هدایت شده از محمد زارع
انسان خلیفه خداوند در زمین شناخته می شود و همه اسما و صفات خداوند نیز در هستی او انعکاس یافته است. از سوی دیگر انسان، فهرست عالم هستی بوده و آنچه در این جهان وجود دارد نمونه ای از آن در هستی انسان تحقق پذیرفته است. در اثر همین ویژگی است که انسان هم با خداوند سخن می گوید و هم به سخن خداوند گوش می دهد و آن را به درستی استماع می کند. سخن گفتن خداوند با انسان به این ترتیب است که حقایق را به او افاضه می کند و معارف را در سرّ سویدا و ضمیرش آشکار می سازد و سخن گفتن انسان با خداوند به این صورت است که او با گوش جان و استماع قلبی خود کلام عقلی حق را دریافت می کند. در این گفتگو که خداوند با انسان و انسان با خداوند انجام می دهد، استماع و شنیدن نقش عمده و بنیادی دارد. به گونه ای که اگر گوش جان آماده شنیدن سخن حق نباشد در واقع گفتگو انجام نشده است. فکر فلسفی فعال است و در گفتگو تجلی پیدا می کند
گفتگو و تحول
در یک گفتگو به همان اندازه که سخن اهمیت دارد، شنیدن نیز نقش بنیادی و بی بدیل ایفا می نماید. سخن برای شنیده شدن است و در آنجا که استماع و شنیدن وجود نداشته باشد سخن نیز جایگاهی نخواهد داشت. به عبارت دیگر می توان گفت کسی که گوش ندارد سخن نیز نمی گوید. کسی که به گونه ای مادرزاد ناشنوا و کر متولد می گردد، لال و گنگ نیز خواهد بود. بزرگان اهل معرفت به این مساله توجه داشته اند و گفته اند: «آدمی فربه شود از راه گوش» در قرآن کریم کلمه سمیع پیش از کلمه بصیر آمده و خداوند تبارک و تعالی سمیع بصیر خوانده شده است.
فکر فلسفی فعال است وقتی از فعال بودن فکر فلسفی سخن گفته می شود منظور این است که انسان با مسائل هستی درگیر می شود و به همان اندازه که از فهم مسائل هستی برخوردار می گردد، ذات خود را نیز می آفریند و حقیقت خویش را دگرگون و متعالی می سازد.
غلامحسین ابراهیمی دینانی
گوهر آگاهی
گوهر آگاهی، که چیزی جز ادراک نمی باشد، یک حقیقت مرموز، و در عین حال آشکاری است که پایه پیوند آنان با جهان بیرون و عالم پیرامونش به شمار می آید. ارتباط آدم با عالم و پیوستگی آنان با جهان را دوگونه می توان تصویر کرد: ارتباط جزء باکل. ارتباط عالم با معلوم.
انسان در نخستین پیوستگی خود با جهان هستی پدیده ای است زیستی که نوعی از انواع گوناگون جانداران را تشکیل می دهد. رابطه انسان با جهان تنها تحت عنوان یک موجود جاندار، از نوع رابطه ای است که در یک موجود تک سلولی با محیط پیرامونش مشاهده می شود. برای شخص آگاه پوشیده نیست که این نوع ارتباط جزء ارتباط جز با کل خود نمی باشد. ارتباط جزء با کل نوعی از انواع ارتباط به شمار می آید که در جهان شناخته شده است و هیچ کس را در آن مجالی برای تردید نیست. آنچه تاکنون به عنوان یک معما باقی مانده، و معرکه ای از آراء به همراه آورده است، چیزی جز راز نهان ارتباط عالم با معلوم نمی باشد. از آغاز فجر اندیشه این مسئله طرح گشته و در بستر گسترده تاریخ مورد بررسی های بسیار قرار گرفته است؛ ولی آنچه اینجا و اکنون درباره آن می توان گفت این است که گفته شود «ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم!». آنجا که انسان جهان را در اندیشه خویش می یابد، پیوسته این پرسش پیش می آید که آیا جهان در انسان قرار گرفته یا انسان در جهان واقع شده است؟ اگر انسان به عنوان یک جزء در جهان قرار گرفته است، حضور جهان برای انسان و احاطه وی به عالم عینی چگونه توجیه می گردد؟ جهان عینی چگونه می تواند راه خود را به درون ذهن آدمی بگشاید؛ فاصله میان جهان ذهن و عالم عین چگونه از میان برداشته می شود؟ آنچه می تواند فاصله میان جهان ذهنی و عالم عینی را از میان بر دارد آیا خود از سنخ جهان ذهن است یا جزئی از اجزاء عالم عینی به شمار می آید؛ این پرسش ها به انضمام بسیاری از پرسش های دیگر مجموعه ای از پرسش ها را تشکیل می دهند که هریک از آنها در این باب پاسخ مناسب خویش را می طلبد.
بیشتر حکمای اسلامی در این باب بر این عقیده اند که ذهن آدمی می تواند به کنه ماهیات راه یافته و آنها را در کسوت وجود ذهنی دریابد. معنی این سخن آن است که ماهیت، در عالم عینی با وجود عینی، و در جهان ذهن با وجود ذهنی، موجود می باشد. وقتی این مسئله روشن شود که ذهن آدمی می تواند به کنه ماهیات راه یافته و آنها را در کسوت وجود ذهنی دریابد، این مسئله نیز روشن می شود که ذهن انسان جهانی مشابه با عالم عینی می باشد. هنگامی که گفته می شود جهان ذهنی مشابه با عالم عینی است، معنی آن این است که هریک از ماهیات جهان هستی، دارای دو نحوه از وجود می باشد که به ترتیب عبارتند از: وجود عینی، وجود ذهنی
هرگونه نسبت یا رابطه ای که میان وجود عینی و کل جهان هستی موجود است، میان وجود ذهنی و حقیقت آدمی نیز موجود می باشد. همان گونه که رابطه وجود عینی یک ماهیت با کل جهان هستی رابطه اتحاد و یگانگی است، رابطه وجود ذهنی یک ماهیت با حقیقت آدمی نیز رابطه اتحاد و یگانگی به شمار می آید؛ و به این ترتیب است که می توان گفت انسان و جهان همواره دو دایره برابر و دو صحنه متساوی را تشکیل می دهند.
براساس آنچه تاکنون در اینجا ذکر شد، به روشنی معلوم می شود طریقه حکمای اسلامی در باب وجود ذهنی و رابطه عالم با معلوم طریقه ای نیست که به سفسطه و انکار واقعیات منتهی گردد؛ زیرا همان گونه که گذشت، آدمی می تواند به متن ماهیات راه یافته و آنها را در کسوت وجود ذهنی دریابد.
غلامحسین ابراهیمی دینانی
اصالت تاریخ، همان اصالت انسان
آغاز تاریخ و طبیعت را باید در لحظه تولد انسان نخستین در این جهان مورد جستجو و توجه قرار داد. بنابراین، اگر قدمت تاریخ را با قدمت عمر انسان در این جهان برابر بدانیم، از روی گزاف سخن نگفته ایم. کسانی که از اصالت تاریخ سخن می گویند، اعم از اینکه بدانند یا ندانند، در واقع از اصالت انسان سخن به میان می آورند. زیرا تاریخ بدون انسان مطرح نمی گردد. چنان که انسان بدون تاریخ نیز در این جهان تاکنون به وجود نیامده است و در آینده نیز انسانی که خارج از تاریخ باشد در این جهان به وجود نمی آید.
انسان این جهانی به حسب ذات و ماهیت خود موجودی تاریخی شناخته میشود و آنچه از تاریخی بودن او بیشتر اهمیت دارد این است که انسان تاریخ ساز نیز هست. در تاریخ بودن و تاریخ ساز شدن از عهده هیچ موجودی برنمی آید و از ویژگی های انسان شناخته می شود. موجودی که در تاریخ است محاط و مغلوب تاریخ است و آنچه محاط و مغلوب است نمی تواند بر آنچه محیط و غالب شناخته میشود تسلط پیدا کند.
غلبه بر تاریخ و طبیعت
جمادات، نباتات و حیوانات در تاریخ تحقق پیدا کرده اند و به حکم اینکه در تاریخ تحقق یافته اند، مغلوب تاریخ شناخته می شوند و هرگز نمیتوانند بر تاریخ احاطه و اشراف داشته باشند؛ اما در این میان فقط انسان است که هم در تاریخ زندگی می کند و هم می تواند مسیر تاریخ را تغییر دهد و به گونه ای دیگر آن را بسازد. سازندگان تاریخ نه تنها موجب بقای تاریخ و استمرار آن شناخته می شوند، بلکه میتوانند بر زیبایی و شکوه آن بیفزایند.
در اینجا ممکن است گفته شود چگونه ممکن است موجودی که در تاریخ است و محکوم به احکام آن شناخته می شود، بتواند آن را بسازد و بر احکام تاریخ غلبه پیدا کند. در پاسخ به این پرسش باید گفت درست است که انسان موجودی تاریخی شناخته میشود و در تاریخ نیز زندگی می کند؛ ولی او دارای جنبه الهی و معنوی نیز هست. البته معنی و معنی داری و ادراک آنها بر همه چیز جهان محیط و مسلط است و هر موجودی برای اینکه معنی نیازمند است.
غلامحسین ابراهیمی دینانی