ما ملت یاغی
ابتدا مثل مرگ بیصدا بودند. مردم را میگویم. امروز را میگویم. بعد صدایشان که برآمد، خیال کن که دماوند خاموش به شوق آتش افشانی گرفتار شد.
نگاه کن! ما ملت خاموش ِ خاموش ِ تو سری خور، هرگز این قدر پرخروش و یاغی نبودهایم و ما ملت یاغی پرخروش، هرگز این قدر خاموش و سر به زیر نبودهایم. ما ملت عاشق چقدر خوب میدانیم که چگونه میتوان به ضرورت صدا را مثل نفرت به سکوت تبدیل کرد. همانگونه که میدانیم چگونه میتوان نان تازه را خشک کرد و نگه داشت برای روز مبادا. و گوشت را قرمه کرد و نگه داشت. و ماهی را نمک سود و دود زده کرد و نگه داشت. و امید را مثل یک قرآن خطی بسیار کهنه در پوششی از مخمل سبز در ته صندوقی قدیمی نگه داشت. ما ملت چقدر خوب میدانیم که کی باید به یک صدای برخاستهی به ظاهر آرام، با میلیونها صدای رسای خوف انگیز، پاسخ بدهیم. یک ملت عاشق، مثل ملت ما ملتی است که به هنگام نعره کشیدن، به هنگام جنگیدن، چگونه نعره کشیدن و چگونه جنگیدن را خوب میداند. یک ملت عاشق، مثل یک قطعه سنگ عظیم، حجیم، غول آسا در دیوارهی کوهی رفیع، خاموش است و آرام و موقر. مگر در آن لحظه هراس انگیز که بخواهد به قصد له کردن، از دیواره جدا شود.
🔺متن از رمان “یک عاشقانه آرام” #نادر_ابراهیمی که رضا کردلو کارشناس حوزه سینما به بهانه افتخارآفرینی #جواد_فروغی در #المپیک_توکیو منتشر کرده است
@dine_siasi