حاج آقای آل هاشمِ شهید
یادم هست اولین کاری که بعد از امام جمعه شدنت کردی این بود که گفتی نرده بین مسئولین و مردم را در مصلای نماز جمعه تبریز برداشتند!
و این خلاصه خط مشی ات بود در طول دوره بابرکت امامت جمعه گی ات.
تو شدی یکی از خودِ مردم و این کار به ظاهر ساده آن قدر سخت است که شده کیمیا بین مسئولین. سرزده رفتی و به مردم سر زدی. یک روز به خوابگاه دانشجویی و یک روز به سلف سربازها و یک روز توی بازار چرخیدی و گاهی با مترو و اتوبوس و تاکسی تردد کردی. بیشتر مواقع هم تنها و بدون محافظ. کسی در استان مقامی کسب می کرد شخصا زنگ می زدی و بهش تبریک می گفتی. هر کس دعوتت می کرد اگر برنامه ات جا داشت حتما اجابت می کردی، حتی اگر درخواست شرکت در مراسم افطاری خانوادگی می بود!
مردم آن قدر تو را همه جا می دیدند که خیلی از فامیل هایشان را نمی دیدند. بچه مدرسه ای ها هم بارها تو را دیده بودند. باورم نمی شود که حتی بچه های من که ساکن تبریز نبودند هم با تو عکس دارند! به خیریه ها سر می زدی. تشویق شان می کردی به ارائه خدمات باکیفیت تر به محرومان. مشکلاتشان را حل می کردی. پای صحبت مردم می نشستی. باهاشان معاشرت می کردی. دل به دلشان می دادی. پدری می کردی برایشان. مشکلشان حل هم که نمی شد همین که شنیده می شد و همدردی می گرفتند حالشان خوب می شد....
تعریف تو را از همه جور آدم شنیده بودم. چپ راست انقلابی ضدانقلاب...
من از دور همین قدر کم تو را می شناختم.
اما یک چیز را مطمئنم.
تبریز یتیم شد بی تو...
#شهادت
#رسم_امام_جمعه_های_تبریز
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan