فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تصاویری از وضعیت هماکنون ورودی حرم شاهچراغ
@dine_siasi
🔴فرد تروریست دستگیر شده و در حال بازجویی است
🔹موسوی رئیس کل دادگستری استان فارس: مردم در حرم مطهر شاهچراغ(ع) مشغول نماز بودند که یک تروریست نمازگزاران را در کنار حرم مطهر به رگبار بست. یک خانم و ۳ کودک در میان شهدا و زخمیها هستند.
🔹دادستان استان و نیروهای امنیتی در صحنه حاضر هستند. جدیدترین آمار که در صحنه حادثه داریم ۱۳ نفر شهید و ۱۲ نفر مجروح شدهاند. فرد تروریست دستگیر شده و در حال بازجویی است.
@dine_siasi
🔺یک منبع نزدیک به سپاه پاسداران می گوید عاملان حمله مسلحانه به زیارتگاهی در شهر شیراز ایران از سرویس های امنیتی عربستان دستور دریافت کرده اند.
@dine_siasi
🔺یک منبع آگاه امنیتی: چندین تیم ترور قبل از انجام عملیات تروریستی در چندین نقطه کشور شناسایی و دستگیر شده بودند تروریستی که امروز حمله را انجام داد از باقی ماندههای تیمهای ترور ضربه خورده بود
@dine_siasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت یکی از خادمان شاهچراغ از حادثه تروریستی
⭕️ موقع اذان از سمت زنان صدای جیغ آمد. ناگهان یک نفر به مقابل شبستان آمد و با کلاشینکف شروع به تیراندازی کرد. پس از آن به سمت حرم رفت و اطراف ضریح را به رگبار بست.
@dine_siasi
♦️اسامی مجروحان حادثه تروریستی حرم شاهچراغ
۱- فاطمه کشاورز
۲- هاشم مفتخری
۳- مهرزاد گلمکانی
۴- محسن افشین
۵- شکر الله کشاورز
۶- محمدرضا آذری
۷- جواد شاهینمهر
۸- کاظم رضایی
۹- آرتین سرداران
۱۰- نادر فتحی
۱۱- معصومه دربندی
۱۲- اهورا لورگوفی
۱۳- عباس لورگوفی
۱۴- امیرعلی کیومرثی
۱۵ - دلبر کریمی
۱۶ - محمدجواد دهقانی
۱۷- عجب نارستمی
۱۸- حسن اسلامی
۱۹- فاطمه ولیزاده
۲۰ - محمد ابراهیمپور
۲۱ - کودک یک ساله بینام
@dine_siasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نفوذ امنیتی ایران در موساد!
📡@dine_siasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفتوگو با کودک مجروح حادثه تروریستی شیراز
@dine_siasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبتهای روشنگرانه دانشجوی دانشگاه علامه طباطبایی!
@dine_siasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت یک مجروح از حادثه تروریستی حرم شاهچراغ
@dine_siasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خبرنگار صدا و سیما: نفر دوم تروریست ها در گوشه ای از حرم مخفی شده بود که هم اکنون دستگیر شد/ تردد به سمت شاهچراغ ممنوع است
@dine_siasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استعفای رئیس سازمان غذا و دارو بعد از دستور رئیسی
رئیسجمهور دیروز در اعتراض به کمبود داروی چندوقت اخیر گفت: کسی که مسئول سلامت جان مردم است، باید پیشبینی کمبودهای احتمالی را میکرد. اگر مدیران تخلف کردهاند، قطعا باید از کار برکنار شوند.
ساعاتی پس از این سخنان خبر استعفای رئیس سازمان غذا و دارو منتشر شد و وزیر بهداشت با قبول استعفای بهرام دارایی، طی حکمی محمود بیگلر، عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران را به سمت سرپرست این سازمان منصوب کرد.
@dine_siasi
◾️ #ایران_تسلیت و #برخورد_قاطع واکنش کاربران شبکه های اجتماعی به باز شدن پای تکفیری ها به اغتشاشات اخیر...
🔹 کاربران شبکه های اجتماعی با داغ کردن هشتگ #ایران_تسلیت و #برخورد_قاطع در واکنش به ورود عوامل تکفیری به اغتشاشات اخیر و کشتار مردم بی گناه شیراز، خواستار اتمام مماشات با عوامل داخلی و خارجی نا امنی ها شده اند.
@dine_siasi
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨
▪️ حرف اول : #ایران_تسلیت
و اما :
دردناکتر از حادثهی حرم احمد بن موسی علیهالسلام، درد جهلِ جهل ماست!
اینکه نمیدانیم و ... نمیدانیم که نمیدانیم!
و گاه نمیخواهیم که بدانیم.
و بهمین علّت قربانیان بیزخم و جراحتِ #نبرد_نرم میشویم و مسبّب خونهایی که واقعی (نه مجازی) ریخته میشوند و ما #واقعاً در آنها شریکیم.
حرف دوم :
➖ قربانیان نبرد نرم :
اگر حس میکنید که از این جنگ آسیبی به شما نمیرسد کاملا در اشتباه هستید. این جنگ نفر به نفر نیست و تمام جامعه یک کشور درگیر آن خواهند شد.
شما از آسیبهایی که میبینید هیچ دردی احساس نمیکنید. به تیم دشمن ملحق میشوید و حتی از ترکشهایی که به شما اصابت میکند ممکن است ابراز رضایت کنید، چرا که افکار شما دیگر دست خودتان نیست.
حرف سوم :
➖ گلوله های جنگ شناختی :
حتماً اطرافتان کسانی را دارید که دچار تزلزل در افکار و جهتهای خود شدهاند. پیشتر نسبت به خاک و وطن خود تعصب و حس وفاداری بیحدی داشتهاند. ولی امروز نسبت به اعتقادات و ساختار کشور خود تردید دارند و یا با بدبینی و ظن از آن حرف میزنند. این تغییر جریان تفکری ناگهانی نبوده است. اگر شما هم درگیر این تغییرات و تردیدها شدهاید مطمئن باشید گلوله ها و ترکشهای جنگ شناختی به شما و اطرافیانتان هم برخورد کرده است.
حرف چهارم :
➖ اسلحههای جنگ شناختی
در جنگ شناختی دشمن از چند سلاح
۱ـ اعتمادزدایی،
۲ـ ناامیدسازی جامعه،
۳ـ ناکارآمد نشان دادن حاکمیت،
۴ـ از بین بردن مشروعیت های جامعه
۵ـ زیر سوال بردن اعتبار حاکمیت در راس یک کشور استفاده می کند.
➖ نشانه های هدف در جنگ شناختی:
نخبگان، جامعه، اعتقادات و نگرش های مثبت نسبت به کشور همگی نشانه های اصلی برای اصابت گلوله های دشمن هستند. در واقع ادراک را از افراد میگیرند و آنها را دست آویز خود برای رسیدن به هدف میکنند، بدون اینکه خود وارد میدان شوند.
آنوقت ما با چشمان خود میبینیم که جامعه از جنگ و تبعات آن در رنج است، کشور در حال ناامن شدن است، ترور عمومیت بیشتری یافته...
و اما همچنان افکار در حال مدیریت شدن از سوی دشمن بوده و فرد را بسرعت از درون از بین میبرند.
💥 و این همان جَهلِ جهل است ...
حرف آخر :
➖جنگ شناختی چه زمانی شروع می شود؟
هیچکس نمیتواند بگوید این جنگ چه زمانی رخ میدهد. برخلاف دیگر انواعِ جنگها شما وقتی از جنگ شناختی مطلع میشوید که آسیب فراوانی از آن دیدهاید.
به عنوان مثال تحرکات سایبری که به تدریج رو به تندتر شدن و شفافتر شدن میروند؛ ابتدا افراد را وارد یک جریان فکری کرده و سپس سعی میکنند با تشویق و امتیازدهی آنها را به سوی تیم دشمن جذب کنند.
برای دشمن چه چیزی از این بهتر که جامعه رقیب، طرفدار او شود؟
و تنها یک سؤال :
در پس این وقایع، چه امنیت، امتیاز، رشد و پیشرفتی درانتظارمان است که ارزش این را دارد که از تفکری حمایت کنیم که از اتاقزایمانِ داعش بیرون میآید؟
امان از جهلِ جهل ❗️
و امان از تأخیر ما در جهاد تبیین ❗️
استاد شجاعی
•┈┈••✾•◈◈◈•✾••┈┈•
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
#حرم_شاهچراغ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آن دوست راست می گفت باید فقط با شنیدنش بمیریم، دیدنش که....
#امنیت_اتفاقی_نیست
.
به مناسبت این اتفاقات قصد دارم از امشب
ان شاالله یک داستانی رو براتون بذارم که بخونید ، داستان یه دختر معترض ایرانیه که تو فتنه ۸۸ با یه پسر سوری آشنامیشه...
داستانیه که زیبایی و ترس و همه چیز توش موج میزنه...قدر این لحظاتمونو تو امنیت بدونیم...!
بشرطی که این داستان رو برای هرکسی که میشناسید بفرستید...هرشب یک قسمتشو براتون میذارم...
#محمد_علی_عباسی
@dine_siasi
✍️ #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_اول
💠 ساعت از یک بامداد میگذشت، کمتر از دو ساعت تا تحویل سال ۱۳۹۰ مانده بود و در این نیمهشب رؤیایی، خانه کوچکمان از همیشه دیدنیتر بود.
روی میز شیشهای اتاق پذیرایی #هفت_سین سادهای چیده بودم و برای چندمین بار سَعد را صدا زدم که اگر #ایرانی نبود دلم میخواست حداقل به اینهمه خوشسلیقگیام توجه کند.
💠 باز هم گوشی به دست از اتاق بیرون آمد، سرش به قدری پایین و مشغول موبایلش بود که فقط موهای ژل زده مشکیاش را میدیدم و تنها عطر تند و تلخ پیراهن سپیدش حس میشد.
میدانستم به خاطر من به خودش رسیده و باز از اینهمه سرگرمیاش کلافه شدم که تا کنارم نشست، گوشی را از دستش کشیدم. با چشمان روشن و برّاقش نگاهم کرد و همین روشنی زیر سایه مژگان مشکیاش همیشه خلع سلاحم میکرد که خط اخمم شکست و با خنده توبیخش کردم :«هر چی #خبر خوندی، بسه!»
💠 به مبل تکیه زد، هر دو دستش را پشت سرش قفل کرد و با لبخندی که لبانش را ربوده بود، جواب داد :«شماها که آخر حریف نظام #ایران نشدید، شاید ما حریف نظام #سوریه شدیم!»
لحن محکم #عربیاش وقتی در لطافت کلمات #فارسی مینشست، شنیدنیتر میشد که برای چند لحظه نیمرخ صورت زیبایش را تماشا کردم تا به سمتم چرخید و به رویم چشمک زد.
💠 به صفحه گوشی نگاه کردم، سایت #العربیه باز بود و ردیف اخبار #سوریه که دوباره گوشی را سمتش گرفتم و پرسیدم :«با این میخوای #انقلاب کنی؟» و نقشهای دیگر به سرش افتاده بود که با لبخندی مرموز پاسخ داد :«میخوام با دلستر انقلاب کنم!»
نفهمیدم چه میگوید و سرِ پُرشور او دوباره سودایی شده بود که خندید و بیمقدمه پرسید :«دلستر میخوری؟» میدانستم زبان پُر رمز و رازی دارد و بعد از یک سال زندگی مشترک، هنوز رمزگشایی از جملاتش برایم دشوار بود که به جای جواب، #شیطنت کردم :«اون دلستری که تو بخوای باهاش انقلاب کنی، نمیخوام!»
💠 دستش را از پشت سرش پایین آورد، از جا بلند شد و همانطور که به سمت آشپزخانه میرفت، صدا رساند :«مجبوری بخوری!» اسم انقلاب، هیاهوی سال ۸۸ را دوباره به یادم آورده بود که گوشی را روی میز انداختم و با دلخوری از اینهمه #مبارزه بینتیجه، نجوا کردم :«هر چی ما سال ۸۸ به جایی رسیدیم، شما هم میرسید!»
با دو شیشه دلستر لیمو برگشت، دوباره کنارم نشست و نجوایم را به خوبی شنیده بود که شیشهها را روی میز نشاند و با حالتی منطقی نصیحتم کرد :«نازنین جان! انقلاب با بچهبازی فرق داره!»
💠 خیره نگاهش کردم و او به خوبی میدانست چه میگوید که با لحنی مهربان دلیل آورد :«ما سال ۸۸ بچهبازی میکردیم! فکر میکنی تجمع تو دانشگاه و شعار دادن چقدر اثر داشت؟» و من بابت همان چند ماه، مدال #دانشجوی مبارز را به خودم داده بودم که صدایم سینه سپر کرد :«ما با همون کارها خیلی به #نظام ضربه زدیم!»
در پاسخم به تمسخر سری تکان داد و همه مبارزاتم را در چند جمله به بازی گرفت :«آره خب! کلی شیشه شکستیم! کلی کلاسها رو تعطیل کردیم! کلی با حراست و #بسیجیها درافتادیم!»
💠 سپس با کف دست روی پیشانیاش کوبید و با حالتی هیجانزده ادامه داد :«از همه مهمتر! این پسر سوریهای #عاشق یه دختر شرّ ایرانی شد!» و از خاطرات خیالانگیز آن روزها چشمانش درخشید و به رویم خندید :«نازنین! نمیدونی وقتی میدیدم بین اونهمه پسر میری رو صندلی و شعار میدی، چه حالی میشدم! برا من که عاشق #مبارزه بودم، به دست اوردن یه همچین دختری رؤیا بود!»
در برابر ابراز احساساتش با آن صورت زیبا و لحن گرم عربی، دست و پای دلم را گم کردم و برای فرار از نگاهش به سمت میز خم شدم تا دلستری بردارم که مچم را گرفت. صورتم به سمتش چرخید و دلبرانه زبان ریختم :«خب تشنمه!» و او همانطور که دستم را محکم گرفته بود، قاطعانه حکم کرد :«منم تشنمه! ولی اول باید حرف بزنیم!»
💠 تیزی صدایش خماری #عشق را از سرم بُرد، دستم را رها نمیکرد و با دست دیگر از جیب پیراهنش فندکی بیرون کشید. در برابر چشمانم که خیره به فندک مانده بود، طوری نگاهم کرد که دلم خالی شد و او پُر از حرف بود که شمرده شروع کرد :«نازنین! تو یه بار به خاطر #آرمانت قید خونوادهات رو زدی!» و این منصفانه نبود که بین حرفش پریدم :«من به خاطر تو ترکشون کردم!»
مچم را بین انگشتانش محکم فشار داد و بازخواستم کرد :«زینب خانم! اسمت هم به خاطر من عوض کردی و شدی نازنین؟» از طعنه تلخش دلم گرفت و او بیتوجه به رنجش نگاهم دوباره کنایه زد :«#چادرت هم بهخاطر من گذاشتی کنار؟ اون روزی که لیدر #اغتشاشات دانشکده بودی که اصلاً منو ندیده بودی!»...
#ادامه_دارد
🔥 @dine_siasi
✍️ #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_دوم
💠 بهقدری جدی شده بود که نمیفهمید چه فشاری به مچ دستم وارد میکند و با همان جدیت به جانم افتاده بود :«تو از اول با خونوادهات فرق داشتی و بهخاطر همین تفاوت در نهایت ترکشون میکردی! چه من تو زندگیات بودم چه نبودم!» و من آخرین بار خانوادهام را در محضر و سر سفره #عقد با سعد دیده بودم و اصرارم به ازدواج با این پسر سر به هوای #سوری، از دیدارشان محرومم کرده بود که شبنم اشک روی چشمانم نشست.
از سکوتم فهمیده بود در #مناظره شکستم داده که با فندک جرقهای زد و تنها یک جمله گفت :«#مبارزه یعنی این!» دیگر رنگ محبت از صورتش رفته و سفیدی چشمانش به سرخی میزد که ترسیدم.
💠 مچم را رها کرد، شیشه دلستر را به سمتم هل داد و با سردی تعارف زد :«بخور!» گلویم از فشار بغض به تنگ آمده و مردمک چشمم زیر شیشه اشک میلرزید و او فهمیده بود دیگر تمایلی به این شبنشینی #عاشقانه ندارم که خودش دست به کار شد.
در شیشه را با آرامش باز کرد و همین که مقابل صورتم گرفت، بوی #بنزین حالم را به هم زد. صورتم همه در هم رفت و دوباره خنده #مستانه سعد بلند شد که وحشتزده اعتراض کردم :«میخوای چیکار کنی؟»
💠 دو شیشه بنزین و #فندک و مردی که با همه زیبایی و #عاشقیاش دلم را میترساند. خنده از روی صورتش جمع شد، شیشه را پایین آورد و من باورم نمیشد در شیشههای دلستر، بنزین پُر کرده باشد که با عصبانیت صدا بلند کردم :«برا چی اینا رو اوردی تو خونه؟»
بوی تند بنزین روانیام کرده و او همانطور که با جرقه فندکش بازی میکرد، سُستی مبارزاتم را به رخم کشید :«حالا فهمیدی چرا میگفتم اونروزها بچه بازی میکردیم؟»
💠 فندک را روی میز پرت کرد، با عصبانیت به مبل تکیه زد و با صدایی که از پس سالها انتظار برای چنین روزی برمیآمد، رجز خواند :«این موج اعتراضی که همه کشورهای عربی رو گرفته، از #تونس و #مصر و #لیبی و #یمن و #بحرین و #سوریه، با همین بنزین و فندک شروع شد؛ با حرکت یه جوون تونسی که خودش رو آتیش زد! مبارزه یعنی این!»
گونههای روشنش از هیجان گل انداخته و این حرفها بیشتر دلم را میترساند که مظلومانه نگاهش کردم و او ترسم را حس کرده بود که به سمتم خم شد، دوباره دستم را گرفت و با مهربانی همیشگیاش زمزمه کرد :«من نمیخوام خودم رو آتیش بزنم! اما مبارزه شروع شده، ما نباید ساکت بمونیم! #بن_علی یه ماه هم نتونست جلو مردم تونس وایسه و فرار کرد! #حُسنی_مبارک فقط دو هفته دووم اورد و اونم فرار کرد! از دیروز #ناتو با هواپیماهاش به لیبی حمله کرده و کار #قذافی هم دیگه تمومه!»
💠 و میدانستم برای سرنگونی #بشّار_اسد لحظهشماری میکند و اخبار این روزهای سوریه هواییاش کرده بود که نگاهش رنگ رؤیا گرفت و آرزو کرد :«الان یه ماهه سوریه به هم ریخته، حتی اگه ناتو هم نیاد کمک، نهایتاً یکی دو ماه دیگه بشّار اسد هم فرار میکنه! حالا فکر کن ناتو یا #آمریکا وارد عمل بشه، اونوقت دودمان بشّار به باد میره!»
از آهنگ محکم کلماتش ترسم کمتر میشد، دوباره احساس مبارزه در دلم جان میگرفت و او با لبخندی فاتحانه خبر داد :«مبارزه یعنی این! اگه میخوای مبارزه کنی الان وقتشه نازنین! باور کن این حرکت میتونه به #ایران ختم بشه، بشرطی که ما بخوایم! تو همون دختری هستی که به خاطر اعتقاداتت قیام کردی! همون دختری که ملکه قلب پسر مبارزی مثل من شد!»
💠 با هر کلمه دستانم را بین انگشتان مردانهاش فشار میداد تا از قدرتش انگیزه بگیرم و نمیدانستم از من چه میخواهد که صدایش به زیر افتاد و #عاشقانه تمنا کرد :«من میخوام برگردم سوریه...» یک لحظه احساس کردم هیچ صدایی نمیشنوم و قلبم طوری تکان خورد که کلامش را شکستم :«پس من چی؟»
نفسش از غصه بند آمده و صدایش به سختی شنیده میشد :«قول میدم خیلی زود ببرمت پیش خودم!» کاسه دلم از ترس پُر شده بود و به هر بهانهای چنگ میزدم که کودکانه پرسیدم :«هنوز که درسمون تموم نشده!» و نفهمید برای از دست ندادنش التماس میکنم که از جا پرید و عصبی فریاد کشید :«مردم دارن دسته دسته #کشته میشن، تو فکر درس و مدرکی؟»
💠 به هوای #عشق سعد از همه بریده بودم و او هم میخواست تنهایم بگذارد که به دست و پا زدن افتادم :«چرا منو با خودت نمیبری سوریه؟» نفس تندی کشید که حرارتش را حس کردم، با قامت بلندش به سمتم خم شد و با صدایی خفه پرسید :«نازنین! ایندفعه فقط شعار و تجمع و شیشه شکستن نیست! ایندفعه مثل این بنزین و فندکه، میتونی تحمل کنی؟»...
#ادامه_دارد
🔥 @dine_siasi
May 11