eitaa logo
دیمزن
1.8هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
419 ویدیو
17 فایل
دنیای یک مادر زائر نویسنده
مشاهده در ایتا
دانلود
دیروز همین طور که با یک دست سوپ مهمانی افطار را هم می زدم با دست دیگرم پیام های اینستا را چک می کردم. پیام بازخورد دوستی را باز کردم و اتفاقی چشمم افتاد به پیام قبلی اش که مال چند ماه پیش بود. نوشته بود: با استوری های حج پارسالت هوایی شدم و امروز بالاخره تونستم فیش حج بخرم. به جای جواب دادن به پیام آخرش پرسیدم: "ثبت نام کردی کاروان؟ امسال می ری؟" بلافاصله جواب داد که: "نه کاروان ها بسته شده اند و جامانده ام و دنبال تک و توک ظرفیت های خالی ام که بازشود و آنها هم تا من مطلع می شوم پر می شوند." آدرس گروه حجی که پارسال عضو شده بودم (و طی یک بیماری مازوخیستی امسال هم هر روز بهش سر می زنم و تک تک پیام های افرادی که عازمند را می خوانم) را برایش فرستادم و گفتم: "اینجا هر کی از ظرفیت های خالی مطلع می شه به بقیه اعلام می کنه. گوش به گروه باش!" نیم ساعت بعد در حالیکه همچنان داشتم سوپم را هم می زدم صوتی از همان دوست دریافت کردم که با خوشحالی می گفت خدا خیرم بدهد و همین که عضو گروه شده یکی ظرفیت خالی کاروانی را اعلام کرده و هرچه به دفتر زیارتی اعلام شده زنگ زده کسی جواب نداده و از طریق همان گروه، تلفن مدیر کاروان را پیدا کرده و زنگ زده بهش و او گفته که من الان محل کارم هستم و دفتر نیستم. ولی می تونید بیایید همین جا ثبت نام کنید و از قضا محل کار مدیر کاروان در همان کوچه ی محل زندگی رفیق ما بوده! و در عرض یک ربع کل فرایند ثبت نام و حاجی بالقوه شدن دوست ما انجام شده بود! صوت که تمام شد ملاقه سوپ توی دستم می لرزید. واقعا همین طوری سرپا و ایستاده توی آشپزخانه واسطه حج رفتن یکی شده بودم؟ چقدر لذت بخش بود. انگار که کار حج خودم جور شده بود. همان قدر هیجان زده بودم. بعدش با خودم فکر کردم حواله حج آن رفیق را دیشبش در شب قدر امضا کرده بودند و من هم اگر واسطه نمی شدم حج او خود به خود جور می شد. بعد دلم هزااااار بار خواست که کاش برای من هم شب قدر دوباره حج می نوشتند و اگر می نوشتند خود به خود همه چیز جور می شد و حتی اینکه فیش ندارم هم مانع نرفتنم نمی شد! خلاصه که شوق حجی که این چند ماه به خاطر نوشتن سفرنامه و خواندن آن گروه حج قطره قطره بیشتر شده بود، دیروز ظهر قلمبه قلمبه اضافه شد. شب هنوز مهمان ها نرفته بودند که یکی از عوامل کاروان مان زنگ زد! آن وقت شب؟ کاروان حج؟ چه عجب؟ با اشتیاق گوشی را جواب دادم. آقای فلانی از تعریف های مسئول فرهنگی بعثه گفت. از استوری های پارسال و سفرنامه امسال. گفته بود که استوری های "الکعبه تجمعنا" چقدر بازخورد خوب داشته و رونمایی سفرنامه حج را بیاوریم توی سازمان حج و این حرفها. من این طرف خط داشتم برای همین حرفهای معمولی گریه می کردم. درست همین امروز که این قدر هوای حج افتاده بود توی دلم باید یکی یادم می آورد تک تک فریم هایی که دوربینم ثبت می کردند برای استوری ها را؟ گفتم به مسئول فرهنگی بگویید امسال بیام دوبرابر محتوا تولید می کنم ها! و توی دلم بابت همه دعاهای حجی که شب قدر چون فیش نداشتم تزئینی خوانده بودمشان، پشیمان شدم. ! ؟