eitaa logo
دین سیاسی
4.1هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
13هزار ویدیو
114 فایل
پایگاه تحلیلی دین سیاسی کلیپ تحلیل اخبار در جریان تحلیل های ایران و جهان باشید... ارتباط با ادمین اصلی: @Admine_d_s پاسخگویی به شبهات اعتقادی و مسائل شرعی توسط استاد حوزه و دانشگاه ( @Mortezayari1363 ) پیج اینستاگرام:👇 https://instagram.com/dine.siasi
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ 💠 نگاهش می‌درخشید و دیگر نمی‌خواست احساسش را پنهان کند که به میدان زد :«از دیشب یه لحظه نتونستم بخوابم، فقط می‌خوام ازتون مراقبت کنم، حالا بذارم برید؟» دلم لرزید و پای رفتنم دل او را بیشتر لرزانده بود که نفسش در سینه ماند و صدایش به سختی شنیده شد :«من فقط می‌خواستم بدونم چه احساسی به دارید، همین!» 💠 باورم نمی‌شد با اینهمه بخواهد به حریم من و سعد وارد شود که پیشانی‌ام از شرم نم زد و او بی‌توجه به رنجش چشمانم نجوا کرد :«می‌ترسیدم هنوز دوسش داشته باشید!» احساس ته‌نشین شده در صدایش تنم را لرزاند، در برابر چشمانی که گمان می‌کردم هوایی‌ام شده‌اند، شالم را جلوتر کشیدم تا صورتم کمتر پیدا باشد. 💠 انگار دیگر در این خانه هم امنیتی نبود و باید فرار می‌کردم که با خبرش خانه خیالم را به هم ریخت :«صبح موقع نماز سیدحسن باهام تماس گرفت. گفت دیشب بچه‌ها خروجی به سمت حمص یه جنازه پیدا کردن.» با هر کلمه نفسش بیشتر در سینه فرو می‌رفت و من سخت‌تر صدایش را می‌شنیدم که دیگر زبانش به سختی تکان می‌خورد :«من رفتم دیدمش، اما مطمئن نیستم!» 💠 گیج نگاهش مانده و نمی‌فهمیدم چه می‌گوید که موبایلش را از جیب پیراهن سفیدش بیرون کشید، رنگ از صورتش پرید و مقابل چشمانم به نفس نفس افتاد :«باید هویتش تأیید بشه. اگه حس می‌کردم هنوز دوسش دارید، دیگه نمی‌تونستم این عکس رو نشون‌تون بدم!» همچنان مردد بود و حریف دلش نمی‌شد که پس از چند لحظه موبایل را مقابلم گرفت و لحنش هم مثل دستانش لرزید :«خودشه؟» 💠 چشمانم سیاهی می‌رفت و در همین سیاهی جسدی را دیدم که روی زمین رها شده بود، قسمتی از گلویش پاره و خون از زیر چانه تا روی لباسش را پوشانده بود. سعد بود، با همان موهای مشکی ژل زده و چشمان روشنش که خیره به نقطه‌ای ناپیدا مانده بود و قلبم را از تپش انداخت. تمام بدنم رعشه گرفته و از سفیدی صورتم پیدا بود جریان در رگ‌هایم بند آمده که مصطفی دلواپس حالم مادرش را صدا زد تا به فریادم برسد. 💠 عشق قدیمی و وحشی‌ام را سر بریده و برای همیشه از شرّش خلاص شده بودم که لب‌هایم می‌خندید و از چشمان وحشتزده‌ام اشک می‌پاشید. مادرش برایم آب آورده و از لب‌های لرزانم قطره‌ای آب رد نمی‌شد که خاطرات تلخ و شیرین سعد به جانم افتاده و بین برزخی از و بیزاری پَرپَر می‌زدم. 💠 در آغوش مادرش تمام تنم از ترس می‌لرزید و بسمه یادم آمده بود که با بی‌تابی ضجه زدم :«دیشب تو بهم گفت همین امشب شوهرت رو سر می‌بره و عقدت می‌کنه!» و نه به هوای سعد که از وحشت ابوجعده دندان‌هایم از ترس به هم می‌خورد و مصطفی مضطرب پرسید :«کی بهتون اینو گفت؟» سرشانه پیراهن آبی مادرش از اشک‌هایم خیس شده و میان گریه معصومانه دادم :«دیشب من نمی‌خواستم بیام حرم، بسمه تهدیدم کرد اگه نرم ابوجعده سعد رو می‌کشه و میاد سراغم!» 💠 هنوز کلامم به آخر نرسیده، خون در صورتش پاشید و از این تهدید بی‌شرمانه از چشمانم شرم کرد که نگاهش به زمین افتاد و می‌دیدم با داغیِ نگاهش زمین را آتش می‌زند. مادرش سر و صورتم را نوازش می‌کرد تا کمتر بلرزم و مصطفی آیه را خوانده بود که به چشمانم خیره ماند و خبر داد :«بچه‌ها دیشب ساعت ۱۱ پیداش کردن، همون ساعتی که شما هنوز تو بودید! یعنی اون کار خودش رو کرده بود، چه شما حرم می‌رفتید چه نمی‌رفتید دستور کشتن همسرتون رو داده بود و ...» و دیگر نتوانست حرفش را ادامه دهد که سفیدی چشمانش از عصبانیت سرخ شد و گونه‌هایش از گل انداخت. 💠 از تصور بلایی که دیشب می‌شد به سرم بیاید و به حرمت حرم (سلام‌الله‌علیها) خدا نجاتم داده بود، قلبم به قفسه سینه می‌کوبید و دل مصطفی هم برای محافظت از این به لرزه افتاده بود که با لحن گرمش التماسم می‌کرد :«خواهرم! قسم‌تون میدم از این خونه بیرون نرید! الان اون حرومزاده زخمیه، تا زهرش رو نپاشه آروم نمی‌گیره!» شدت گریه نفسم را بریده بود و مادرش می‌خواست کمکم کند تا دراز بکشم که پهلویم در هم رفت و دیگر از درد جیغ زدم. مصطفی حیرت‌زده نگاهم می‌کرد و تنها خودم می‌دانستم بسمه با چه قدرتی به پهلویم ضربه زده که با همه جدایی چندساله‌ام از هیئت، دلم تا در و دیوار پر کشید. 💠 میان بستر از درد به خودم می‌پیچیدم و پس از سال‌ها (علیهاالسلام) را صدا می‌زدم تا ساعتی بعد در بیمارستان که مشخص شد دنده‌ای از پهلویم ترک خورده است. نمی‌خواست از خانه خارج شوم و حضورم در این بیمارستان کارش را سخت‌تر کرده بود که مقابل در اتاق رژه می‌رفت مبادا کسی نزدیکم شود... @dine_siasi
✍️ 💠 تا بیمارستان به جای او هزار بار مُردم و زنده شدم تا بدن نیمه‌جانش را به اتاق عمل بردند و تازه دیدم بیمارستان مجسم شده است. جنازه مردم روی زمین مانده و گریه کودکان زخمی و مادران‌شان دل سنگ را آب می‌کرد. چشمم به اشک مردم بود و در گوشم صدای سعد می‌آمد که به بهانه رهایی مردم مستانه نعره می‌زد :«بالرّوح، بالدّم، لبیک سوریه!» و حالا مردم سوریه تنها قربانیان این بدمستی سعد و هم‌پیاله‌هایش بودند. 💠 کنار راهروی بیمارستان روی زمین کِز کرده بودم و می‌ترسیدم مصطفی مظلومانه شود که فقط بی‌صدا گریه می‌کردم. ابوالفضل بالای سرم تکیه به دیوار زده و چشمان زیبایش از حال و روز مردم رنگ شده بود که به سمتش چرخیدم و با گریه پرسیدم :«زنده می‌مونه؟» 💠 از تب بی‌تابی‌ام حس می‌کرد دلم برای مصطفی با چه ضربانی می‌تپد که کنارم روی زمین نشست و به جای پاسخ، پرسید :«چی‌کاره‌اس؟» تمام استخوان‌هایم از ترس و غم می‌لرزید که بیشتر در خودم فرو رفتم و زیرلب گفتم :«تو پارچه فروشه، با جوونای شیعه از حرم (علیها‌السلام) دفاع می‌کردن!» 💠 از درخشش چشمانش فهمیدم حس دفاع از به کام دلش شیرین آمده و پرسیدم :«تو برا چی اومدی اینجا؟» طوری نگاهم می‌کرد که انگار هنوز عطش دو سال ندیدن خواهرش فروکش نکرده و همچنان تشنه چشمانم بود که تنها پلکی زد و پاسخ داد :«برا همون کاری که سعد ادعاش رو می‌کرد!» 💠 لبخندی عصبی لب‌هایش را گشود، طوری که دندان‌هایش درخشید و در برابر حیرت نگاهم با همان لحن نمکین طعنه زد :«عین آمریکا و اسرائیل و عربستان و ترکیه، این بنده خداها همه‌شون می‌خوان کنار مردم سوریه مبارزه کنن! این که می‌بینی با خمپاره و انتحاری افتادن به جون زن و بچه‌های سوریه، معارضین صلح‌جو هستن!!!» و دیگر این حجم غم در سینه‌اش جا نمی‌شد که رنگ لبخند از لبش رفت و غریبانه شهادت داد :«سعد ادعا می‌کرد می‌خواد کنار مردم سوریه مبارزه کنه، ولی ما اومدیم تا واقعاً کنار مردم سوریه جلو این حرومزاده‌ها کنیم!» 💠 و نمی‌دانست دلِ تنها رها کردن مصطفی را ندارم که بلیطم را از جیبش درآورد، نگاهی به ساعت پروازم کرد و آواری روی سرش خراب شد که دوباره نبودنم را به رخم کشید :«چقدر دنبالت گشتم زینب!» از صدایش دلم لرزید، حس می‌کردم در این مدتِ بی‌خبری از خانواده، خبر خوبی برایم ندارد و خواستم پی حرفش را بگیرم که نگاه برّاق و تیزش به چشمم سیلی زد. 💠 خودش بود، با همان آتشی که از چشمان سیاهش شعله می‌کشید و حالا با لباس سفید پرستاری در این راهرو می‌چرخید که شیشه وحشتم در گلو شکست. نگاهش به صورتم خیره ماند و من وحشتزده به پهلوی ابوالفضل کوبیدم :«این با تکفیری‌هاس!» از جیغم همه چرخیدند و بسمه مثل اسفند روی آتش می‌جنبید بلکه راه فراری پیدا کند و نفهمیدم ابوالفضل با چه سرعتی از کنارم پرید. 💠 دست بسمه از زیر روپوش به سمت کمرش رفت و نمی‌دانستم می‌خواهد چه کند که ابوالفضل هر دو دستش را از پشت غلاف کرد. مچ دستانش بین انگشتان برادرم قفل شده بود و مثل حیوانی زوزه می‌کشید، ابوالفضل فریاد می‌زد تا کسی برای کمک بیاید و من از ترس به زمین چسبیده بودم. 💠 مردم به هر سمتی فرار می‌کردند و دو مرد نظامی طول راهرو را به طرف ما می‌دویدند. دستانش همچنان از پشت در دستان ابوالفضل مانده بود، یکی روپوشش را از تنش بیرون کشید و دیدم روی پیراهن قرمزش کمربند به خودش بسته که تنم لرزید. ابوالفضل نهیب زد کسی به کمربند دست نزند، دستانش را به دست مرد دیگری سپرد و خودش مقابل بسمه روی زمین زانو زد. 💠 فریاد می‌زد تا همه از بسمه فاصله بگیرند و من می‌ترسیدم این کمربند در صورت برادرم منفجر شود که با گریه التماسش می‌کردم عقب بیاید و او به قصد باز کردن کمربند، دستش را به سمت کمر بسمه برد. با دستانم چشمانم را گرفته و از اضطراب پَرپَر شدن برادرم ضجه می‌زدم تا لحظه‌ای که گرمای دستش را روی صورتم حس کردم. 💠 با کف دستانش دو طرف صورتم را گرفت، با انگشتانش را پاک کرد و با نرمی لحنش نازم را کشید :«برا من گریه می‌کنی یا برا این پسره که اسکورتت می‌کرد؟» چشمانش با شیطنت به رویم می‌خندید، می‌دید صورتم از ترس می‌لرزد و می‌خواست ترسم تمام شود که دوباره سر به سر حال خرابم گذاشت :«ببینم گِل دل تو رو با پسر برداشتن؟ پسر قحطه؟» 💠 با نگاه خیسم دنبال بسمه گشتم و دیدم همان دو مرد نظامی او را در انتهای راهرو می‌برند. همچنان صورتم را نوازش می‌کرد تا آرامم کند و من دیگر از چشمانش شرم می‌کردم که حرف را به جایی دیگر کشیدم :«چرا دنبالم می‌گشتی؟»... @dine_siasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔳 🌴به شرار جگر ناله و سوزت سوگند 🌴به مناجات شب و گریه‌ی روزت سوگند 🎙 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📡 کانال دین سیاسی 🆔 @dine_siasi
YEKNET.IR - roze 3 -shabe 3 fatemie avval 1401 - rasouli.mp3
5.17M
🔳 🌴روضه حضرت زهرا(س) 🌴گرفت راه زنی را به کوچه راهزنی 🎙 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📡 کانال دین سیاسی 🆔 @dine_siasi
[WWW.SARALLAH-ZN.IR]ma01100155.mp3
26.12M
حضرت ام البنین سلام الله علیها 🎙مداح: حاج مهدی رسولی بسیار دلنشین ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📡 کانال دین سیاسی 🆔 @dine_siasi
مداحی_آنلاین_نطق_زینب_تنگ_سالدی_نادر_جوادی.mp3
5.5M
🔳 (س) 🌴روضه حضرت زینب(س) 🌴نطق زینب تنگ سالدی ... 🎙 📡 کانال دین سیاسی 🆔 @dine_siasi
YEKNET.IR - roze - shabe 10 moharram1399 - haj heidar khamse.mp3
7.66M
🌴شب زیارتی امام حسین(ع) 🍃یارالی یعنی ... 🍃همه جای بدنت زخمی بود 🎙حاج 🌷 🌙 📡 کانال دین سیاسی 🆔 @dine_siasi
مداحی آنلاین - ای حرمینه ناز ادن تربتی قانلی کربلا - منصوری.mp3
6.09M
🌴شب زیارتی امام حسین(ع) 🍃ای حرمینه ناز ادن 🍃تربتی قانلی کربلا 🎙زنده‌یاد 🌷 🌙 📡 کانال دین سیاسی 🆔 @dine_siasi
202030_2084020228.mp3
34.38M
🥀•° امیرالمومنین (علیه‌السلام) 🎙مدّاح: حاج مهدی رسولی 📡 کانال دین سیاسی 🆔 @dine_siasi
27.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱💔°• نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت نه سیدالشهدا بر جدال طاقت داشت 🎙 ▪️گوشه ای مراسم عزاداری سالروز تخریب قبور ائمه بقیع علیهم‌السلام ▪️دانشگاه تهران 📡 کانال دین سیاسی 🆔 @dine_siasi
[ASHABOLHOSSEIN.IR]1402051204.mp3
43.46M
💠 راهب مسیحی 🎙 حاج مهدی رسولی ┄┄┅┅┅✧🌷یازهرا🌷✧┅┅┄┄ ╭┅─────────┅╮ 📡 کانال دین سیاسی 🇮🇷 @dine_siasi ╰┅─────────┅╯
مداحی آنلاین - باقرم باغ رسالتده امامتده گلم - علیرضا اسفندیاری.mp3
7.21M
🔳 (ع) 🌴باقرم ... 🌴باغ رسالتده امامتده گلم 🎙 ┄┄┅┅┅✧🌷یازهرا🌷✧┅┅┄┄ ╭┅─────────┅╮ 📡 کانال دین سیاسی 🇮🇷 @dine_siasi ╰┅─────────┅╯
[ASHABOLHOSSEIN.IR]1402050903.mp3
50.06M
🌱°• ابتدای کربلا مدینه نیست 🎙 حاج مهدی رسولی ┄┄┅┅┅✧🌷یازهرا🌷✧┅┅┄┄ ╭┅─────────┅╮ 📡 کانال دین سیاسی 🇮🇷 @dine_siasi ╰┅─────────┅╯
مداحی_آنلاین_اوغول_اوغول_دیل_آشمیان_بالا_نادر_جوادی.mp3
4.97M
روضه حضرت علی اصغر (ع) اوغول اوغول دیل آشمیان بالا 🔊 🔊 💔🥀 ┄┄┅┅┅✧🌷یازهرا🌷✧┅┅┄┄ ╭┅─────────┅╮ 📡 کانال دین سیاسی 🇮🇷 @dine_siasi ╰┅─────────┅╯
مداحی_آنلاین_علی_اکبر_میدان_دا_علیرضا_اسفندیاری.mp3
2.63M
روضه حضرت علی اکبر(ع) خانم لیلا ایلشیب خیمه ده 🔊 🔊 💔 🎙 ┄┄┅┅┅✧🌷یازهرا🌷✧┅┅┄┄ ╭┅─────────┅╮ 📡 کانال دین سیاسی 🇮🇷 @dine_siasi ╰┅─────────┅╯
1_1675802597.mp3
27.84M
داغدار قاسم بودیم خبر آمد ابراهیم رفت داغدار ابراهیم و قاسم بودیم خبر آمد اسماعیل رفت:)🪦✨ |🔖| ┄┄┅┅┅✧🌷یازهرا🌷✧┅┅┄┄ ╭┅─────────┅╮ 📡 کانال دین سیاسی 🇮🇷 @dine_siasi ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خرابه حالت ... جای چکمه‌ی کیه ... شکسته بالت ... 🔊 🔊 (س)💔 🎙 ┄┄┅┅┅✧🌷یازهرا🌷✧┅┅┄┄ ╭┅─────────┅╮ 📡 کانال دین سیاسی 🇮🇷 @dine_siasi ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀💔°• با حال مناسب مشاهده کنید با تمام این اسیران فرق داری قصه چیسـت؟؟ هر کسی آمد به احوالت بخندد گریـــــــــه کرد... ┄┄┅┅┅✧🌷یازهرا🌷✧┅┅┄┄ ╭┅─────────┅╮ 📡 کانال دین سیاسی 🇮🇷 @dine_siasi ╰┅─────────┅╯
YEKNET.IR - roze 3 -shabe 3 fatemie avval 1401 - rasouli.mp3
5.17M
روضه حضرت زهرا(س) گرفت راه زنی را به کوچه راهزنی 🔊 🏴 🎙 ┄┄┅┅┅✧🌷یازهرا🌷✧┅┅┄┄ ╭┅─────────┅╮ 📡 کانال دین سیاسی 🇮🇷 @dine_siasi ╰┅─────────┅╯
مداحی آنلاین - سیلی جریانین نه شاعردن نه منن آل خبر - نادر جوادی.mp3
2.15M
سیلی جریانین نه شاعردن نه منن آل خبر کوچه‌ی باریکی یثریب ده گورنن آل خبر 🔊 📻 🏴 ┄┄┅┅┅✧🌷یازهرا🌷✧┅┅┄┄ ╭┅─────────┅╮ 📡 کانال دین سیاسی 🇮🇷 @dine_siasi ╰┅─────────┅╯
YEKNET.IR - roze - fatemieh 2 - 1400 - mehdi rasouli.mp3
5.97M
روضه حضرت زهرا(س) نه از لباس کهنه‌ات نه از سرت شناختم 🔊 🏴 🎙 ┄┄┅┅┅✧🌷یازهرا🌷✧┅┅┄┄ ╭┅─────────┅╮ 📡 کانال دین سیاسی 🇮🇷 @dine_siasi ╰┅─────────┅╯
مداحی_آنلاین_شامیده_قالام_همیشه.mp3
5.42M
روضه حضرت رقیه(س) شاميده قالام هميشه آغلارام 🔊 🌙 🎙 ┄┄┅┅┅✧🌷یازهرا🌷✧┅┅┄┄ ╭┅─────────┅╮ 📡 کانال دین سیاسی 🇮🇷 @dine_siasi ╰┅─────────┅╯