داشت تلقین می خواند.
خیلی خودمانی و صمیمی.
بس که میت برایش میت نبود.
یک عمر شوهرخاله اش بود
و حالا هم انگار داشت مثل یکی از اعضای زنده فامیل صدایش می کرد که چیزی را یادآوری کند.
علی_آقا!#اگه_نکیر_و_منکر_اومدن_نترسی_ها
#خوب_گوش_کن_یادت_بدم_چی_بگی
فقط اونجاش که:
#بهشون_بگو_من_امام_حسین_داشتم
😭😭
آه که چه لحظات سختیه...
#دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan