eitaa logo
دیمزن
2.8هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
555 ویدیو
19 فایل
دنیای یک مادر زائر نویسنده
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از انتشارات شهید کاظمی
📔 کتابی که قراره متولد بشه... 📚 هر کتاب قصه‌ای داره و هر قصه یه بهونه... 🗓 بهونه پشت بهونه😊 موشک پشت موشک😅 ماهواره پشت ماهواره چند روز پیش حالا هم حالا ما دیگه بهونه نداریم؛ بلکه انگیزه داریم انگیزه چاپ یه کتاب جدید 📖قراره یه کتاب دیگه به کتاب‌هامون اضافه بشه؛ یه کتاب جذاب و خوندنی که بُرد زیادی داره... دقیقا مثل موشک یه موشک واقعی با طعم 📓 کتابی با طعم شهید طهرانی مقدم 📍ادامه داره... . . 📌 انتشارات‌شهیدکاظمی 🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب در کشور 🆔 @nashreshahidkazemi
هدایت شده از انتشارات شهید کاظمی
📢احتمالا خیلی‌ از شماها بالا و پایین و ریز و درشتِ ماجرای یگان موشکی ایران رو 📖در کتاب که با محوریت زندگیِ شهید حسن طهرانی مقدم نوشته شده رو خوندید. و گرنه به چاپ نوزدهم نمی‌رسید.
هدایت شده از انتشارات شهید کاظمی
📘کتاب روایت همین مرد‌های با اخلاص و شجاع کشور ماست. روایت نحوه تشکیل یگان موشکی کشورمون 🌷با محوریت زندگی پدر موشکی ایران شهید . ✅جا داره تو این روز‌های حساس با آدمای گمنام و زحمتکش کشورمون بیشتر آشنا بشیم. 💯پویش فرصت خوبیه که هم این کتاب رو با تهه کنید و هم‌ یه هدیه ناقابل تقدیمتون بشه. مشاهده و تهیه کتاب:👇👇 https://manvaketab.com/book/247770/ 🌐کد تخفیف: 33 📝│ ۴۰۸ صفحه│ فائضه غفارحدادی
هدایت شده از انتشارات شهید کاظمی
13.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 با صبا در چمن لاله، سحر میگفتم کِه شهیدانِ که‌اند این همه خونین کفنان 🎥 دیشب که این فیلم رو دیدم هم ناراحت شدم و هم خوشحال. ناراحت از اینکه چه انسان‌های وارسته‌ای مثل از بین ما رفتند و خوشحال از اینکه هنوز هم جوان‌های وارسته و برومندی مثل هستند که برای دفاع از اسلام و کشورمون، جانشون رو فدا کنند. 📚 میرم طرف قفسه کتاب‌هام و نگاهی به کتاب‌ها ميندازم: ، و . 🌸 کتاب‌هایی که دربارهٔ قهرمان‌های کشورمون نوشته شده و شما رهبر مهربان ما، هر سال با رفتن به بهشت زهرا یادی می‌کنید از قهرمان‌های موندگار سرزمینمون. ⁉️ دارم فکر می‌کنم با این سن و سال برای کشورم چیکار کردم؟ دارم فکر می‌کنم قراره در آینده چه خدمتی به کشورمون بکنم که باارزش باشه؟ شما تا حالا به این سوالات فکر کردید؟ ‼️ دوست دارید این قهرمان‌ها رو بیشتر بشناسید؟ مشاهده و تهیه کتاب‌ها: مرد ابدی: 👇 https://manvaketab.com/book/391368/ خط مقدم: 👇 https://manvaketab.com/book/247770/ شهید نوید: 👇 https://manvaketab.com/book/372652/ 📌 انتشارات‌شهیدکاظمی 🆔 @nashreshahidkazemi
ایشون هم بی سر و صدا به چاپ بیستم رسیده بودند. عکسش براق تر شده بود. فکر کنم کتاب هم مثل فرشه. هر چی پاخورش بیشتر باشه قشنگ تر و قیمتی تر می شه!😅 دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
هدایت شده از کتابنوشان
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝برشی از کتاب خط مقدم مهر سال ۶۳ بود. حسن آقا توی مقر توپخانه در اهواز نشسته بود و سرش مشغول نقشه ها بود که آقا رحیم صفوی احضارش کرد. آقا رحیم معاون عملیات سپاه بود و با محسن رضایی کار می کرد. حسن آقا بدون تعلل خودش را رساند قرارگاه خاتم الانبیا. از دو ماه پیش که در فرودگاه مهرآباد از هم خداحافظی کرده بودند، همدیگر را ندیده بودند. آقا رحیم بعد از آن سفر، یک بار دیگر هم به سوریه و لیبی رفته بود. حسن آقا وارد اتاق شد. آقا رحیم به استقبالش آمد. وسط های اتاق به هم رسیدند. با هم دست دادند و حسن آقا به سبک مخصوص خودش بغلش کرد _خب چه خبر آقا رحیم؟ _ بشین تا برات بگم. حسن آقا روی اولین صندلی اتاق نشست. آقا رحیم هم روی صندلی زهوار دررفته ای روبروی حسن آقا نشست و بدون مقدمه رفت سر اصل مطلب. _صدات زدم که بگم سریع یه تیم از فرماندهان و مسئولان توپخانه رو آماده کن که برای آموزش موشک اسکادبی به سوریه اعزام بشین. حسن آقا جا خورد. _چی؟ اسکادبی؟ شوخی میکنی آقا رحیم؟ آقا رحیم لبخندی زد و با خوشحالی گفت: نه! کاملا درست شنیدی. داره امیدهایی برای گرفتن اسکادبی به وجود میآد. گفتم که شما سریعتر برید یادبگیرید که اگر واقعا یه چنین سلاحی اومدتو ایران، برای استفاده اش لنگ نباشیم‌. صورت حسن آقا از هیجان گل انداخته بود و لبخندش محو نمی شد‌. _ آخه چطوری؟! از کجا؟ کی حاضر شده بهمون موشک بده؟ اونم چی؟! اسکادبی. _چه فرقی میکنه! ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
🌺 آن روز از پرتاب موفق ماهواره برمی گشتیم. همان که من را به عنوان راوی دعوت کرده بودند. در سالن انتظار منتظر هواپیما بودیم. رفتم کنار سردار نشستم. قبلا چندباری درباره «خط مقدم» و یک بار هم درباره «حوالی احمد» با هم حرف زده بودیم. البته همیشه کوتاه و سرپایی و مختصر. این بار فرصت بود که مفصل تر پروژه را توضیح بدهم و ازش بخواهم که وقتی برای مصاحبه مشخص کند. متواضع تر از این بود که بگوید: «تو هم وسط عملیات های وعده صادق وقت گیر آورده ای و نمی بینی سرمان چقدر شلوغ است!» قول همکاری داد و گفت:‌ "فقط قبلش آن چند مصاحبه ای را که بچه های دفتر با من درباره حاج احمد کرده اند را بگیر و ببین.» بعدش گفتم: «من به صورت آنلاین گزارش پرتاب را برای مخاطبینم دادم. حالا می گویند: به سردار حاجی زاده بگو شما که پای لانچرید می شود چند تا موشک هم سمت اسرائیل بفرستید؟» خندید و دو انگشتش را نشان داد و گفت: «من انگشتام ماشه ای شده. نمی تونم!» من هم خندیدم ولی نفهمیدم یعنی چه. خودش اصطلاح ماشه ای شدن را برایم توضیح داد. گفت: «وقتی توی جبهه پشت سر هم با تفنگ شلیک می کردیم انگشتانمان قفل می کرد و دیگر نمی توانستیم تکانشان بدهیم.» هواپیما آمد و بلند شدیم. موقع خداحافظی گفت: «البته چشممون به دهان حضرت آقاست. دستور بدن انگشتان ما هم شفا پیدا می کنه.» حالا فقط چند ماه از آن روز گذشته. کتاب سردار کاظمی بدون مصاحبه با سردار حاجی زاده تمام شده. چهلم شهید حاجی زاده هم افتاده روی تولد شهید کاظمی. فقط خوشحالم که آرزو و تلاش هردویشان محقق شده. ایران به اسرائیل موشک زده. می دونستید با هر موشکی که می ره سمت اسرائیل یک فاتحه هم باید به روح شهید احمد کاظمی بخونیم؟ دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan