پسرک تمام هفته گذشته داشت به این فکر می کرد که با عیدی هایش چه کار کند. هر پیشنهادی که می دادیم قبول نمی کرد و هر پیشنهادی که می داد قابل قبول نبود. پدرش می گفت بدهد دوچرخه اش را تعمیر کند که مجبور نباشد هر روز تا مسجد پیاده برود و یا اینکه صندلی میز مطالعه اش را عوض کند که روکش رویش پاره پوره شده و او گیر داده بود که می خواهم برای چیزی بدهم که برگردد و یا زیاد شود. ولی به هر سرمایه گذاری ای فکر می کرد به در بسته می خورد. با یک و نیم میلیون نه می شد سکه خرید و نه خانه و نه ماشین و نه کار تولیدی راه انداخت و نه هیچی.
روزی که داشت از سرمایه گذاری ناامید می شد یک پیشنهاد وسوسه برانگیز بهش دادم.
گفتم من دو راه سرمایه گذاری خوب و تضمینی می شناسم که پولت چند برابر می شود. گوش هایش تیز شد و نزدیک تر آمد. حتی پسرچه و پسرجان هم آمدند نشستند. بدجنسی می کردم و لو نمی دادم منظورم را و هی بیشتر ترغیبشان می کردم. ولی عاقبت قران روی میز را برداشتم و آیه ها را آوردم: _من ذالذی یقرض الله قرضا حسنا فیضاعفه اضعافا کثیره (کیست که خدا را قرض الحسنه دهد تا خدا بر او به چندین برابر بیفزاید؟)
_مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ ۗ وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ ۗ (مثل آنان که مالشان را در راه خدا انفاق میکنند به مانند دانهای است که از آن هفت خوشه بروید و در هر خوشه صد دانه باشد، و خداوند از این مقدار نیز برای هر که خواهد بیفزاید)
چنان جوگیر شدند که هر سه تا می خواستند کل پولشان را انفاق کنند. بعد از کلی چانه زنی رساندمشان به یک سوم. با خوشحالی رفتند پیش پدرشان و یک سوم عیدی های نقدشان را به او دادند که با برنامک گوشی اش به خیریه بابا اینا پول بریزد. پدرشان پول ها را گرفت و مقدار مجموع انفاق شان را کارت به کارت کرد و بعد عیدی هایشان را به خودشان برگرداند!
گفتم دیدید گفتم برمی گردد؟ این یک برابر! تا چند برابر هم برخواهد گشت.
برق توی چشمها و خنده روی لبشان بوی ایمان می داد. انگار که آن دو آیه برای آنها تازه به تازه نازل شدند.
#تازه_مسلمان_ها
#قرآن_را_وارد_زندگی_هایمان_کنیم
#بچه_های_غزه_چقدر_با_قرآن_دوست_بودند
#راستی_بودند_فعل_گذشته_است
#فعل_گذشته_به_کلمه_بچه_ها_نمی_آید
#قرض_الحسنه
#خیرات
#سرمایه_گزاری_تضمینی
#شک_داری؟
#می_گه_برمی_گردونم_یعنی_برمی_گردونه_دیگه!
#دهههه
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan