eitaa logo
دیمزن
1.7هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
331 ویدیو
13 فایل
دنیای یک مادر زائر نویسنده
مشاهده در ایتا
دانلود
روزنوشت های پیچائیل هشتِ یکِ سه دیروز صبح بعد از یک هفته ایرانگردی بالاخره تصمیم گرفتم بروم خارج! کلمه خارج را از ایرانی ها یاد گرفته ام. از نظر آنها کره زمین به دو بخش داخل و خارج تقسیم می شود. تا جایی که فهمیده ام خارج یعنی جایی که همه چیزش از داخل بهتر است. از لباس و کاکائو و لوازم خانگی اش گرفته تا طبیعت و معماری و سبک زندگی و حتی فرهنگ و قوانین و حقوق انسانی. به نظر من که بی عقلی است آدم در داخلی زندگی کند که همه چیز خارجش بهتر است. اما ایرانی ها با اینکه از باجناق برادرشان که خیلی سال است خارج زندگی می کند شنیده اند که آنجا بهشت است و به بیکارها حقوق مفت می دهند و هیچ کس هیچ دغدغه ای ندارد، باز هم توی ایران مانده اند و نمی روند. بعضی هایشان هم با یک هفته مسافرت از داخل به یک خارج همسایه، خودشان به این نتیجه رسیده اند که همه چیزِ همه جای خارج از همه چیزِ همه جای داخل بهتر است و عمری در آرزوی مهاجرت دائمی به خارج در داخل زندگی می کنند و آه می کشند. در حالیکه اگر هرجایی رفته بودند و سر نظم ماشینی خفه کننده و ساعات کاری زیاد کلافه شده و دوماه قبض گاز و برق و آب داده و برای صرفه جویی در یک باک بنزین کلی پیاده روی کرده و هر ماه کلی مالیات و بیمه و عوارض اجباری پیاده شده بودند، شاید نظرشان عوض می شد. کاش ایرانی ها هم مثل من فرشته ی آزاد بودند و می توانستند همه جا سر بزنند و پای حرف های یواشکی آدم های مختلف دنیا بنشینند تا تصورشان درباره داخل و خارج شان واقعی و منطقی باشد. خلاصه که دیروز بلند شدم بروم خارج که دیدم نمی توانم! آه! بالاخره بازرسان دایره نظارت کار خودشان را کردند. توبیخ هایشان سقف پروازی ام را محدود کرده بود و فقط در شعاع چند کیلومتری ام می توانستم جست و خیزهای کوتاهی داشته باشم. تهران بودم. رفتم خیابان ولیعصر و از کنار ردیف طولانی کیک های خامه ای و گل ها و بادکنک هایی که برای تولد امام حسن چیده بودند، رد شدم. به افطاری های خیابانی و سفره های ایتام توی مساجد و حسینیه ها و صف بربری های صلواتی سر زدم. محبت و کرامت امام حسن چه شور و حالی انداخته بود بین مردم. اما هیچ کدام دلم را خوش نکردند. من دوست داشتم دیروز خارج باشم. دوست داشتم همراه فرشته هایی که روی بقیع سایه بان شده بودند، خودم را در فضای معطر آنجا رها می کردم و حمام رحمت می گرفتم. مثل ایرانی هایی که حسرت حمام آفتاب سواحل خارج را دارند‌. آی کیف می داد! با همین رویاها خودم را رساندم حرم حضرت عبدالعظیم الحسنی. شب شده بود. به محض اینکه وارد صحن شدم حکم بخشودگی ام صادر شد و غرق رحمت شدم. آنقدر که دیگر حتی نیاز نبود بروم بقیع. نمی دانستم ایرانی ها توی داخل شان چنین امکانات شبه خارجی دارند! شب را توی حرم ماندم. آی کیف داد! دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan