eitaa logo
دین بین
12.3هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.3هزار ویدیو
13 فایل
😁هدف ما گفتن موضوعات سنگین با قالب سبکه 🎞 تولید کلیپهای اینوری برای اونوری‌ها 🥴 ✍️ نویسنده و کارگردان: سید علی سجادی‌فر 🎞️ بازیگر: امید غفاری ادمین کانال: @admin_dinbin رزرو تبلیغات: @admin_dinbin
مشاهده در ایتا
دانلود
 •┈┈••✾•|💠♥️💠|•✾••┈┈• 🌹🍃 ♦️اگر قایقت شکست، باشد! دلت نشکند! دلی را نشکنی. 🔸اگر پارویت را آب برد، باشد ! آبرویت را آب نبَرَد! آبرویی نبری. 🔹اگر صیدت از دستت رفت، باشد! امیدت از دست نرود ! امید کسی را ناامید نکنی. ❣امروز اگر تمام سرمایه ات از دستت رفت، دستانت را که داری! خدایت را شکر کن. دوباره شکر کن ! 🍃اگر چیزی به دست نداریم دست که داریم دوباره به دست می آوریم. دوباره می سازیم و دوباره به دست می آوریم.🎀 دوباره می خریم و دوباره می خندیم.🎈 🌷‌-----*~*💓*~*-----🌷 💞👇 ┏━━━🍃═❤️━━━┓  @sangarsazanbisangar ┗━━━❤️═🍃━━━┛
این دیوانگیست … که امید خود را به همه چیز از دست بدهیم بخاطر اینکه در زندگی با شکست مواجه شده ایم 🌷‌-----*~*💓*~*-----🌷 💞👇 ┏━━━🍃═❤️━━━┓  @sangarsazanbisangar ┗━━━❤️═🍃━━━┛
#تلنگرانہ 🌸🍃 هیچ چیزتو رو نگران نخواهد کرد اگہ اونے که مراقب تو هست رو باور کنے❣ #خدایا_دوستـت_دارم ♥️🍃 🌷‌-----*~*💓*~*-----🌷 #شهداعاشقترند💞👇 ┏━━━🍃═❤️━━━┓  @sangarsazanbisangar ┗━━━❤️═🍃━━━┛
#تلنگرانہ 🌸🍃 هیچ چیزتو رو نگران نخواهد کرد اگہ اونے که مراقب تو هست رو باور کنے❣ #خدایا_دوستـت_دارم ♥️🍃 🌷‌-----*~*💓*~*-----🌷 #شهداعاشقترند💞👇 ┏━━━🍃═❤️━━━┓  @sangarsazanbisangar ┗━━━❤️═🍃━━━┛
🌹🍃 بعضی از آیات هستند که وقتی اونا رو می خونم، شرمنده ی خدا میشم.. مثل همین آیه ی " الیس الله بکاف عبده " (الزمر، آیه ۳۶) آیا خدا، برای بندگانش کافی نیست؟ 🌷‌-----*~*💗*~*-----🌷 🕊♥️👇 ┏━━━🍃═♥️━━━┓  @parvaztakhodaa ┗━━━♥️═🍃━━━┛
انسان ها شبیه هم عمر نمی کنند یکی زندگی می کند یکی تحمّل! انسان ها شبیه هم تحمّل نمی کنند یکی تاب می آورد یکی می شکند! انسان ها شبیه هم نمی شکنند یکی از وسط دو نیم می شود دیگری تکه تکه! تکه ها شبیه هم نیستند تکه ای یک قرن عمر میکند تکه ای یک روز...!! قدر همدیگه رو بیشتر بدونیم... 🌷‌-----*~*💗*~*-----🌷 🕊♥️👇 ┏━━━🍃═♥️━━━┓ @parvaztakhodaa ┗━━━♥️═🍃━━━┛
💥 شیطونه کنـارِ گوشت زمزمه میـکنه: تا جوونی از زندگیـت لذت ببر❗️ هر جور که میـشه خوش بگذرون😰 اما تو حواست باشه، نکنه خوش گذرونیـت به قیمت شکســ💔ــتنِ دل امام زمانمون باشه... ‌‌‌‌🌸🌱 ┏━━━🍃═♥️━━━┓ @parvaztakhodaa ┗━━━♥️═🍃━━━┛
🍃 سعی کن به جای اینکه به اصل و نَسَبِت افتخار کنی ، رفتاراتو درست کنی،خیلی از افرادی که از نسل حضرت نوح و ابراهیم(ع)بودند فاسق از کار در اومدند. ولقد ارسلنا نوحاً...| ۲۶سوره‍ حدید ┏━━━🍃═♥️━━━┓ @parvaztakhodaa ┗━━━♥️═🍃━━━┛
میادازحضـرت‌زهرا[س]حرف‌میزنه ؛ ازاینکه‌الگوشه . . . بعدازپسربیست‌وخورده‌ای‌ساله توقع‌بهترین‌خونه‌وماشین ؛ وعروسی‌توی‌بهترین‌تالاررو داره!!! ساده‌زیستی‌کجاست‌پس؟! ┏━━━🍃═♥️━━━┓ @parvaztakhodaa ┗━━━♥️═🍃━━━┛
•🌼• هرچه زمان میگذرد مردم افسرده تر می شوند..😔.. این خاصیٺ دل بستن به «زمانه» اسٺ خوشا بحال ڪسیڪه به جای «زمان» به دل♥️ می بندد.. 💚 ┏━━━🍃═♥️━━━┓ @eshgsahbzaman ┗━━━♥️═🍃━━━┛
⚡️ در هر مرحلـه ای از هستى سریع توقف کن ⛔️🖐🏻 مبـادا فکر کنی آب از سرت گذشتـه❗️ مبـادا از رحمت خدا نا امید بشی❗️ شیـــــطان میخواد بهت القا کنه که آب از سرت گذشتـه و توبه فایده نداره! مبـــــادا فریب رو بخوری.. بسیـــــار توبه پذیر ومهــــربونـــــه ...😌💌 🌺نَبِّئْ عِبَادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ🌺 🌸به بندگانم خبر ده که یقیناً من [نسبت به مؤمنان] بسیار آمرزنده و مهربانم. 📚قرآن كريم سوره حجر آيه ٤٩ 💚 ┏━━━🍃═♥️━━━┓ @eshgsahbzaman ┗━━━♥️═🍃━━━┛
📢 خوبه یاد بگیریم که : 🚫 دخالت تو زندگی دیگران "کنجکاوی" نیست "فضولیه" ⛔️😣 🚫 تندگویی و قضاوت در مورد دیگران "انتقاد" نیست، "توهینه" ❌ 🚫 هر کار یا حرفی که آخرش بگی "شوخی کردم" 😝 شوخی نیست؛ ✖️ حمله به شخصیت اون فرده 🚫 بازی با احساسات مردم و سرکار گذاشتنشون "زرنگی" نیست ❌😒 "بی وجدانیه" 🚫 خراب کردن یه نفر توی جمع "جوک" نیست، یه "کمبوده"... ⚠️♨️ مواظب باشیم با احساسات همدیگه بازی نکنیم 😨 و شخصیت هیچ کسی رو زیر سوال نبریم. ⛔️ 🙌🏻 اینجا.گنـاه.ممــنوع❌ 💚 ┏━━━🍃═♥️━━━┓ @eshgsahbzaman ┗━━━♥️═🍃━━━┛
🌸🍃 اگر به خدا اعتماد کنیم، کشتی زندگی رو زودتر از هرچی که فکر کنی به ساحل سعادت میرسونه. 👈به نظرم هرچیزی دراین عالم باید چشمهامونو باز کنیم وخوب ببینیم مثلا همین جاده که رانندگی میکنیم.... وقتی قدم در مسیری گذاشتیم ویک شخص راه بلد به مابگه اگر همین جاده رو بگیری وبری به مقصد میرسی، باید اعتماد کنیم و شکی تو دلمون راه ندیم....
🍃 یک خانم مدیر پسرش را برای نماز صبح صدا کرد ولی بیدار نشد، پس از پایان نمازش باز او را صدا زد، بیدار نشد خانم مدیر به محل کارش رفت و پسرش را برای رفتن به دانشگاه بیدار نکرد .. ⏰ ساعت 9صبح پسرش امتحان داشت ساعت 9و نیم که بیدار شد با مادرش تماس گرفت گفت: مادرم به امتحان نرسیدم، چرا بیدارم نکردی؟!! 🔷 گفت :به خدا وقتی دیدم در امتحان آخرت مردود شدی امتحان دنیا دیگر برایم اهمیت نداشت ... ┄┄┅┅🌱✿❀🌸❀✿🌱┅┅┄┄ 💡با ما همراه باشید در قصه‌های پریزاد 👇 🆔 @parizad_story
♦️شیطان میگه: همین یڪ بارگناه ڪن، بعدش دیگه خوب شو! سوره یوسف/9 🔹خــدا میگه: با همین یڪ گناه، ممکنه دلت بمیره و هرگز توبه نکنی، و تا ابد جهنمی بشی...!! بقره/81 🔸حواست‌هست؟ کار شیطان‌ وسوسه‌ است‌ نه‌ اجبار... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ┄┄┅┅🌱✿❀🌸❀✿🌱┅┅┄┄ 💡با ما همراه باشید در قصه های پریزاد 👇 🆔 @parizad_story
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌳ماجرای نیــــــمکت و پارک 🔴 تماشای این کلیپ تکان دهنده برای همه دختردار ها ضروری است!! 👤رفتار اعضای خانواده، مخصوصا پدر خانواده با دختر و تامین نیاز عاطفی و روحی او در محیط خانواده، تاثیر بسیار زیادی در ؛ سلامت اجتماعی اعتماد به نفس و پوشش اجتماعی دخترها دارد! 🆔 @parizad_story
📚 خیلی زیباست ✍ مردی بود قرآن میخواند و معنی قرآن را نمیفهمید. دخترکوچکش از او پرسید چه فایده ای دارد قرآن میخوانی بدون اینکه معنی آن رابفهمی؟ پدر گفت سبدی بگیر واز آب دریا پرکن وبرایم بیاور.. دختر گفت : غیر ممکن است که آب درسبد باقی بماند. پدر گفت امتحان کن دخترم. دختر سبدی که درآن زغال میگذاشتند گرفت و رفت بطرف دریا وامتحان کرد سبد را زیرآب زد وبه سرعت به طرف پدرش دوید ولی همه آبها از سبد ریخت وهیچ آبی در سبد باقی نماند. پس به پدرش گفت که هیچ فایده ای ندارد. پدرش گفت دوباره امتحان کن دخترکم. دختر دوباره امتحان کرد ولی موفق نشد که آب رابرای پدر بیاورد. برای بار سوم و چهارم هم امتحان کرد تا اینکه خسته شد و به پدرش گفت که غیر ممکن است... پس پدر به او گفت سبد قبلا چطور بود؟ اینجا بود که دخترک متوجه شد و به پدرش گفت بله پدر قبلا سبد از باقیمانده های زغال کثیف وسیاه بود ولی الان سبد پاک وتمیز شده است. پدر گفت: این حداقل کاری است که قرآن برای قلبت انجام میدهد. پس دنیاوکارهای آن قلبت را از کثافتها پرمیکند، خواندن قرآن همچون دریا سینه ات راپاک میکند، حتی اگر معنی آنرا ندانی... خواندن قرآن یکی از شیوه های قوی پاکسازی احساس منفی ودرونیه با خواندن قران  پاکی آن به زندگی ما برکت، نعمت، سلامتی و آرامش فراوان میدهد.. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @parizad_story
. 💎 روزی در نماز جماعت موبایل یک نفر زنگ خورد زنگ موبایل آن مرد ترانه ای بود بعد از همه او را سرزنش کردند و او دیگر به نماز نرفت. . همان مرد به کافه ای رفت و ناگهان قلیان از دستش افتاد و شکست. مرد کافه چی با خوشرویی گفت اشکال نداره، فدای سرت... و او از آن روز مشتری دائمی آن کافه شد!!! . 🆔️ @parizad_story
🔴 داستانک روزی پسری از خانواده نسبتا مرفه، متوجه شد مادرش از همسایه فقیر خود نمک خواست متعجب به مادرش گفت که دیروز کیسه ای بزرگ نمک برایت خریدم، برای چه از همسایه نمک طلب می کنی؟ مادر گفت: پسرم، همسایه فقیر ما، همیشه از ما چیزهایی طلب میکند، دوست داشتم از آنها چیز ساده ای بخواهم که تهیه آن برای آنها سخت نباشد، درحالی که هیچ نیازی به آن ندارم، ولی دوست داشتم وانمود کنم که من نیز به آنها محتاجم، تا هر وقت چیزی از ما خواستند، طلبش برای آنها آسان باشد، و شرمنده نشوند... "فرهنگی که باید با آب طلا نوشت" 💡با ما همراه باشید... 🆔 @parizad_story
🍃حڪایتے زیبا در مورد حڪمت الهے🍂 🍃گنجشڪے محزون با خداے خود شڪوہ ڪرد ڪہ :🍂 🍃پروردگارا صبحگاهان طوفانے فرستادے ڪہ آشیانم را بہ زیر افڪند. من با تو چہ ڪردہ بودم و ڪدام گوشہ سلطنتت را تنگ ڪردہ بودم ڪہ مستوجب چنین عقوبتے شدم ؟🍂 خداے فرمود: 🍃مارے بزرگ در ڪمین تو و جوجہ هایت بود در حالیڪہ تو در خواب خوش بودے . بادے در راہ بود فرستادمش تا لانہ ات را بہ آرامے واژگون ڪند تا از نیستے برهے ! 🍂 🌸وَ عَسَی أنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُم وَ عَسی أنْ تُحِبُّوا شیئاً و هُوَ شَرٌّ لَکُم):🌸 🍃«چہ بسا چیزے را خوش نداشتہ باشید حال آنڪہ خیر شما در آن است» بقرة آیہ 216🍂 💡با ما همراه باشید... 🆔 @parizad_story
🔘 داستان کوتاه پسربچه اي "پرنده زيبايي" داشت. او به آن پرنده بسيار" دلبسته" بود. حتي شبها هنگام خواب، قفس آن پرنده را كنار رختخوابش مي گذاشت و مي خوابيد. اطرافيانش كه از اين همه "عشق و وابستگي" او به پرنده باخبر شدند، از پسرك حسابي كار مي كشيدند. هر وقت پسرك از كار خسته مي شد و نميخواست كاري را انجام دهد، او را "تهديد" مي كردند كه الان پرنده اش را از قفس آزاد خواهند كرد و پسرك با "التماس" مي گفت: "نه، كاري به پرنده ام نداشته باشيد، هر كاري گفتيد انجام مي دهم." تا اينكه يك روز صبح برادرش او را صدا زد كه برود از "چشمه" آب بياورد و او با سختي و كسالت گفت: خسته ام و خوابم مياد. برادرش گفت: "الان پرنده ات را از قفس رها مي كنم...!! پسرك "آرام و محكم"گفت: خودم ديشب "آزادش كردم" رفت، حالا برو بذار راحت بخوابم كه؛ "با آزادي او خودم هم آزاد شدم." اين "حكايت" همه ما است. تنها فرق ما، در "نوع پرنده اي" است كه به آن دلبسته ايم. 👈 پرنده بسياري پولشان، بعضي قدرتشان، برخي موقعيتشان، پاره اي زيبايي و جمالشان، عده اي مدرك و عنوان آكادميك و خلاصه شيطان و نفس... هر كسي را به چيزي بسته اند و "ترس از رها شدن" از آن، سبب شده تا "ديگران" و گاهي "نفس خودمان" از ما "بيگاري كشيده" و ما را رها نكنند. * پرنده ات را آزاد کن * 💡با ما همراه باشید... 🆔 @parizad_story
✍راننده تاكسی گفت : بهترین شغل دنیا راننده تاكسیه چون هر مسیری خودت بخوای میری هر وقت دلت خواست یه گوشه می ‌زنی بغل استراحت می ‌كنی هی آدمهای جدید و مختلف می بینی‌حرف‌های مختلف، داستان ‌های مختلف گفتم : خوش به حالتون. راننده گفت:‌ حالا اگه گفتی بدترین شغل دنیا چیه؟ ◇ گفتم : چی؟ راننده گفت : راننده تاكسی چون دو روز كار نكنی دیگه هیچی تو دست و بالت نیست، از صبح هی كلاچ، هی ترمز، پادرد، زانودرد، كمردرد، با این لوازم یدكی گرون، یه تصادفم بكنی كه دیگه واویلا می‌شه، هر مسیری مسافر بگه باید همون رو بری ❗️ به راننده نگاه كردم ، راننده خندید و گفت : زندگی همه چیش همین‌جوره هم می‌شه بد نگاه كرد هم می‌شه بهش خوب نگاه كرد... ✅ 🌸 پس بهش خوب نگاه کن که آسون بگذره👌 💡با ما همراه باشید... 🆔 @parizad_story
⚠️ ♻️بهـلول هــارون را در حــمام دید و گفت: به من یک دینار بدهکاری طلب خود را مــےخــواهــم. هــارون گفت: اجازه بده از حمــــام خارج شوم من‌ڪه این‌جا عریانم و چــیزی ندارم بدهم ​بهلول گفت: در روزقیامت هم این‌چنین عریان و بی‌چیز خــواهــــے بود!! 👌پس طلب‌دنیا را تا زنده‌ای بده ڪه حمـام آخرت گـرم اســت و 💛🌿 💡با ما همراه باشید... 🆔 @parizad_story
🔴 برای مبارزه با مشکلات، از قبل خودت را آماده کن 🔹مردی بود که زمین‌های زراعی بزرگی داشت و به‌تنهایی نمی‌توانست کارهای مزرعه را انجام دهد. 🔸تصمیم گرفت برای استخدام یک دستیار اعلامیه‌ای بدهد. چون محل مزرعه در منطقه‌ای بود که طوفان‌های زیادی در سال باعث خرابی مزارع و انبارها می‌شد افراد زیادی مایل به کار در آنجا نبودند. 🔹سرانجام روزی یک مرد میانسال لاغر نزد مزرعه‌دار آمد. 🔸مزرعه‌دار از او پرسید: آیا تاکنون دستیار یک مزرعه‌دار بوده‌ای؟ 🔹مرد جواب داد: من می‌توانم موقع وزیدن باد بخوابم. 🔸به‌رغم پاسخ عجیب مرد، چون مزرعه‌دار به یک دستیار احتیاج داشت او را استخدام کرد. 🔹مرد به‌خوبی در مزرعه کار می‌کرد و از صبح تا غروب تمام کارهای مزرعه را انجام می‌داد و مزرعه‌دار از او راضی بود. 🔸سرانجام یک شب طوفان شروع شد و صدای آن از دور به گوش می‌رسید. 🔹مزرعه‌دار از خواب پرید و فریاد کشید: طوفان در راه است. 🔸فورا به‌سراغ کارگرش رفت و او را بیدار کرد و گفت: بلندشو، طوفان می‌آید باید محصولات و وسایلمان را خوب ببندیم و مهار کنیم تا باد آن‌ها را با خود نبرد. 🔹مرد همان طور که در خواب بود گفت: نه ارباب، من که به شما گفته بودم وقتی باد می‌وزد من می‌خوابم. 🔸مزرعه‌دار از این پاسخ عصبانی شد و تصمیم گرفت فردا او را اخراج کند. سپس با عجله بیرون رفت تا خودش کارها را انجام دهد. 🔹با کمال تعجب دید که تمامی محصولات با تور و گونی پوشیده شده است. گاوها در اصطبل و مرغ‌ها در مرغدانی هستند. پشت همه درها محکم شده است و وسایل کشاورزی در جای مطمئن و دور از گزند طوفان هستند. 🔸مزرعه‌دار متوجه شد که دستیارش فکر همه چیز را کرده و همه موارد ایمنی را در نظر داشته، بنابراین حق داشته که موقع طوفان در آرامش باشد. 🔹وقتی انسان آمادگی لازم را داشته باشد تا با مشکلات مواجه شود از چیزی ترس نخواهد داشت. 💡با ما همراه باشید... 🆔 @parizad_story
<💚🌸> اولین روز دیدن موضوع داستان: پندانه مرد مسنی به همراه پسر ٢۵ ساله‌اش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلی‌های خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد. به محض شروع حرکت قطار پسر ٢۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور وهیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس می‌کرد فریاد زد: پدر نگاه کن، درخت‌ها حرکت می‌کنن. مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد. کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرف‌های پدر و پسر را می‌شنیدند و از پسر جوان که مانند یک کودک ۵ ساله رفتار می‌کرد، متعجب شده بودند. ناگهان جوان دوباره با هیجان فریاد زد: پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت می‌کنند. زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه می‌کردند. باران شروع شد چند قطره روی دست مرد جوان چکید. او با لذت آن را لمس کرد و چشم‌هایش را بست و دوباره فریاد زد: پدر نگاه کن باران می‌بارد،‌ آب روی من چکید. زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از مرد مسن پرسیدند: ‌چرا شما برای مداوای پسرتان به پزشک مراجعه نمی‌کنید؟ مرد مسن گفت: ما همین الان از بیمارستان بر می‌گردیم، امروز اولین روزی است که پسرم می تواند ببیند... 💡با ما همراه باشید... 🆔 @parizad_story