eitaa logo
دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی
1.3هزار دنبال‌کننده
16 عکس
18 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از محمد زارع
انسان خلیفه خداوند در زمین شناخته می شود و همه اسما و صفات خداوند نیز در هستی او انعکاس یافته است. از سوی دیگر انسان، فهرست عالم هستی بوده و آنچه در این جهان وجود دارد نمونه ای از آن در هستی انسان تحقق پذیرفته است. در اثر همین ویژگی است که انسان هم با خداوند سخن می گوید و هم به سخن خداوند گوش می دهد و آن را به درستی استماع می کند. سخن گفتن خداوند با انسان به این ترتیب است که حقایق را به او افاضه می کند و معارف را در سرّ سویدا و ضمیرش آشکار می سازد و سخن گفتن انسان با خداوند به این صورت است که او با گوش جان و استماع قلبی خود کلام عقلی حق را دریافت می کند. در این گفتگو که خداوند با انسان و انسان با خداوند انجام می دهد، استماع و شنیدن نقش عمده و بنیادی دارد. به گونه ای که اگر گوش جان آماده شنیدن سخن حق نباشد در واقع گفتگو انجام نشده است. فکر فلسفی فعال است و در گفتگو تجلی پیدا می کند گفتگو و تحول در یک گفتگو به همان اندازه که سخن اهمیت دارد، شنیدن نیز نقش بنیادی و بی بدیل ایفا می نماید. سخن برای شنیده شدن است و در آنجا که استماع و شنیدن وجود نداشته باشد سخن نیز جایگاهی نخواهد داشت. به عبارت دیگر می توان گفت کسی که گوش ندارد سخن نیز نمی گوید. کسی که به گونه ای مادرزاد ناشنوا و کر متولد می گردد، لال و گنگ نیز خواهد بود. بزرگان اهل معرفت به این مساله توجه داشته اند و گفته اند: «آدمی فربه شود از راه گوش» در قرآن کریم کلمه سمیع پیش از کلمه بصیر آمده و خداوند تبارک و تعالی سمیع بصیر خوانده شده است. فکر فلسفی فعال است وقتی از فعال بودن فکر فلسفی سخن گفته می شود منظور این است که انسان با مسائل هستی درگیر می شود و به همان اندازه که از فهم مسائل هستی برخوردار می گردد، ذات خود را نیز می آفریند و حقیقت خویش را دگرگون و متعالی می سازد. غلامحسین ابراهیمی دینانی
گوهر آگاهی گوهر آگاهی، که چیزی جز ادراک نمی باشد، یک حقیقت مرموز، و در عین حال آشکاری است که پایه پیوند آنان با جهان بیرون و عالم پیرامونش به شمار می آید. ارتباط آدم با عالم و پیوستگی آنان با جهان را دوگونه می توان تصویر کرد: ارتباط جزء باکل. ارتباط عالم با معلوم. انسان در نخستین پیوستگی خود با جهان هستی پدیده ای است زیستی که نوعی از انواع گوناگون جانداران را تشکیل می دهد. رابطه انسان با جهان تنها تحت عنوان یک موجود جاندار، از نوع رابطه ای است که در یک موجود تک سلولی با محیط پیرامونش مشاهده می شود. برای شخص آگاه پوشیده نیست که این نوع ارتباط جزء ارتباط جز با کل خود نمی باشد. ارتباط جزء با کل نوعی از انواع ارتباط به شمار می آید که در جهان شناخته شده است و هیچ کس را در آن مجالی برای تردید نیست. آنچه تاکنون به عنوان یک معما باقی مانده، و معرکه ای از آراء به همراه آورده است، چیزی جز راز نهان ارتباط عالم با معلوم نمی باشد. از آغاز فجر اندیشه این مسئله طرح گشته و در بستر گسترده تاریخ مورد بررسی های بسیار قرار گرفته است؛ ولی آنچه اینجا و اکنون درباره آن می توان گفت این است که گفته شود «ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم!». آنجا که انسان جهان را در اندیشه خویش می یابد، پیوسته این پرسش پیش می آید که آیا جهان در انسان قرار گرفته یا انسان در جهان واقع شده است؟ اگر انسان به عنوان یک جزء در جهان قرار گرفته است، حضور جهان برای انسان و احاطه وی به عالم عینی چگونه توجیه می گردد؟ جهان عینی چگونه می تواند راه خود را به درون ذهن آدمی بگشاید؛ فاصله میان جهان ذهن و عالم عین چگونه از میان برداشته می شود؟ آنچه می تواند فاصله میان جهان ذهنی و عالم عینی را از میان بر دارد آیا خود از سنخ جهان ذهن است یا جزئی از اجزاء عالم عینی به شمار می آید؛ این پرسش ها به انضمام بسیاری از پرسش های دیگر مجموعه ای از پرسش ها را تشکیل می دهند که هریک از آنها در این باب پاسخ مناسب خویش را می طلبد. بیشتر حکمای اسلامی در این باب بر این عقیده اند که ذهن آدمی می تواند به کنه ماهیات راه یافته و آنها را در کسوت وجود ذهنی دریابد. معنی این سخن آن است که ماهیت، در عالم عینی با وجود عینی، و در جهان ذهن با وجود ذهنی، موجود می باشد. وقتی این مسئله روشن شود که ذهن آدمی می تواند به کنه ماهیات راه یافته و آنها را در کسوت وجود ذهنی دریابد، این مسئله نیز روشن می شود که ذهن انسان جهانی مشابه با عالم عینی می باشد. هنگامی که گفته می شود جهان ذهنی مشابه با عالم عینی است، معنی آن این است که هریک از ماهیات جهان هستی، دارای دو نحوه از وجود می باشد که به ترتیب عبارتند از: وجود عینی، وجود ذهنی هرگونه نسبت یا رابطه ای که میان وجود عینی و کل جهان هستی موجود است، میان وجود ذهنی و حقیقت آدمی نیز موجود می باشد. همان گونه که رابطه وجود عینی یک ماهیت با کل جهان هستی رابطه اتحاد و یگانگی است، رابطه وجود ذهنی یک ماهیت با حقیقت آدمی نیز رابطه اتحاد و یگانگی به شمار می آید؛ و به این ترتیب است که می توان گفت انسان و جهان همواره دو دایره برابر و دو صحنه متساوی را تشکیل می دهند. براساس آنچه تاکنون در اینجا ذکر شد، به روشنی معلوم می شود طریقه حکمای اسلامی در باب وجود ذهنی و رابطه عالم با معلوم طریقه ای نیست که به سفسطه و انکار واقعیات منتهی گردد؛ زیرا همان گونه که گذشت، آدمی می تواند به متن ماهیات راه یافته و آنها را در کسوت وجود ذهنی دریابد. غلامحسین ابراهیمی دینانی
اصالت تاریخ، همان اصالت انسان آغاز تاریخ و طبیعت را باید در لحظه تولد انسان نخستین در این جهان مورد جستجو و توجه قرار داد. بنابراین، اگر قدمت تاریخ را با قدمت عمر انسان در این جهان برابر بدانیم، از روی گزاف سخن نگفته ایم. کسانی که از اصالت تاریخ سخن می گویند، اعم از اینکه بدانند یا ندانند، در واقع از اصالت انسان سخن به میان می آورند. زیرا تاریخ بدون انسان مطرح نمی گردد. چنان که انسان بدون تاریخ نیز در این جهان تاکنون به وجود نیامده است و در آینده نیز انسانی که خارج از تاریخ باشد در این جهان به وجود نمی آید. انسان این جهانی به حسب ذات و ماهیت خود موجودی تاریخی شناخته میشود و آنچه از تاریخی بودن او بیشتر اهمیت دارد این است که انسان تاریخ ساز نیز هست. در تاریخ بودن و تاریخ ساز شدن از عهده هیچ موجودی برنمی آید و از ویژگی های انسان شناخته می شود. موجودی که در تاریخ است محاط و مغلوب تاریخ است و آنچه محاط و مغلوب است نمی تواند بر آنچه محیط و غالب شناخته میشود تسلط پیدا کند. غلبه بر تاریخ و طبیعت جمادات، نباتات و حیوانات در تاریخ تحقق پیدا کرده اند و به حکم اینکه در تاریخ تحقق یافته اند، مغلوب تاریخ شناخته می شوند و هرگز نمیتوانند بر تاریخ احاطه و اشراف داشته باشند؛ اما در این میان فقط انسان است که هم در تاریخ زندگی می کند و هم می تواند مسیر تاریخ را تغییر دهد و به گونه ای دیگر آن را بسازد. سازندگان تاریخ نه تنها موجب بقای تاریخ و استمرار آن شناخته می شوند، بلکه میتوانند بر زیبایی و شکوه آن بیفزایند. در اینجا ممکن است گفته شود چگونه ممکن است موجودی که در تاریخ است و محکوم به احکام آن شناخته می شود، بتواند آن را بسازد و بر احکام تاریخ غلبه پیدا کند. در پاسخ به این پرسش باید گفت درست است که انسان موجودی تاریخی شناخته میشود و در تاریخ نیز زندگی می کند؛ ولی او دارای جنبه الهی و معنوی نیز هست. البته معنی و معنی داری و ادراک آنها بر همه چیز جهان محیط و مسلط است و هر موجودی برای اینکه معنی نیازمند است. غلامحسین ابراهیمی دینانی
میلاد با سعادت حضرت حجت ابن الحسن المهدی "عجل الله تعالی" را به همه شیعیان و به تمامی جهانیان تبریک و تهنیت عرض میکنیم... مهدی موجود موعود..... متن زیر سخنان استاد غلامحسین ابراهیمی دینانی است که مسئله امام زمان (عج) و معنویت را از منظر هانری کربن که از مستشرقین بزرگ فرانسوی است مورد بحث قرار دادند.هانری کربن عقل و دل خودرا وقف اسلام و تشیع کرد و در همین راستا نیز مباحثاتی با مرحوم علامه طباطبایی داشتند که استاد دینانی نیز در این گفتگوها شرکت موثری داشتند. از دوستان عزیز میخواهیم متن زیر را با با وجود اینکه یکمی طولانی است به دقت مورد مطالعه قرار دهند.. موفق باشید. هانری كربن امام زمان را موجود زنده ای مي داند كه دارای معنويت زنده ای است. معنويت براي كربن در جهت ظهور عقل است، عقل از نظر كربن زنده است، امام زمان نيز مظهر عقل است و هميشه نيز وجود دارد. ما معنويتی غير از عقلانيت نمي شناسيم و كربن هم غير از عقلانيت، معنويتي نمي شناخت. مگر عقلانيت می تواند جدایی از معنويت باشد. اگر معنويت، عقلانيت نباشد چه معنويتی است. كربن، از جمله افرادي است كه در دوران زندگى علمى خود، در پى گذر از انديشه هاى وجود شناختى فيلسوفاني مانند : هايدگر و ادموند هوسرل، با حكمت شرقى شيعى آشنايى حاصل كرده و به دنبال مطالعات چندين ساله، به وجود مبارك امام عصر و معنويت بى بديل ساير ائمه شيعه تمايل قلبى و يقين عينى و عقلانى يافته است. بدون شك فكر شيعه از آغاز كار فلسفه ای را تقويت كرد كه از سنخ فلسفه نبوى بود و با دين نبوى انطباق كامل داشت. كربن بدرستى اين نكته را مورد توجه قرار داده كه فلسفه نبوى اصولاً فلسفه اى مربوط به آخرالزمان است. به گفته او فلسفه نبوى مستلزم انديشه اى است كه نه به وسيله سابقه تاريخى محصور میشود، نه با كلمات و الفاظى كه با تعليم و در قالب عقايد جزمى محصور باشد محدود مى گردد و نه در جرياني كه منابع و قوانين و منطق استدلالى آن افق را حد بندى كند مشخص میشود. كربن قصد داشت از طريق عقلانی به معنويت امام زمان برسد و به اين امر هم دست پيدا كرد. حكايات سهروردى و قصص موجود در تفكرات سهرودي كه حكايت نيل به سرزمين امام غائب را باز مى گويند، هيچ يك خيال واهى و غيرواقعى و تمثيلى نيست، بلكه مقصود، ديدار باطنى و خيال صادق است. پس به گفته كربن براى مشاهده امام غايب در دوران غيبت نيز بايد در افق وجودى امام غائب قرار گرفت. به عبارتى اين كلمات راز وجود ماوراى طبيعى امام غايب را در ذهن بيان مى دارد. امام زمان از نظر كربن يك موجود زنده كه داراي معنويت زنده ای است. او معنويت را زنده می ديد و براي او معنويت اوهام نبود. معنويت برای كربن در جهت ظهور عقل است. البته نه عقل تجربی علمي كه تمام مشكل ما اين است كه نمي توانيم خودمان را از اين قيود خلاص كنيم و تصور مي كنيم عقل همان تجربه زيستی است. عقل از نظر كربن زنده است و امام زمان نيز مظهر عقل است و هميشه نيز وجود دارد. برای همين است كه به امام زمان باور دارد. وقتي كه كربن واژه امام زمان را به كار مي برد همه وجودش همين مسئله بود . سرمايه حيات و فكر و مبناي كربن همين بود و اگر اين را از او مي گرفتيد میمرد.او مبنای كار را بر اساس يك موجود انسان كامل زنده كه همان ظهور معنويت است و در يك انسان كامل كه هميشه هست مي دانست. تمام حیات عقلانی کربن همین حرف بود.
اندیشیدن به آغاز و پایان پایان برای نبات و انسان پوزیتیو دوری و نزدیکی و قُرب و بعد یعنی چه؟ ما یک معنی از قرب در زندگی می‌فهمیم؛ از شهری به شهر دیگر رفتن. اما درباره حضرت حق هر عبادتی به قصد قربت است. اگر عبادتی انجام بدهی که در آن مقصد و قربتی نداشته باشی، باطل است. قربت یعنی نزدیکی به حق تعالی. نزدیکی به حق تعالی این است که در عبادات باید نزدیک به حق تعالی شوی و اگر آن عبادت درست باشد، نزدیک می‌شویم. خداوند می‌گوید من نزدیک هستم. فکر نکنید من از شما دورم. می‌گوید من از رگ گردن به شما نزدیک‌ترم. خدا نزدیک‌ترین است اما آیا ما هم نزدیک هستیم؟ او تکویناً نزدیک است. او احاطه دارد به همه چیز اما ما نزدیک نیستیم. اندیشیدن به آغاز و پایان یک اصل انکار ناپذیر است. اساساً یک قرب و بُعد زمانی داریم که تا پایان عمر به آن می‌رسیم اما پایان کجاست؟ پایان، مرگ است. در این دنیا پایان زندگی، مرگ است. پایان نبات، جماد، حیوان و انسان، مرگ است. اما آیا مرگ، پایان تاریخ است؟ آیا تاریخ، پایان دارد؟ آیا بعد از زمان چیزی نیست؟ انتهای تاریخ کجاست؟ از پایان تاریخ نمی‌شود صحبت کرد؛ مسدود است. تنها موجودی که مرگ برایش نیست و زمان هم برایش نیست و نه تنها پایان و زمان و مرگ برایش پایان نیست، انسان است. انسان نه مرگ پایانش است، نه زمان و نه تاریخ. پایان انسان، بی‌پایانی است. انسان حلقه اتصال این جهان و جهان دیگر است. کسانی که در دنیای پوزیتیویسم و ماتریالیسم هستند، جز این جهان، زمان و مکان آن، چیزی را قائل نیستند. اما انسان اینها را پایان نمی‌داند، انسان مرگ را می‌میراند. انسان، مرگ را می‌میراند در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است: در قیامت مرگ را به صورت یک حیوان می‌آورند و سر مرگ را می‌بُرند. به بهشتی‌ها می‌گویند مرگ، ذبح شد، شما مرگ ندارید؛ مرگ مُرد. اما به جهنمی‌ها هم این‌ را می‌گویند. می‌گویند مرگ مُرد. انسان، مرگ را می‌میراند. انسان از لحاظ جنبه مادی چیزی از حیوان کم ندارد، اما جنبه قدسی و روحانی هم دارد و با جنبه روحانی که دارد می‌تواند این جهان را به جهان دیگر متصل کند. انسان مرگ را می‌میراند؛ یعنی حلقه اتصال بین این جهان و آن جهان. درست است که به مرگ می‌اندیشد، اما مرگ را می‌میراند. تنها موجودی است که به مرگ خود می‌اندیشد ولی به فراسوی مرگ خود نیز می‌اندیشد. حیوانات به مرگ خود نمی‌اندیشند. انسان به مرگ خود فکر می‌کند و به فراسوی مرگ خود نیز می‌اندیشد. غلامحسین ابراهیمی دینانی
حجاب معاصرت حجاب معاصرت مسئله ای است که در تاریخ مطرح می شود. در تاریخ همه چیز آشکار می شود، ممکن است که در یک دوره ای آشکار نشود اما تاریخ حقایق را بعدها مشخص می کند. ممکن است که در عصر خودمان خیلی از چیزها را نفهمیم اما تاریخ بعدها آشکار می کند. وقتی هم اکنون تاریخ گذشته را مطالعه می کنیم، خیلی از چیزها آشکار می شود، پرده دری ها می شود. چه کسانی ناروا بودند و چه کسانی بر حق بودند. تاریخ پرده در است. حجاب معاصرت گاهی اوقات مانع این می شود که خیلی از چیزهای نسل خودمان را متوجه بشویم. حجاب معاصرت یعنی اینکه به علت هم عصری با وقایع و خیلی چیزها، درک درستی از عصر و زمان خودمان پیدا نمی کنیم وقتی که آبها از آسیاب افتاد، مورخان بی طرف تاریخ، همه چیز را ارزیابی می کنند و آنگاه همه چیز آشکار می شود و نابکاران مشخص می شوند. انسان وقتی از عالم معنی هبوط کرد، در تاریخ آمد. آمدن به زمین به معنی آمدن در تاریخ است اصلا انسان که به زمین آمد، تاریخ آغاز شد. اگر انسان به زمین نیامده بود، تاریخ معنی نداشت. انسان که در زمین آمد، تاریخ ظاهر شد و تاریخ فهمیده شد. حال انسان که در تاریخ سقوط کرده است، باید راه نجاتش را هم در تاریخ جستجو کرد. ما انسان ها مرتکب گناه شده ایم و آن افتادن در تاریخ است؛ حال راه نجات هم در تاریخ است. اگر در همین عالم نجات پیدا نکنیم، بعدها خیلی مشکل است یا اصلا نجات پیدا کردن، شدنی نیست. تاریخ پرده دری می کند یعنی حقایق را نشان می دهد. اگر کسی عمل نابجایی را انجام دهد، برای ابد زیر پرده نمی ماند. پرده ها کنار می رود و حقایق آشکار می شود. غلامحسین ابراهیمی دینانی