده
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از انتشارات شهید کاظمی
🔔 شد 🎉 هدیه باران آغاز شد 🎊 یک فرصت عالی ویژه ایام میلاد با سعادت (عج) از امروز تا 15 شعبان 🎁 با هر سفارش یک هدیه دریافت کنید... 🌐 سفارش آنلاین https://manvaketab.com/pubbooklist/59974/ کد تخفیف ویژه: 313 🔻سفارش در ایتا👇 @manvaketab_admin 🔹آدرس فروشگاه جهت خرید حضوری: قم مجتمع ناشران طبقه همکف 📍 ویژه خریدهای بالای ۳۰۰هزار تومان 📌 انتشارات شهید کاظمی 🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب در کشور 🆔 @nashreshahidkazemi
نیمه شعبان است. ما خوشحالیم. همه جا را آذین بسته ایم. ایستگاه های صلواتی گذاشته ایم. بساط نورافشانی و چراغ های رنگی و مولودی خوانی مان به راه است. خوشحالیم که هزار و صد و نود سال پیش در چنین روزی وجود مبارکی متولد شده که قرار است منجی جهان بشریت باشد. دوران سیاه پر از ظلم و جور آخر الزمان را به سپیدی اسلام و عدالت روشن کند. مبارزه ریشه داری که از زمان هابیل و قابیل شروع شده را بالاخره به نفع جبهه حق تمام کند و شیطان قسم خورده را به درک واصل کند. حتی تصور این اتفاقات هم چند کله قند توی قلب هر انسان آزاده ای آب می کند و نیاز هم نیست که حتی مسلمان باشد. ما خوشحالیم. چون یادآوری تولد چنین کسی هزار ریسه رنگی روشن می کند توی اتفاقات پوچ و سیاه روزمره دنیایمان. اما امروز داشتم به احساس خود آقا فکر می کردم در سالروز تولدشان. یعنی ایشان چه حسی دارند از این که هزار و صد و نود سال است در زندان دنیا گیر افتاده اند؟ زندگی کسی که مثل پدری مهربان همه انسانهای دنیا را دوست دارد و برایشان دل می سوزاند و از دیدن زجر و درد و بیماری شان محزون می شود چه طور می گذرد؟‌ زندگی کسی که قدرت دارد همه تلخی های دنیا را شیرینی کند، همه جنگ ها را دوستی کند، همه تبعیض ها را عدالت کند، همه بیماری ها را صحت کند، همه فقرها را مکنت کند و .... اما به شرطی که مردم دنیا خودشان بخواهند، چه طور می گذرد؟ یک بار دیگر همه چیز را کنار هم ببینیم. او مردم دنیا را دوست دارد. خیلی هم دوست دارد. بیشتر از یک پدر مهربان، از دیدن رنج بچه هایش ناراحت می شود، حرص می خورد. آتش می گیرد....می تواند همه مشکلاتشان را حل کند. می تواند آنها را نجات بدهد. اما خدا اجازه اش را نمی دهد... می گوید تا خودشان نیایند سراغت... تا خودشان نخواهند... نمی شود. و مردم درحالیکه در دریای مشکلات غرق می شوند، در جنگ ها کشته می شوند، در فقر دست و پا می زنند و .... دو دسته اند. یا او را نمی شناسند و یا اگر هم می شناسند فقط هر سال تولدش را جشن می گیرند و شیرینی می دهند و شیرینی می خورند و تمام... البته که همین خوشحالی مردم هم شاید لبخندی روی لب های آقا بنشاند و خدا را شکر کند از شادی شان. اما کی می رسد روز نیمه شعبانی که او هم خوشحال باشد، بخندد، از خوشحالی ما... از خوشحالی همه مردم دنیا... و ما در حالی که دورش را گرفته ایم فشفشه هایمان را روشن کنیم و همه با هم بگوییم: چه مبارک است بودنت! چه مبارک بوده تولدت! شاید هم همه حرفهایمان را خلاصه کنیم و بگوییم: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ! مَتَى تَرَانَا وَ نَرَاکَ وَ قَدْ نَشَرْتَ لِوَاءَ النَّصْرِ تُرَى أَ تَرَانَا نَحُفُّ بِکَ وَ أَنْتَ تَؤُمُّ الْمَلَأَ وَ قَدْ مَلَأْتَ الْأَرْضَ عَدْلاً وَ أَذَقْتَ أَعْدَاءَکَ هَوَاناً وَ عِقَاباً وَ أَبَرْتَ الْعُتَاةَ وَ جَحَدَةَ الْحَقِّ وَ قَطَعْتَ دَابِرَ الْمُتَکَبِّرِینَ وَ اجْتَثَثْتَ أُصُولَ الظَّالِمِینَ، وَ نَحْنُ نَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
بیایید امروز به این امید شادی کنیم که خوشحالی مان حلقه ای کوچک از زنجیره خوشحالی شیعیان باشد و این انبوه خوشحالی شیعیان، لبخند روی لبان آقایمان بنشاند. 🥰😊 دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
دیروز یک نصف روز قم رفتم. چقدر برکت کرد همون نصف روز و چقدر حالم خوب شد.
اولش رفتم چهلم شهید علی آقازاده نژاد. چقدر باشکوه و شلوغ و با حال خوب بود. چون کسی منو نمی شناخت اونجا حالم با خود شهید خوش بود. ولی آخرش اومدم کلی دوست و آشنا دیدم. در حد خواهر شهید و اینا🙄😬🙈 همه اخلاصم پرید😁
دیوار گلزار شهدای قم چقدر به روز بود!😍😅
ببینید حیف نیست از اینا نیاد رو سنگ قبرمون؟ چیه اون سنگ سیاهای معمولی؟
بعد هم رفتم یه جشن تکلیف امام زمانی خوشمزه چند تا از دوستای خیلی خوبم بودند که من با دیدنشون یاد امام زمان می افتم😅 😅
بعد رفتیم مسیر حرم تا جمکران که شده بود پر از موکب و پیاده روندگان عاشق ...
انتخاب های دیگه ای هم تو نوع چای می شد کرد...😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درسته فضا خیلی شبیه مسیر اربعین بود. ولی از نوع شادش😂😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینجا هم موکب حاج محمود اینا بود.😊 همین قدر مفصل و شلوغ. حاج محمود کیه؟ ان شالله سفرنامه حج چاپ بشه کامل باهاش آشنا می شین.😊 ممنون از اقای آزادگان که موقعیت موکب حضرت معصومه رو برام فرستاد. خیلی خوش گذشت به بچه ها. تازه یه چیزی! اون دوستای امام زمانی مو دوباره اتفاقی اینجا هم دیدم!😅 باور کنید قم شهر کوچیکی هم نیست آخه....
من رای می دهم‌ چون...
بعدش هم کلی نورافشانی و این حرفا. جاتون خالی.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جشن امشب مسجدمون خیلی برنامه خوبی بود. هم شادی داشت هم معنویت. چقدر زحمت کشیده بودند براش. کل محله هم اومده بودند. با هر تیپی.
این تصویر رو امروز برام فرستاده ان. از همون غرفه ی اون شبی. دلایل مردم چقدر زیاد شده😊😍
خلاقیت در دعوت همسایه ها به انتخابات😅😅
خدایا چه خوشبختی خوبیه که کتابم تو حرم امام رئوفت باشه و به واسطه شهدا من هم از خاطر عاطر زائرانش بگذرم. ایشون که این لطف رو در حقم کرده یک رفیق مجازی دیرینه اهل اصفهان که یکبار همدیگه رو دیده ایم فقط. لطف دوستان مجازی ام که خیلی وقت ها حتی یکبار هم ندیده ام شون خیلی زیاده. همیشه به دوستان حقیقی ام می گم که من بهترین مهمانان مجازی رو دارم توی صفحه و کانالم. همیشه همراه و مهربان و فهیم بوده اند. مخصوصا تو یاد کردنم تو جاهای خوب. جدیدا خیلی ها از کنار آقا امام رضا یادم می کنن. حتما اتفاقی نیست. و یه نشانه است. فکر کنم دیگه وقتشه امام رضا که اذن زیارت بدید و دعوتم کنید.😔🥺
هدایت شده از شهید کاظمی
در زندگیتان همواره آزاد باشید و به هیچ چیز غیر از خدا آنچه که آنی است دل مبندید و بدانید که دنیا زودگذر و فانی است و فریب زرق و برق دنیا را نخورید. برحذر باشید از وسوسه های نفس و مدام به یاد خدا باشید تا از شر نفس و شیطان در امان باشید. به بهانه 6 اسفند شهید حمید باکری کانال اختصاصی شهید کاظمی 🌴 @shahidkazemi_ir 🌐https://shahidkazemi.ir
هر جا را نگاه می کردیم دیوار بود. ما دویدن دلمان می خواست. یک دشت شیب دار و صاف که به دامنه قله برسد. ما دوست داشتیم وقتی می دویم دست دوستانمان هم توی دست هایمان باشد. با هم بدویم. با هم برسیم. ولی همه جا دیوار بود. مثل مازی بزرگ باید از لای راهروهای باریکِ بین دیوارها، همدیگر را و راهمان را پیدا می کردیم. از روی نقشه کلی بدون جزئیات، با احتیاط قدم برمی داشتیم که گم نشویم. پایمان توی چاله نرود. گاهی که به انتهای راهرویی بن بست می خوردیم. لب و لوچه مان آویزان می شد. عده ای همانجا می نشستند که "ولش کن. بی فایده است. ما راه به جایی نمی بریم." و عده ای ادامه می دادیم. از روی همان نقشه قدیمی بدون جزئیات. با راهنمایی های گاه به گاه دیده بان هایمان. دیده بان هایی که اگر هم بین مان نبودند، ولی ما مثل چشم هایمان بهشان ایمان داشتیم. سالهای سال که ما و دشمن مشغول ساختن این دیوارها و چاله ها بین خودمان و قله بوده ایم، یکی شان بیرون دیوارها به خاطر ما جنگیده بود. جلوی ماشین هایی که می خواست بیاید و دوباره دیوار سازی کند برایمان ایستاده بود. بارها با بیل و کلنگ و قیچی هرس، وسط دیواری، میانبری ساخته و راه خیلی ها را نزدیک کرده بود. همه راه ها را شناسایی میدانی کرده و بارها از بالا موقعیت ما را لابه لای دیوارها رصد کرده و گزارش داده بود. روزی که پهپادهای دشمن آمدند کورش کنند، نامه ای را با مهربانی به سمت ما انداخت و گفت نکند دچار اشتباه محاسباتی شوید. نکند دیوارها حوصله تان را تنگ کنند. نکند خسته شوید. نکند حرف های دشمن رویتان اثر کند که شما هیچ کاره اید، شما نمی توانید، شما به قله نمی رسید، بدبختید.... توی نامه اش صریح و مهربان برایمان نوشته بود: برادران و خواهران، پدران و مادران، عزیزان من! جمهوری اسلامی، امروز سربلندترین دوره خود را طی می‌کند. بدانید مهم نیست که دشمن چه نگاهی به شما دارد، دشمن به پیامبر شما چه نگاهی داشت و چگونه با پیامبر خدا و اولادش عمل کرد؟... مذمت دشمنان و شماتت آنها و فشار آنها، شما را دچار تفرقه نکند. ما گله داشتیم. اما نه از موقعیت جمهوری اسلامی که در مسیر قله بود. از چاله هایی که خودمان در مسیر کنده بودیم. از دیوارهایی که دشمن با کمک خودمان سر راهمان ساخته بود. اما گله مندی که انتهای دلگیر بن بستی بنشیند و غر بزند به کجا می رسد؟‌ باید بلند می شدیم. مثل دیده بان، میانبر می ساختیم. نقشه تمدنی ای که از پیامبران بهمان رسیده بود را دنبال می کردیم. گم می شدیم، پیدا می شدیم، غر می زدیم، امیدوار می شدیم، رای می دادیم،دشمن را ناامید می کردیم، ماشین دیوارسازی اش را با تصمیماتمان از نیمه راه برمی گرداندیم. ما باید به قله می رسیدیم. قله ای که به گفته پیرِ راه نزدیکش بودیم. تا آخر دیوارها راهی نمانده بود. بعدش یک دشت شیبدار و سبز بود که ما به نصرت الهی دست در دست هم فتحش می کردیم. این وعده خدا و پیامبران بود. دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan