eitaa logo
دیمزن
1.7هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
331 ویدیو
13 فایل
دنیای یک مادر زائر نویسنده
مشاهده در ایتا
دانلود
اواخر پارسال گفتم که این کتاب با سر و شکلی جدید چاپ شده.😊 حالا گویا انتشارات شهید کاظمی برای تهیه اش یه طرح ویژه و جذاب و محدود گذاشته. پیام های خودشون رو می ذارم ببینین چه خبره.😅😅
🔔 اما برنامه ویژه ای که قولش رو داده بودیم 📖 شما کتاب رو می‌تونید با و خانم نویسنده به یادگار داشته باشین 🎁 و البته اینکه یک دیگه هم همراه کتاب تقدیم شما میشه 👌 یک هدیه جذاب و بامزه یک 🚀 از جنس
🔔 اینم اون پازلی که گفتیم وقتی به دستتون میرسه و شما میسازینش این شکلی میشه قشنگ نیست؟! 🚀 یک موشک کوچولو دوربُرد که هر موقع چشممون بهش میفته یاد کارهای بزرگ یک بزرگ بیفتیم
اینم خودش یک نکته‌اس😅 قیمت کتاب ۶۰هزار تومان🙃 (به اندازه دو سه تا چیپس و پفک)🤪 اما این کجا و آن کجا 🚀 قیمت اون موشک چوبی هم ۳۰هزار تومانه که البته شما همراه کتاب می‌گیرین... 🧐 واقعاااااا بله واقعاااااا
اما یه نکته مهم دیگه اینجا می‌مونه👇 🎁 اینکه که این هدیه در تاریخ اعلام شده ⏳ قابل دریافته و البته تعدادش هم محدوده 🔔 یعنی شما فقط تا پایان روز ۹ فروردین می‌تونید از این شرایط ویژه استفاده کنید 🤔 نگین نگفتن‌ها
حالا چجوری ثبت سفارش کنم؟! 🌐 سفارش آنلاین👇 manvaketab.ir 🔻سفارش در ایتا👇 @manvaketab_admin 📍 ویژه خریدهای بالای ۳۵۰هزار تومان 📌 🆔 @nashreshahidkazemi
روزنوشت های پیچائیل چهار یک سه دیروز جمعه بود. جمعه ها توی ایران تعطیل است. به خاطر تعطیلات سال نو، تعطیل در تعطیل شده بود. آی خوابیدند ها! اما چون روزه بودند همکارانم برای خوابشان هم ثواب رد کردند. ای کاش من هم یک ایرانی بودم! توی عرش روز جمعه روز اضافه کاری فرشته هاست. از اول شب جمعه ما فرشته های آزاد را صدا می زنند و برای ماموریت های مختلف می فرستند زمین. عده ای باید به فرشته های شمارشگر صلوات کمک کنند. یعنی با ماشین حساب بنشینند و ثواب هر صلوات را تصاعدی به توان برسانند. عده ای ول می چرخند و سلام های به امام حسین را خانه به خانه و مسجد به مسجد جمع می کنند و می رسانند کربلا. عده ای باید بروند کمک عتید و رقیب ها. ثواب کارها از اول شب جمعه دوبرابر نوشته می شود و گناه ها هم دو برابر است. در نتیجه کار رقیب و عتید ها هم دوبرابر می شود. عده زیادی هم آماده باش می ایستند که اگر علائمی از فرج آشکار شد طبق شیوه نامه روز ظهور حضرت حجت رفتار کنند. گویا علائم فرج ارتباط مستقیمی با عملکرد زمینی ها دارد و فرشته های آزاد هر هفته از دستشان حرص می خورند! یعنی اگر مو داشتند تا حالا هزار بار سفید شده بود. من معمولا هیچ کدام از این ماموریت ها را قبول نمی کنم و می پیچانم. فقط یک ماموریت هست که دوستش دارم. آن هم نوشتن ثواب زیارت اهل قبور در روزهای جمعه است. آن هم برای اینکه خیلی وقت ها خلوت است و نیاز نیست کارخاصی بکنم. لم می دهم به درختی چیزی و چشمان منتظر اهل قبور را تماشا می کنم. فقط جمعه ها روح شان آزاد است و می توانند به محل دفنشان بیایند و اگر ملاقاتی داشتند، سبدهای فاتحه و یاسین شان را بگیرند و ببرند. در غیر جمعه ها باید همانجا در برزخ منتظر بمانند تا فرشته ای مثل من هدایای بازماندگان را بهشان برساند. آیا بپیچانند یا برسانند! سر همین عادت دیروز ماموریت قبرستان های ایران را قبول کردم و حالا از کرده خود پشیمانم. غلغله بودند! نمی دانستم ایرانی ها برای عید دیدنی به خانه اموات شان هم می روند. بعضی ها حتی هفت سین شان را هم آورده بودند. چقدر مرده ها خوشحال بودند. یادم باشد برای فرشته های دیگر تعریف کنم که ایام نوروز توی قبرستان های ایران هم عید است. مخصوصا جمعه ها که عید توی عید است. یک چیز دیگر قبرستان های ایرانی را هم خیلی دوست داشتم. روی بعضی قبرها پرچم های سه رنگ زده بودند. کنار هر پرچم یک تیم فرشته ایستاده بود به تسبیح از طرف صاحب قبر و خوشامدگویی به مهمانانش. از یکی شان پرسیدم اینها کی هستند؟ تسبیح گویان گفت ایرانی هایی هستند که جانشان را برای اسلام داده اند. بالهایم را روی قبرشان تبرک کردم. کم کاری نکرده بودند. من بودم می پیچاندم و زندگی ام را می کردم. مثل بعضی از هم وطن هایشان که مسلمان بودند اما حاضر نبودند به خاطر اسلام کوچکترین سختی ای بهشان تحمیل شود. در حد سنگینی یک پارچه سبک که روی موهایشان بیفتد یا چند ساعت گرسنگی و تشنگی که حتی اگر روزه نمی گیرند حداقل جلوی روزه داران چیزی نخورند. مردم عجیبی هستند کلا. باید بیشتر بشناسمشان. فعلا دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
حالا مناجات نکن. کی ضرر می کنه؟ تو یا من؟😅 دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
دیشب یه مسجدی رفته بودیم که خیلی زیبا بود ولی تعداد نمازگزارهاش زیاد نبودند. در عوض حواسشون به بچه ها بود. دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
به پسرچه عیدی داده بودند چون دعای یاعلی یاعظیم رو همراه جمعیت از حفظ خونده بود. دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
به مخاطبین صفحه اینستام گفتم برام از مسجدای محلشون بنویسن. نظرات زیادی جمع شد که در مجموع خاطره خوشی از رفتن مسجد با بچه نداشتند و یا حضور نوجوون ها در مسجد پررنگ نبود و برنامه ی جذابی براشون وجود نداشت. گفتم اینجا از تجربه حضور در مساجد با بچه کمی براتون بگم. شاید برای کسی مفید بود. دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
اصولا مساجد باید قلب تپنده هر محله باشن. محل تشکیل ارتباطات انسانی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی بین مسلمانان. محل رجوع مشکل داران و حلال مشکلات مردم محله محل تربیت نوجوانان و ایمن سازی شان از آماج سهمگین تربیت های غربی و فردگرا و خودمحور (با دقیق شدن در زندگی شهدا اکثر آنها محصول تربیت پایگاه بسیج نوجوانان مساجد هستند) محل رشد استعدادها و پرورش مهارت ها و... ولی امروزه دارند تبدیل می شن به نمازخانه های بی خاصیتی که فقط اذان به اذان باز می شوند و جز برپایی نمازجماعت با چند ردیف پیرزن و پیرمرد صندلی نشین فعالیت دیگری ندارند. البته مساجد خوب و فعال هم وجود داره. ولی برایند نظرات رسیده نشون می داد که اغلب مساجد هنوز خیلی دورند از رسالت خودشون‌. در این که مشکلات مساجد معمولا به هیات امنای خشک و تغییرگریز برمی گردد بماند و من هم نمی دانم راه حل نفوذ روی آنها چیست ولی آیا چاره خالی کردن مساجده؟ این طوری هم مساجد بیشتر و بیشتر می افته دست اونا و هم ما خودمون محروم می شیم حتی از حداقلی ترین آپشن مساجد که ثواب نماز جماعته. چیزی که در روایات هست اگه دریاها مرکب بشن و جنگل ها قلم باز هم نمی شه ثوابشو بنویسن. دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
خیلی از مامان ها گفته بودند برای ما سخته با بچه بریم مسجد. چون خانم های مسجد به بچه هامون تذکر می دن و می ترسیم که بچه هامون زده بشن از مسجد. ولی به نظرم این فقط پاک کردن صورت مساله است. خب بچه ها رو نبردیم مسجد. زده هم نشدند. سوال اینه که بچه ای که با مسجد مانوس نباشه و مامان باباش رو هم ندیده باشه که مسجد می رن چه طوری بعدا یه هو مسجد برو خواهد شد؟ عملا این طوری پای نسل بعدی از مسجد قطع می شه. حالا که نمی تونیم جلوی خانم های تذکر دهنده رو بگیریم خودمون یه کاری کنیم عوارضش رو به حداقل برسونیم. چه طوری؟ اگه موافقید من یه سری از تجربیات خودم رو براتون می گم. بقیه ای که تجربه های بهتری دارند هم بگن. ان شالله باعث دوستی مسجد و نسل آینده بشیم و بچه هامون مساجد رو از رکود و ایستایی و منفعل بودن دربیارن و به نقش اصلی خودشون برسونند. دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
من بچه ها رو از چند ماهگی مسجد می بردم. با کریر و کالسکه و یا توی بغل. خیلی وقت ها هم نمی شد نماز بخونم یا فقط یکی شو می خوندم. چون وسطش یه وقت بچه گریه می کرد. که اون موقع یا همون طور سر نماز بغلش می کردم یا نمازمو سریع فرادا می کردم و تموم می کردم و برش می داشتم. می دونین تحمل این سختی چه اثراتی داشت؟
اثرش دوجانبه بود یکی اینکه مهر بچه های نوزاد و شیرخوار زودتر به دل پیرزن های مسجد می افته و خانم های مسجدمون به خاطر زیاد دیدن بچه های من بهشون انس و محبت پیدا می کردن و همیشه به خاطر بچه های من تو کیفشون آپشن های خوشمزه می آوردن. نکته مهم تر اینه که کم کم خود بچه ها هم با قوانین مسجد آشنا می شدند و دیگه هر کاری رو توی مسجد انجام نمی دادند. بین دو نماز بلند می شدند می دویدند ولی سر نماز می دونستن که باید کیف اسباب بازی شونو باز کنن یا توی کیف منو بگردن دنبال خوراکیِ اختصاصی مسجدشون. حالا اینایی که گفتم چی بودن؟😉
بچه ها یه کیف اسباب بازی های دلخواه و نشستنکی داشتند که این تو خونه در دسترسشون نبود و فقط وقتی می رفتیم مسجد می تونستن با خودشون ببرن. و اونجا بازش می کردن و با اسباب بازی هاش بازی می کردن. نماز اول چهار دقیقه بیشتر طول نمی کشه. اون اسباب بازی ها چهاردقیقه رو می تونست مشغول کندشون. بین دونماز آزاد بودند و برای نماز دوم موقع رو کردن خوراکی هایی بود که براشون توی کیفم قایم می کردم. سعی می کردم خوراکی هایی باشه که زود تموم نشه! زیاد هم مسجد رو کثیف نکنه. مثل مغز تخمه آفتابگردون و بادوم زمینی‌ یا بیسکوئیت های کراکر ماهی کوچولوها.
ضمنا من همیشه یه دونه از اینا تو کیف بچه ها می ذاشتم و اسمش آشغالخور بود. شبیه بازی بود برامون. اینکه بعد از خوردن هر چیزی تو مسجد با آشغالخور خرده هاشو جمع کنیم و اثری از خودمون به جا نذاریم. (نگم براتون که من یه برهه ای که بچه هام یه ساله و اینان تو کیفم شیشه پاک کن تو اسپری کوچیک می ذاشتم و اثرات انگشتاشونم پاک می کردم سریع.😅) این دو کار جمعا یه دیقه هم طول نمی کشه. اما دو اثر داشت. خانم های مسجد بعد از رفتن ما نچ نچ نمی کردن! بقیه مامان ها هم از ما یاد می گرفتن و مسجدمون همیشه تمیز بود.
بچه ها که بزرگتر می شدن (مثلا پنج ساله) تشویقشون می کردم مکبری یاد بگیرن (هرچند بچه هایی که از نوزادی مسجدند این چیزا می ره تو خون شون. یاد گرفتن لازم نیست. همین اواخر یه فیلم از یکسالگی پسرچه دیدم که تو خونه داداشش داشت براش تکبیر می گفت و بچه ای که تازه ایستادن یادگرفته بود دقیقا مطابق اذکار اون رکوع و سجده می رفت!) و هلشون می دادم تو آقایون برن بگن می شه ما تکبیر بگیم؟ گاهی این ترفند می گرفت و میکروفون به بچه های من می رسید و مردها هم خوب بلد بودند تشویقشون کنن با کلی پول و شکلات برمی گشتن پشت پرده.😉😊
بعدش نوبت مشارکت دادن بچه ها تو پذیرایی های مسجد بود. چایی رو شاید براشون زود بود قند که می تونستن بگیرن! یا شیرینی تعارف کنن در جریانید که این کارها در رشد هوش هیجانی و اجتماعی بچه ها چقدر موثره؟
حالا شاید بگید مسجد شما خوبه و ما مسجد خوب نداریم اطرافمون در این باره هم یه چیزی بگم و تمام ما هروقت تو زندگی دنبال خونه گشتیم نزدیکی به مسجد برامون اولویت بوده. و بارها خونه های خوبی که دور و برشون مسجد نبوده رو به همین بهانه رد کرده ایم. حالا جالب اینه که خونه الان مون خیلی نزدیک به مسجدیه که خودش خوبه. (همون که یادواره شهدای محله گذاشته بود) اما واحد نوجوانانش فعال نیست. و من به خاطر اینکه بچه ها تو واحد نوجوانان مسجد دورتری (حدود ۲ کیلومتر دورتره) فعالیت کنن تقریبا هر روز بچه ها رو می برم اونجا و خودشون برمی گردن یا والدین دیگه برشون می گردونن.
روزنوشت های پیچائیل پنج یک سه دیشب فرشته های آزاد را می فرستادند اروپا و آمریکا. گویا خیلی از مسلمان های آنجا مراسم افطاری شان را انداخته بودند شنبه شب که فردایش تعطیل باشد و همه راحت بتوانند در افطاری ها شرکت کنند. من پیچاندم و نرفتم. باید می رفتیم چرتکه می انداختیم تا به ازای هر نفری که افطاری می دهند یک سال از گناهانشان را پاک کنیم! به شرطی که برای خدا افطاری داده باشد و نه چشم و هم چشمی و رعایت آداب و رسوم و این حرفها. افطاری ایرانی ها که بیشتر به همین نیت ها بود. دوست داشتم بروم آنجا را هم ببینم و مقایسه کنم ولی کار سختی بود. گفتم می خواهم همین جا توی ایران باشم. بهم ماموریت حفاظت از ماشین ها (به خصوص پرایدها) در جاده را دادند. دیروز آخرین روز تعطیلی دور اول نوروز بود. اداره ای ها باید امروز سرکارشان باشند ولی بچه مدرسه ای ها و دانشجوها تا آخر دور دوم تعطیلات که دوازده و سیزده فروردین است، تعطیلند. برای همین خیلی ها هفته بین پنجم تا دوازدهم را هم بین التعطیلین حساب می کنند و کار را می پیچانند! دمشان هم گرم! ولی من باید مواظب آن نپیچان هایی می بودم که دیروز می خواستند برگردند شهرشان و امروز سر کارهایشان باشند. قرار شد توی خروجی شهرها بایستیم و هر ماشینی که صدقه داده بود را همراهی کنیم. چند تا را از چپ شدن نگه داشتم و چند راننده را که خوابشان می آمد بیدار نگه داشتم. فرشته هایی که سابقه چندین ساله در این کار داشتند، می گفتند اوضاع جاده ها خیلی بهتر از سال های قبل شده. یکی شان که از عهد ساسانیان مسئول همراهی کاروانیان و مسافران بود آمار هم داد. می گفت در چهل و دو سال گذشته طول اتوبان های ایران ۵۵۲ برابر شده که رقم کم نظیری است و ایران را جزو بیست کشور اول آزادراه ساز دنیا کرده. کیفیت خودرو ها هم بالاخره دارد بالا می رود. هر چند سرعت رشدش کند باشد ولی کسی نمی تواند بگوید این خودرو های جدید داخلی از نمونه های چند سال پیشش ضعیف ترند‌. در مجموع تا شب چهارصد و هفت خودرو را از تصادف نجات دادم. بقیه هم صدقه می دادند و احتیاط می کردند آمار تصادف ها خیلی کمتر می شد. تمام شب را نخوابیدم و حالا خیلی خوابم می آید. دیگر خودشان مواظب خودشان باشند. فعلا. دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan