┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📜 ویژهنامهی داستانی #بازگشت_به_سرزمین_خورشید
🔹️ در مورد #فضل_بن_شاذان
💢 قسمت بیست و چهارم
🖋 به پدرم گفتم: پدر جان! این اختلافات درونی میان شیعیان، سبب تضعیف جبههی شیعه نمیشود؟ من فکر میکنم احتمالا مخالفین شیعه از این اختلافات خیلی خرسند باشند.
پدرم فرمود: بله پسرم! متأسفانه همین طور است. با وجود توصیههای بسیار ائمه به شیعیان در مورد مواسات و همراهی برادران دینی خویش و باورنکردن تهمتها و امثال آن، متأسفانه تنگنظریها و حسادتها و جهلها سبب شده که در میان خود شیعیان اختلاف زیادی باشد و به تبع از هیمنهی شیعه در جامعه کاسته شود. من فکر میکنم اگر شیعیان در درون متحد بودند، چه بسا فرج امر ائمه زودتر رقم میخورد ولی افسوس از اینکه منیتها و جهالتها مانع این مسأله شده است.
متأسفانه دشمنان هم به این مسأله علاقه دارند و در کورهی اختلافات بین اصحاب میدمند و با نسبتدادن عقاید فاسد به برخی از اصحاب، زمینهی دشمنی بین اصحاب را شدیدتر میکنند.
پدرم ادامه داد: البته فراموش نکنیم که در قم نیز، افرادی هستند که چنین دغدغههایی داشته باشند ولی در کل فضای قم، اخباریمسلک و نصگرا است ولی در بغداد انواع و اقسام تفکرات به وفور رواج دارد. نصگراتر از قمیها هم در بغداد پیدا میشود و عقلگرای افراطی نیز در بغداد هست.
به پدرم گفتم: چرا در مورد خود مسألهی عقلگرایی و نصگرایی از امام سؤال نمیپرسند؟! تا اگر یکی درست است، به سراغ همان بروند.
پدرم پاسخ داد: در مورد همین مسأله نیز سؤالات متنوعی از ائمه پرسیده شده است ولی گاهی افراد از یک کلام امام در پاسخ به این سؤال برداشتهای متعدد دارند و هر کسی فرمایش امام را بر کار خویش تطبیق میکند!
این همه آیات و روایات در فضیلت تفکر و تدبر و تعقل در یکسو موجود است و از طرفی ادلهای در مورد تعبد و امثال آن نیز در سویی دیگر و به نظر میرسد که هر دو باید با هم جمع شوند و تنافی ندارند ولی متأسفانه در عمل میبینیم که افراد خودشان را محور تعادل و عملکرد صحیح میدانند.
بگذار ماجرایی را برایت تعریف کنم.
از المفضل بن عمر که خودش از افرادی بود که تلاش میکرد فعالیتهای سیاسی داشته باشد تا حکومت را به دست امام برساند و به همین خاطر با اراذل و اوباش ارتباطاتی داشت تا به اهدافش برسد، نقل شده است: یکی از اصحاب به امام صادق عرض کرد که این اختلافی که بین شیعیان شماست، چیست؟! من در کوفه در میان حلقههای شیعیان مینشینم و آن قدر اختلاف در حدیثهایی که نقل میکنند وجود دارد که نزدیک است که در دین خودم شک کنم! ...
امام به او فرمودند: همانا مردم ولع دارند که به ما دروغ نسبت بدهند... من به یکی از ایشان حدیثی را میگویم و او از نزد من خارج نمیشود مگر اینکه آن را به صورتی غیر از آن چه هست، تأویل میبرد و این به آن خاطر است که آنها از حدیث ما و محبت ما آنچه در نزد خداست را نمیجویند و میخواهند از حدیث ما برای دنیایشان استفاده میکنند و هر یک از ایشان میخواهد خودش رئیس باشد! ... پس هر گاه حدیث ما را خواستی بر تو باد به این کسی که نشسته است. پس من پرسیدم که ایشان کیست؟ پاسخ دادند که او زرارة بن اعین است.
بگذار روایتی دیگر از جناب عبدالعظیم حسنی که از سادات حسنی است و از بزرگان اصحاب ائمه است، برایت نقل کنم. ایشان از امام رضا نقل کرده است که امام رضا به ایشان فرمودند:
اى عبد العظیم سلام مرا به دوستانم برسان و به آنان بگو که راهی برای شیطان، بر خود قرار ندهند و آنها را به راستى در گفتار و برگرداندن امانت فرمان بده و آنها را فرمان بده به سکوت و ترک جدال و نزاع در آنچه که فایدهای برایشان ندارد و به رو آوردن و دیدارکردن با یکدیگر؛ چرا که این کار مایهی تقرب و نزدیکى به من است. و خود را مشغول نکنید به تفرقهانداختن بعضی از بعضی دیگر، که من سوگند خوردم با خود هر که چنین کند و یکى از دوستانم را به خشم آورد، از خدا بخواهم تا خدا او را در دنیا به سختترین عذاب دچار کند و در آخرت او را از زیانکاران قرار دهد، و بفهمان به آنها که خدا نیکانشان را آمرزد و از بدکارانشان درگذرد جز آنکه شریک قرار دهد برای خدا و یا اینکه دوستی از دوستانم را بیازارد، یا بدى و کینهی او را در دل گیرد، پس همانا خدا او را نیامرزد تا اینکه برگردد از آن کارش و اگر برگشت که خوب و گرنه روح ایمان از قلبش بیرون میرود و از ولایت من خارج شود، و بهرهاى در ولایت ما ندارد و پناه میبرم به خدا از این وضع.
🔰 شما میتوانید با انتشار این مطلب یا معرفی کانال به دیگران، در ثواب انتشار معارف اهل بیت(ع)، سهیم باشید.
@mirzaei_ehya | dinshenasi.com
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📜 ویژهنامهی داستانی #بازگشت_به_سرزمین_خورشید
🔹️ در مورد #فضل_بن_شاذان
💢 قسمت بیست و پنجم
🖋 میبینی که چطور امام از اختلافافکنی بین شیعیان نهی میکنند. البته برخی از اختلافات را خود امام صلاح نمیدانند که برطرف کنند و به نفع جامعهی شیعه است که در آن مسائل اختلاف نظر داشته باشند تا جان شیعیان بهتر حفظ شود.
ابوخدیجه سالم بن مکرم، از امام صادق نقل کرده است که فردی به امام صادق عرض کرد که من گاهی داخل مسجد میشوم و برخی از اصحاب ما نماز ظهر میخوانند و برخی نماز عصر میخوانند!(یعنی در وقت یکسان، نمازهای متفاوت میخوانند! چون یکی این وقت را وقت فضیلت ظهر میداند و دیگری این وقت را وقت فضیلت عصر میداند.) امام فرمودند: من آنها را به این امر کردم، زیرا اگر در وقت یکسان نماز میخواندند شناخته میشدند و گردنشان زده میشد!
لذا امام گاهی برای حفظ شیعیان، اختلافاتی را در جامعه ترویج میکرد. گاهی برای حفظ جان یک فرد خاص، نسبت به او کارهایی انجام میدادند، مثلا امام برای حفظ جان برخی از یاران خاص خود، ایشان را تأیید نمیکردند، مثلا نقل شده است امام صادق به پسر زراره بن اعین فرمودند که پدرشان، یعنی زرارة بن اعین را مذمت کردند تا جان او را حفظ کنند و حضرت این کار خود را به ماجرای حضرت خضر و حضرت موسی تشبیه کردند که حضرت خضر کشتی را خراب کرد تا از غصبشدن کشتی جلوگیری کند.
به پدرم گفتم: پدر جان! چرا چنین چیزی اتفاق میافتد و افراد به حقیقت مسأله پی نمیبرند و نمیتوانند به جمعبندی روشنی نسبت به مسأله برسند؟
پدرم فرمود: انسان، انسان است و این جهان صحنهی آزمایش انسان است! اگر همه چیز طوری بود که کسی نتواند حق را انکار کند، صحنهی آزمایش محقق نمیشد. خداوند حجت را تمام میکند و خوب هم تمام میکند ولی فضای انکار از روی عناد را باز میگذارد تا افراد بتوانند خباثت خود را نشان دهند. خیلی اوقات تعصبات و کوتاهیها زمینهی فهم را از بین میبرد و شخص را به جایی میرساند که نتواند حقیقت را ببیند.
اگر فردی واقعا دنبال حقیقت باشد و در عمل به دانستهها جدی باشد، حقیقت مثل نور خورشید در میانهی روز، برایش آشکار خواهد شد ولی مشکل اینجاست که عمدهی افراد چنین نیستند و به جای دانستهها به سراغ هوسهای خود حرکت میکنند! معیار زندگیشان را علایق و هوسها و میلها قرار میدهند و نه دانستهها و تکلیف. حتی گاهی از آنها میپرسی چرا فلان درس را میخوانی، میگوید چون علاقه دارم! معیارش تکلیف نیست. به تعبیر قرآن، خدایش هوسش است. أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواه: آیا دیدی کسی را که خواستهاش را معبود خویش گرفته است!؟ طبیعتا در چنین فضایی، حقیقت بر بسیاری از افراد پوشیده میشود، چون تبعیت از هوای نفس درجاتی از کوری میآورد. نشانههای خدا روشن است ولی برای کسی که چشمان خود را کور نکرده باشد.
🔰 شما میتوانید با انتشار این مطلب یا معرفی کانال به دیگران، در ثواب انتشار معارف اهل بیت(ع)، سهیم باشید.
@mirzaei_ehya | dinshenasi.com
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📜 ویژهنامهی داستانی #بازگشت_به_سرزمین_خورشید
🔹️ در مورد #فضل_بن_شاذان
💢 قسمت بیست و ششم
🖋 به پدرم گفتم: پدر جان! مگر معمول آدمهای خوب به جز دانستهها به چیز دیگری هم عمل میکنیم!؟
پدرم فرمود: پسرم! این سؤال تو نشانگر اوجِ ناخودآگاهی(#خودآگاهی) توست. اگر کمی در رفتارت دقیق شوی، متوجه میشوی که عمدهی زندگی حتی متدینین، بر پایهی دانستهها نیست. آیا تو میدانی باید نماز با توجه بخوانی؟! بله! اما آیا واقعا نمازت را با کیفیتی که میدانی میخوانی؟! کافی است ۵۰ عادت غذایی خود را بنویسی!
به پدرم گفتم: ۵۰ عادت؟! من این همه عادت غذایی دارم؟! پدرم فرمود: وقتی نوشتی متوجه خواهی شد!
امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: أَيُّهَا النَّاسُ تَوَلَّوْا مِنْ أَنْفُسِكُمْ تَأْدِيبَهَا وَ اعْدِلُوا بِهَا عَنْ ضَرَاوَةِ عَادَاتِهَا. در این روایت امیر المؤمنین به خوبی روش ادبکردن نفس را بیان کردهاند. اول فرمودهاند که خودتان متولی ادبکردن نفستان شوید. بعد راهکار دادهاند. راهکار چیست؟ راهکار این است که ولعی که نفس به عادتهایش دارد، بر طرف کنیم.
اگر مدتی به عادتهای غذایی یا عادتهای نگاه یا عادتهای کلام یا عادتهای راهرفتن یا عادتهای نشستن دقت کنی و آنها را بنویسی، خواهی فهمید که چقدر عادتهای زیادی داری و چطور بیشتر آنها بر اساس هوای نفس و نه دانسته، شکل گرفته است.
ساعتهاست که روی صحبتهای پدرم فکر میکنم. قم خیلی دوستداشتنی است ولی با آنچه که من به دنبال آن هستم خیلی فاصله دارد و اگر روزگاری صرفا فکر میکردم اساتید در قم کافی نیستند، بعد از صحبتهای پدرم مطمئن شدم که آنچه من به دنبال آن هستم و تکلیف خود میدانم در فضای قم، قابل تحصیل نیست.
سؤالات جدیدی در ذهنم شکل گرفته است، مثل اینکه چطور به دانستههایم عمل کنم و چطور به قرائتی مبتنی بر تفکر و تعقل از دین برسم تا به فهم بهتری از دین رسیده باشم.
وقتی عادتهای غذایی خود را نوشتم، دیدم که بیشتر عادتهایم یا بر پایهی علم نیست و صرفا به خاطر هوس است یا دفاعیهی علمی ندارد و بیشتر شبه علم است!
عجب روزگاری است. غرق در عادتها و هوسها بودم ولی به قدری نسبت به خودم ناخودآگاه بودم که فکر میکردم فقط به دانستههایم عمل میکنم. تازه فهمیدم که خودآگاهی چه چیز مهمی است.
عمری فکر میکردم که انسان متفکری هستم ولی حالا فهمیدم که من در مورد چیزهایی که باید، فکر نمیکردم! تفکر عجب چیز مهمی است. کم کم فکر میکنم که فکرکردنهایم بیشتر خیالات بوده است و صرفا فکر میکردم که فکر میکنم! یعنی خیال میکردم که فکر میکنم! خدایا مرا ببخش. سبحانک! انی کنت من الظالمین!
🔰 شما میتوانید با انتشار این مطلب یا معرفی کانال به دیگران، در ثواب انتشار معارف اهل بیت(ع)، سهیم باشید.
@mirzaei_ehya | dinshenasi.com
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📜 ویژهنامهی داستانی #بازگشت_به_سرزمین_خورشید
🔹️ در مورد #فضل_بن_شاذان
💢 قسمت بیست و هفتم
🖋 در مسجد زیتونه - آشنایی با شیخ پیر فطحی الحسن بن علی ابن فضال
بغداد شهر بزرگی است. شیعیان زیادی هم در آن ساکن هستند. معمولا شیعیان در محلهی کرخ(*) ساکن هستند.
محلهی کرخ، به تنهایی یک شهر است! مساجد زیادی دارد. پدرم مرا نزد یکی از علما برد تا برخی از کتب حدیث را برایم قرائت کند. از آنجا که من هنوز تازهکار هستم، پدرم مرا نزد علمای خیلی بزرگ نبرده است. من صبحها نزد استادم میروم تا کتابها را برایش بخوانم و او طبق روش متعارف نقل حدیث، اشکالات مرا بیان کند.
من قاری و خوانندهی کتب هستم و استادم مُقری است که مرا امر به قرائت میکند و احادیث را برایم توضیح میدهد و اگر در جایی خطا کنم، برایم بیان میکند.
خواندن کتاب در نزد استادی که نویسندهی کتاب است یا کسی که نزد نویسندهی کتاب، کتاب را خوانده است، فوائد متنوعی دارد. یکی از فوائد این است که زمینهی خیلی از تحریفها و جعلها از بین میرود. برخی از دشمنان اهل بیت، با ظاهری نیکو خود را به نزد برخی از یاران اهل بیت میرساندند و کتب ایشان را عاریه میگرفتند و بعد در کتب ایشان مطالبی اضافه میکردند و بعد کتاب را به استاد بر میگرداندند. استاد هم از همهجا بیخبر کتاب را میگرفت و در کتابخانهی خویش میگذاشت. اما فائدهی سبک اجازهی حدیث و قرائت این است که وقتی استاد کتابش را تدریس میکند، اگر چیزی به کتاب اضافه شده باشد، متوجه میشود و آن را به شاگرد اجازه نمیدهد.
طبیعتا وقتی استاد به مطلبی در کتاب خویش برمیخورد که خودش ننوشته است متوجه میشود و از نقل آن خودداری میکند. لذا بزرگان حدیث دقت داشتند که کتب را از اهل آن بشنوند و به صرف گرفتن آن کتاب از صاحب کتاب و مؤلف اکتفا نکنند. حتی برخی مقید بودند که کتابی که کاملا از استاد خویش نشنیدهاند در کتابخانهی خود حتی یک شب هم نگه ندارند، زیرا ممکن است بمیرند و ورثهی ایشان فکر کنند که این کتاب از استاد شنیده شده است و به اشتباه از آن مطالبی را نقل کنند.
قرائت کتاب نزد استاد فواید دیگری هم دارد. نوع خواندن عبارات و فهم صحیح حدیث و حواشی و نکاتی که پیرامون آن حدیث وجود دارد در این روش مورد بحث قرار میگیرد. علاوه بر این من به عنوان شاگرد باید قبل از کلاس، مطلب را مطالعه میکردم تا در هنگام ارائه به استاد کمترین خطا را داشته باشم.
برخی از درسهای حدیث این طور بود که استاد قرائت میکرد و شاگردان مینوشتند. در این روش، شاگرد منفعل بود و توانمند نمیشد و در عوض استاد دائما قویتر میشد! اما در این روش، شاگرد دائما فعال است و تلاش بیشتری میکند و قویتر میشود و استاد هم کلماتش خیلی ارزشمندتر است، چون تنها نکاتی را توضیح میداد که من به آن نرسیدهام. این روش مخصوص حدیث نیست و حتی علوم دیگر را هم اگر به این روش بخوانیم بسیار سودمندتر است.
من این روش را آموزش پژوهشمحور مینامم، چون اول باید برای یافتن دانش، پژوهش کنیم و بعد از رسیدن به نتایج، با عرضه به استاد، مورد راهنمایی قرار میگیریم. آموزشِ پژوهشمحور، هم ماندگارتر است و هم در درازمدت، سریعتر.
شاید در سال اول بیشتر اذیت شویم ولی بعد از یک سال، قوی میشویم و ادامهی مسیر خیلی بهتر و سریعتر طی میشود ولی آموزش متعارف به عکس است. اولش سریعتر است ولی بعد از یک سال، دقیقا بر عکس میشود و کار سختتر میشود. علاوه بر این در آموزش عادی، به درکی از میزان اهمیت کلام استاد نمیرسیم. همه چیز را یکسان دریافت میکنیم ولی در آموزش پژوهشمحور، گیرها و مشکلات کار را درک میکنیم و بعد از تشنگی، با کلمات استاد سیراب میشویم و میفهمیم که هر کلامی چه چیزی را حل میکند و کدام کلام ایشان پراهمیت و کدام کلام معمولیتر است. لذا هم حافظه و هم تمرکز انسان تقویت میشود. علاوه بر این قدرت تفکر انسان بسیار تقویت میگردد، چون باید قبل از درسگرفتن، خود انسان به کمک تفکرش، سعی کند مطلب را حل کند.
*: محلهی کرخ، محله ای در بغداد است که شیعیان پس از قرن دوم که بغداد تأسیس شد تا ۴۴۸ در آن زندگی میکردند تا اینکه در حملهی سنیهای معاند سلاجقه به آتش کشیده شد...
🔰 شما میتوانید با انتشار این مطلب یا معرفی کانال به دیگران، در ثواب انتشار معارف اهل بیت(ع)، سهیم باشید.
@mirzaei_ehya | dinshenasi.com
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📜 ویژهنامهی داستانی #بازگشت_به_سرزمین_خورشید
🔹️ در مورد #فضل_بن_شاذان
💢 قسمت بیست و هشتم
🖋 من در مسجدی در قطیعه الربیع هستم. قطیعه الربیع محلی است که بخشی از آن از طرف منصور عباسی خلیفهی زمان امام صادق علیه السلام و بخشی از آن از طرف مهدی عباسی که یکی از خلفای زمان امام کاظم علیه السلام بود، به او بخشیده شده بود!
به بخشودههای حاکم و خلیفه به افراد مختلف، قطیعه میگویند و به خود بخشش زمین توسط حاکم، اقطاع گفته میشود. اما این قطیعه دیگر مربوط به ربیع و فرزندانش نبود.
این قطیعهی بسیار بزرگ، الآن پاتوق تجار خراسانی است و علاوه بر آن بسیاری از علمای شیعه در آن زندگی میکنند و تجار مختلف آنجا را خریدهاند و مالک آن هستند. این قطیعهی بزرگ تنها بخشی از محلهی کرخ بغداد است.
امروز صبح، در کنار استادم نشسته بودم که دیدم چند نفر در حال صحبتکردن هستند و یکی از آنها میگوید: در سرزمین جبل(زاگرس) مردی است که به او ابن فضال میگویند! او عابدترین مردی است که تا به حال دیده یا شنیدهام! او ادامه داد: او به صحرا میرود و آن قدر سجدهاش طول میکشد که اگر کسی نداند تصور میکند که گویا یک تکه پارچه است که روی زمین افتاده و به همین خاطر پرندگان میآیند و روی او مینشینند! حتی حیوانات وحشی دور و بر او میچرخند و از او فرار نمیکنند، آن قدر که به او انس گرفتهاند! آن قدر ابهت و نورانیت دارد که وقتی گروهی که دزدان سر گردنه هستند، او را میبینند از ابهت او فرار میکنند تا به جایی برسند که نه آنها او را ببینند و نه او آنها را ببیند!
من با تعجب به سخنان آنها گوش میدادم و تصور کردم که در حال صحبت در مورد یکی از مردانی هستند که مربوط به زمان قدیم است، نه زمان ما!
بعد از چند دقیقه پدرم آمدند و همانجا با ایشان نشسته بودم که ناگهان پیرمردی با چهرهای دلنشین و زیبارو با پیراهنی مناسب و کفشهایی باریک آمد و به پدرم سلام داد. پدر من هم برای ایشان ایستادند و به ایشان خوش آمد گفتند و ایشان را به بزرگی یاد کردند. ایشان سراغ ابن ابی عمیر را گرفتند و از نزد ما رفتند.
من ابن ابی عمیر را میشناختم. بنا داشتم خدمت ایشان هم شاگردی کنم ولی شک داشتم که «ابن ابی عمیر»ـی که ابن فضال به دنبالش بود، همان شخصی باشد که من در ذهن دارم. به پدرم گفتم: این پیرمرد که آمد و به سراغ ابن ابی عمیر رفت، چه کسی بود؟! پدرم فرمود: ایشان الحسن بن علی بن فضال است. با تعجب و لحنی پرسشی گفتم: همان عابد پرفضلیت را میگویید؟! پدرم فرمود: بله ایشان همان است که گفتی! گفتم: نه این فرد آن شخص نیست! ابن فضال در منطقهی جبل(زاگرس) است.
پدرم فرمود: بچه تو چه قدر کم عقلی؟!!! ایشان قبلا در آنجا بوده است! چرا تصور کردهای که اگر کسی یک زمانی در جایی باشد، حتما تا آخر همانجا است؟!
دیدم پدرم راست میگوید. برای اینکه خیالم راحت شود، ماجرایی را که از ابن فضال شنیده بودم، برایشان تعریف کردم و پدرم هم فرمودند: بله ایشان همان فرد است.
پدرم ادامه داد: ایشان از علمای بزرگ شیعه است. البته متأسفانه فطحی است ولی از نظر تسلط به حدیث اهل بیت و دقت در نقل آن و احاطهی علمی فوقالعاده است. من در نظر دارم که از او درخواست کنم که به تو درس بگوید.
به پدرم گفتم: ولی او فطحی است.
پدرم پاسخ داد: باشد! فطحیها فرقهای از شیعه هستند اما اگر سنی هم بود و در زمینهای که تو نیاز داری، استاد بود، باید به سراغش میرفتی. این همه روایت داریم که حکمت را هر جا بود، بگیرید یا حتی از منافق نیز بیاموزید، برای چیست؟ من میدانم که در بین علمای شیعه، ایشان اگرچه انحرافی مهم دارد و قائل به امامت عبدالله افطح است ولی در زمینهای که تو نیاز داری، درجه یک است.
به پدرم گفتم: عبدالله افطح فرزند امام صادق، حدود هفتاد روز زنده ماند و بعد از مرگش، عدهی زیادی از فطحیه به امامت امام کاظم و بعد امام رضا قائل شدند. چرا اینها از خود امام رضا نمیپرسند تا مسأله برایشان شفاف شود؟!
🔰 شما میتوانید با انتشار این مطلب یا معرفی کانال به دیگران، در ثواب انتشار معارف اهل بیت(ع)، سهیم باشید.
@mirzaei_ehya | dinshenasi.com
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📜 ویژهنامهی داستانی #بازگشت_به_سرزمین_خورشید
🔹️ در مورد #فضل_بن_شاذان
💢 قسمت بیست و نهم
🖋 پدرم پاسخ داد: چون باور نمیکنند که امام چیزی غیر از آنچه به آن رسیدهاند بگوید، با امام مسأله را طرح نمیکنند! ولی من مطمئن هستم اگر با امام طرح کنند و امام امامت عبدالله را انکار کند، قبول میکنند! البته میدانی که برخی از فطحیه مثل عمار بن موسی ساباطی که خیلی عربی روانی هم ندارد و عجمانی سخن میگوید و شاید به همین خاطر فقیه بسیار شاذی است، امامت امام کاظم را بعد از عبدالله افطح نیز نپذیرفتند ولی غالب فطحیه چنین نیستند و همانطور که میدانی امامت امام کاظم و امام رضا را قبول دارند.
گفتم: چرا چنین فکر میکردند؟! یعنی چقدر آدم باید اعتماد به نفس داشته باشد! مگر عبدالله افطح چه شرایطی داشت که این قدر اینها به او اطمینان داشتند؟! یعنی این قدر عالم بود که با امام اشتباه گرفته شود؟!
پدرم گفتند: همانطور که عدهی قابل توجهی از شیعیان امامی نیز چنین کردند و از امامت عبدالله نپرسیدند! خصوصا اگر چیزهایی که قبلا به تو گفتهام در نظر بگیری، این مسأله طبیعی به نظر میرسد. اما باید بدانی که مهمترین دلیل امامت عبدالله افطح سن و سال اوست.
او هیچ ویژگی خاصی نداشت. نه علمیت داشت و نه تن سالم! لقب افطح هم به خاطر همین شرایط نامتوازن بدنش بود. اما او بعد از اسماعیل که در زمان حیات ظاهری امام صادق از دنیا رفته بود، دومین پسر بود و لذا سن و سالش از امام کاظم بیشتر بود و فطحیه تصور میکردند که امام باید فرزند بزرگتر باشد و اگر او نیز بمیرد و فرزندی نداشته باشد، مانند ماجرای امام حسن و امام حسین، امامت به برادر بزرگترِ بعدی میرسد. لذا اینها بعد از امامت عبدالله، چون عبدالله هفتاد روز بعد مرد و فرزندی نداشت، به امامت امام کاظم قائل شدند و لذا در ادامهی ائمه با ما مشترک هستند! اما یک امام اضافی دارند! ولی آن قدر به این گزاره که «امامت به فرزند بزرگتر میرسد»، یقین دارند که خیلی از آنها از ائمه در این باره نپرسیدهاند!
به پدرم گفتم: پدر جان! ابتدا برایم خیلی سخت بود که شاگردی یک غیر امامی را بکنم ولی الآن که صحبت کردیم، خصوصا شاگردی فطحیها برایم قابل تحمل شده است.
پدرم گفت: نه پسرم! فطحیه که خیلی به ما نزدیک هستند ولی در جایی که لازم باشد باید با میراث مخالفین نیز آشنا شوی تا بتوانی بهتر از مکتب اهل بیت دفاع کنی و برای این کار باید در نزد درجهیکهای ایشان شاگردی کنی. نظرت چیست که با هم به سراغ ابن ابی عمیر برویم و نظر او را در این زمینه بپرسیم و ببینیم خود او چه کرده است؟! چون من میدانم که او با مشایخ مخالفین ارتباط داشته است ولی تا به حال ندیدم از آنها روایتی نقل کند. برویم از او بپرسیم تا ببینیم اگر از آنها روایت نشنیده است، به چه علت چنین کرده است؟!
من قبلا از ابن ابی عمیر چیزهایی شنیده بودم. به پدرم گفتم همان عابد فاضل را میگویید؟ پدرم گفت: مگر چه شنیدهای؟ بله او انسان عابد و فاضلی است. به پدرم گفتم: یک روز دیدم شخصی، دیگری را عتاب میکند و میگوید: تو مردی هستی که عیال زیادی داری باید برای آنها کسب و کار داشته باشی و به دلیل سجدههای طولانی تو، میترسم که نابینا شوی و دیگر نتوانی کار کنی! آن مرد هم بیخیال بود و توجهی به صحبتهای آن مرد نمیکرد و لبخند میزد! اما آن مرد اول، بیخیال نمیشد! دائم شدیدتر و شدیدتر میشد و عصبانیتر و محکمتر آن فرد را توبیخ میکرد. وقتی خیلی ادامه داد و آن شخص دید که رهایش نمیکند به او گفت: خیلی شورش کردی! بس است دیگر! وای بر تو! اگر بنا باشد کسی به خاطر سجدهی طولانی کور شود، آن فرد ابن ابی عمیر است! گمان تو در مورد مردی که بعد از نماز صبح سجده شکر میگذارد و هنگام نماز ظهر، سر از سجده برمیدارد، چیست؟! منظورش این بود که ابن ابی عمیر این طور شخصیتی است و چنین سجدههایی میرود. پدرم تأیید کردند که بله ابن ابی عمیر همین شخص است.
🔰 شما میتوانید با انتشار این مطلب یا معرفی کانال به دیگران، در ثواب انتشار معارف اهل بیت(ع)، سهیم باشید.
@mirzaei_ehya | dinshenasi.com
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📜 ویژهنامهی داستانی #بازگشت_به_سرزمین_خورشید
🔹️ در مورد #فضل_بن_شاذان
💢 قسمت سیام
🖋 در محضر استاد
به پدرم گفتم: پدر جان؟! ممکن است مقداری بیشتر از ابن ابی عمیر بگویید؟
پدرم فرمود: بله! ایشان ابواحمد محمد بن زیاد بن عیسی ازدی است که کنیهی پدرش ابی عمیر است و لذا گاهی به جای محمد بن زیاد، به او محمد بن ابی عمیر میگویند. ایشان پارچهفروش است و سرمایهی هنگفتی دارد.
او از موالی قبیلهی ازد است و روزگاری در ایام هارون الرشید، محبوس شد تا مکان شیعیان را افشا کند و او را تازیانه بسیار زدند و زمانی که به فکر افشای اسامی افتاد، ناگهان فرزند یونس بن عبدالرحمن، محمد را دید که به او میگوید، ای ابن ابی عمیر! تقوای خدا پیشه کن! این فرمایش محمد، در روی او تأثیر گذاشت و صبر کرد و خدا در کارش گشایش قرار داد و ۱۲۰ هزار درهم(معادل دوازده دیهی کامل) از اموالش را مصادره کردند.
به پدرم گفتم: واقعا این قدر پولدار است؟!
پدرم فرمود: بله، اموال او در آن زمان، حدود ۵۰۰ هزار درهم است! او بسیار متمول است و از طرفی از نظر علمی بسیار پیشتاز است و کتابهای گوناگون نوشته است. استادم یونس بن عبدالرحمن با آن عظمت در مورد ایشان میگوید: ابن ابی عمیر دریایی عمیق در اطلاع از مذهب و جایگاه آن است.
من با شنیدن این جملات پدرم، بسیار ذوقزده شده بودم و خدا را شکر میکردم که در راه ملاقات چنین عالم بزرگواری هستم.
داخل اتاقی شدم که در آن عدهای از علما بودند و ابن ابی عمیر در رأس آن مجلس بود و بسیار مورد احترام جمع بود. پدرم به ابن ابی عمیر سلام داد و بعد از احوالپرسی از ایشان پرسید: شما مشایخ عامه را ملاقات کردهای، پس چرا از ایشان حدیث نشنیدهای و روایتی از ایشان نداری؟!
ابن ابی عمیر پاسخ داد: من از آنها حدیث شنیدهام اما دیدم که بسیاری از اصحاب ما علم اهل سنت را شنیدهاند و علم اهل بیت را هم شنیدهاند و سپس بر آنها مسأله خلط شده است تا جایی که حدیث اهل سنت را به اشتباه از شیعه نقل میکنند و حدیث شیعه را به اشتباه به اهل سنت نسبت میدهند. پس من کراهت داشتم از اینکه چنین اشتباهی انجام دهم و لذا نقل از آنها را ترک کردم و روش فعلی را پیش گرفتم.
چه دقت جالبی! ابن ابی عمیر تا کجا را فکر کرده است! به این فکر کرده است که اگر روزگاری پیری فرا رسید، زمینهی برخی از انحرافات را فراهم نکرده باشد و از قدیم مقید به نقل میراث شیعه باشد تا بعدا دچار خبط و خطا نشود! در نوع خودش استثنائی است.
پدرم به ابن ابی عمیر فرمود: این پسر من است. جوان با استعداد و با انگیزهای است. شور و شوق زیادی در تعلیم میراث اهل بیت دارد و مدتی در محضر علمای نیشابور و نزد خودم و برخی از علمای تراز پایین بغداد، تحصیل کرده است. خداوند به او توفیق زیارت امام رضا و استفادهی کوتاه مدت در مجالس عمومی ایشان را نیز داده است و از آن زمان خیلی شور و شوقش و از آن مهمتر، سوز وجودش تغییر کرده است. میخواستم مدتی خدمت شما بیاید و با او کار کنید.
ابن ابی عمیر فرمود: مانعی در نظر من نیست. مدتی بیاید در خدمتش باشیم و اگر دیدیم که پرکار و باانگیزه مشغول فعالیت است، ان شاء الله من هم از او دریغ نمیکنم. البته من صبح تا ظهر مشغول فعالیت اقتصادی هستم و بعد از ظهرها مجالس درسم را برگزار میکنم. برای صبحهایش توصیه میکنم او را نزد ابن فضال ببری چون فرزندان او، کسب و کارش را پیش میبرند و لذا صبحهایش آزاد است و فقط بعد از ظهرها مدتی سر میزند که از فعالیت اقتصادی به کلی دور نباشد. به نظرم مناسب است که صبحها در آنجا باشد. هم معنویت خوبی دارد و هم از نظر علمی فوقالعاده است. در ضمن در پارچهفروشی، نیازمند شاگرد نیز هستم. اگر تمایل داشتید، میتوانید به صورت پارهوقت به پارچهفروشی من بفرستید تا ان شاء الله درآمد و گذران زندگیاش نیز تأمین شود و به تعبیر امام، از دسترنج خویش بخورد(*).
پدرم فرمود: از الطاف شما ممنونم! ان شاء الله اجرتان را از خود صاحبمان بگیرید. در مورد ابن فضال هم موافقم. ان شاء الله نزد او خواهم رفت و پیشنهاد شما را مطرح خواهم کرد تا این جوان، ان شاء الله از او نیز استفاده کند. خصوصا که از میان سه پسر او که محدث هستند، علی و احمد و محمد، برخی از ایشان ممکن است هممباحثهایهای خوبی برای پسرم باشند. اگرچه علی کوچکترین فرزند اوست ولی تصور میکنم ظرفیت علمی بالایی دارد و در آینده احتمالا از علمای بزرگ خواهد شد.
*: اشاره به حدیث «کلوا من کدّ ایدیکم»
(محمدتقی مصباح یزدی و محمدباقر بن محمدتقی مجلسی، بحار الأنوار، محمدمهدی خرسان و دیگران (بیروت: دار إحياء التراث العربي، ۱۳۶۸)، ج ۶۳، ۳۱۴.) به نقل از کتاب الفردوس.
🔰 شما میتوانید با انتشار این مطلب یا معرفی کانال به دیگران، در ثواب انتشار معارف اهل بیت(ع)، سهیم باشید.
@mirzaei_ehya | dinshenasi.com
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📜 ویژهنامهی داستانی #بازگشت_به_سرزمین_خورشید
🔹️ در مورد #فضل_بن_شاذان
💢 قسمت سی و یکم
🖋 دست بالای دست بسیار است!
مدتها درس ابن ابی عمیر میرفتم و با ایشان ارتباط داشتم. روزی وقتی به جایی رفتم که ابن ابی عمیر را بتوانم ببینم، دیدم ایشان در سجده هستند. سجدهی ایشان به درازا کشید. من هم صبر کردم و تا اینکه سرشان را از سجده بردارند. سجدهی ایشان بسیار طولانی شده بود و من مدت زیادی در کنار ایشان مشغول مطالعه شده بودم.
بعد از سجده به ایشان گفتم: چه سجدهی طولانییی انجام دادید؟! ابن ابی عمیر به من گفت: زمانی خدمت جمیل بن دراج رسیدم و او سجدهای بسیار طولانی انجام داد! وقتی سر از سجده برداشت به او گفتم: چه قدر سجده را طولانی کردی؟! جمیل به من گفت: اگر معروف بن خربوذ را میدیدی چه میگفتی؟!
به ابن ابی عمیر گفتم: من این بزرگانی که اسم بردید خیلی نمیشناسم. میشود برایم مقداری توضیح بدهید؟
ابن ابی عمیر گفت: اصحاب ابی عبدالله، به صورت کلی به دو دسته تقسیم میشوند. یک عده از ایشان، پیر هستند که شاگردی امام باقر یا حتی امام سجاد را نیز کردهاند و برخی از آنها جوان هستند و فقط شاگردی امام صادق و شاگردان پیر امام صادق را کردهاند. جمیل بن دراج از بهترین شاگردان جوان امام صادق است. من مدتها شاگردی جمیل را کردهام. انصافا بزرگوار و دانشمند بود و من بسیار از ایشان استفاده کردم و واقعا شیفتهی ایشان شده بودم. روزی به ایشان عرض کردم: چه مجلس درس فوقالعادهای دارید! ایشان به من فرمود: بله ولی قسم به خدا من و امثال من پیرامون زراره به منزلهی کودکانی بودیم که در مکتبخانه، پیرامون استاد جمع میشوند! اگر زراره را میدیدی چه میگفتی؟!
ابن ابی عمیر ادامه داد: من آنجا فهمیدم، دست بالای دست بسیار است. این سبک بزرگان بود و هست که وقتی استاد در نظر شاگرد، بت بشود، استاد سعی میکند که اسوهها را به او نشان دهد تا یک وقت، شاگرد در استاد گیر نکند.
گفتم: آیا شاگردی شخصی فقیهتر از جمیل را کردهاید؟
ابن ابی عمیر گفت: به نظر ابواسحاق نحوی، همان ثعلبة بن میمون که از روات حدیث و نیز نحویون اصحاب ائمه است و برخی دیگر از فقها، فقیهترین فرد از اصحاب جوان ابی عبدالله علیه السلام، جمیل بن دراج است. من در مجموع شاگردی مهمترین اصحاب جوان ابی عبدالله را کردهام. انصافا جمیل فوقالعاده است. یکی از خوبیهای ویژهی جمیل، تمایل ویژهی او به فعالیت تشکیلاتی علمی است. بسیاری از کارهای علمی او، با همکاری دیگران محقق شده است، مثلا او کتابی را با همکاری محمد بن حمران بن اعین نوشته است.
حمران همان صحابی معروف امام سجاد تا امام صادق است که برادران دیگرش مثل زراره که از بزرگترین فقهای اصحاب ائمه است، دعوت به تشیع کرده است. محمد پسر حمران نیز از بزرگانی است که با جمیل فعالیت علمی داشته است. جمیل کتابی دیگر را با همکاری مرازم بن حکیم نوشته است. مرازم بن حکیم از کسانی است که هارون الرشید آنها را فراخواند و خدا را شکر، او و برادرش جان سالم به در بردند ولی همراهشان کشته شد!
جمیل اعتقادش این بود که وقتی کاری را که نیاز نیست، کسی مثل خودش انجام بدهد، آن کار را به دیگری که او با آن کار رشد میکند، بسپارد تا از طرفی خودش به بارهای بر زمین افتادهی اساسی مشغول شود و از طرفی، شخصی دیگر در کنار او رشد کند.
من حکمت و ضرورت فعالیت تشکیلاتی را درک میکردم ولی با خودم گفتم شاید ابن ابی عمیر، کلام مخصوصی در این زمینه داشته باشد. به ایشان عرض کردم: چرا همهی اصحاب مثل جمیل اهل کار علمی با یکدیگر نیستند؟ آیا بهتر نیست که فعالیتهای علمی و تبلیغی خود را به صورت گروهی و همافزا و در قالب #تشکیلات انجام بدهند؟!
🔰 شما میتوانید با انتشار این مطلب یا معرفی کانال به دیگران، در ثواب انتشار معارف اهل بیت(ع)، سهیم باشید.
@mirzaei_ehya | dinshenasi.com
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📜 ویژهنامهی داستانی #بازگشت_به_سرزمین_خورشید
🔹️ در مورد #فضل_بن_شاذان
💢 قسمت سی و دوم
🖋 ابن ابی عمیر گفت: افراد زیادی هستند که چنین میکنند و این مسأله اختصاصی به جمیل ندارد. خاندان حلبی، که بزرگترین افراد ایشان محمد بن علی و خصوصا عبیدالله بن علی حلبی هستند، نیز چنین بودند.
عبیدالله بن علی صاحب کتاب الحلبی معروف است که به امام صادق عرضه شد و امام آن را صحیح دانستند و به این مضمون فرمودند که اهل سنت مثل این کتاب ندارند.
این خاندان مجموعهی فعالیتهای تبلیغی و تجاری و علمی خود را در سفر به حلب پیش میبرند. اینها اگرچه خاندانی کوفی هستند ولی به دلیل سفر به شام و حلب برای تجارت و در دل آن تبلیغ و نشر معارف، حلبی نامیده میشدند. اما به صورت کلی یکی از دلایل عدم ورود به این طور کارهای جمعی، خودخواهیهاست. تحمل جمع و کار جمعی، نیازمند ظرفیت است و بسیاری از افراد این ظرفیت را ندارند! از سویی فعالیت جمعی، ظرفیتهای بزرگی را هم ایجاد میکند و کسی که فعالیت جمعی نداشته باشد، این ویژگیها در او ایجاد نمیشود. شاید به همین خاطر باشد که اهل بیت در این سطح بسیار بالا توصیه به جمعشدن مؤمنین و همدلی آنها و ارتباط و زیارت و فعالیت ایشان با یکدیگر داشتهاند.
افسوس که امام میفرماید ولی خیلی از اوقات، ما کوتاهی میکنیم. امام چه کند؟! میفرماید و توصیه میکند و تأکید میکند ولی اگر ما نخواهیم عمل کنیم، نتیجه چه خواهد شد؟! کم هستند افرادی که واقعا مطیع محض امام باشند و هر چه فرمود، سریعا در زندگی خود طراحی کنند و به اجرا برسانند. به این صورت فرد، روز به روز خودمحورتر و خودخواهتر میشود و با دوری از فعالیتهای جمعی بسیاری از ویژگیها و استعدادهایش به فعلیت نمیرسد و آرام آرام گسست اجتماعی بین افراد جامعه اتفاق میافتد و کم کم به راحتی میتوان، به شیعیان آسیب زد. در حالی که وقتی با هم باشند، اگر کسی بیفتد، دیگری بلندش میکند و همگی در راستای رسالت خود، از یکدیگر پشتیبانی میکنند.
حرفهای ابن ابی عمیر نکات عجیبی داشت. به ایشان گفتم: یعنی سفرهای تجاری خود را با تبلیغ، مخلوط میکردند؟!
ابن ابی عمیر گفت: بله. امام به آنها چنین دستور میداد، مثلا امام به زید شحام که از دوستان الحارث بن المغیرة النصری است و هر دو از ثقات و بزرگان هستند، فرمودند: به هر کس از شیعیان که گمان میکنی از من اطاعت میکند و کلام من را به کار میگیرد، سلام برسان و (بگو که) من شما را به تقوای الله عز و جل سفارش میکنم و به اینکه در دینتان ورع داشته باشید و برای خدا تلاش کنید و راستگو باشید و امانت را ادا کنید و سجدههای طولانی داشته باشید و همسایگانی نیکو باشید پس (حضرت) محمد (صلی الله علیه و آله) با این امور آمده است...
همان طور که میبینی امام به او سفارش کردهاند که حامل پیامی به شیعیانی باشد که دسترسی به امام ندارند. گاهی امام وقتی مشاهده میکردند کسی از اصحاب بنا به سفر دارد، به او چنین سفارشهایی میکردند.
به عنوان نمونه خیثمه نزد امام باقر حاضر شد تا با ایشان وداع کند و به سفری برود و امام به او فرمودند: به موالی ما سلام برسان و آنها را به تقوای خداوند بزرگ سفارش کن و به این که ثروتمند ایشان، به فقیرشان رسیدگی کند و قوی ایشان به ضعیف ایشان برسد و اینکه زندگان ایشان جنازهی مردهی ایشان را حاضر شود و اینکه در خانههایشان با یکدیگر ملاقات کنند، زیرا در ملاقات اینها با یکدیگر زندهشدن امر ما است. خدا بندهای که امر ما را زنده کند رحمت کند. ای خیثمه به موالی ما برسان که ما آنها را از چیزی بینیاز نمیکنیم مگر به سبب عمل! و همانا ایشان به ولایت ما نمیرسند مگر به سبب ورع. و همانا بیشترین کسی که در روز قیامت حسرت میخورد کسی است که عدالتی را توصیف کند ولی خودش به سوی غیر آن با آن مخالفت کند.
خلاصه اینکه دستور به تفقه جمعی و به دنبال آن، تبلیغ دستهجمعی، توصیهی قرآن است، آنجا که میفرماید:
وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُون
همانطور که در این آیه میبینی، برای تفقه باید طائفه و جمعی به سوی تفقه حرکت کنند و همینها برگردند و مردم را انذار کنند. بدیهی است که تفقه دستهجمعی و تبلیغ دستهجمعی که در این آیه به آن توصیه میشود، مؤثرتر است ولی در هر صورت کم هستند، افرادی که این توصیهها را جدی بگیرند.
🔰 شما میتوانید با انتشار این مطلب یا معرفی کانال به دیگران، در ثواب انتشار معارف اهل بیت(ع)، سهیم باشید.
@mirzaei_ehya | dinshenasi.com
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📜 ویژهنامهی داستانی #بازگشت_به_سرزمین_خورشید
🔹️ در مورد #فضل_بن_شاذان
💢 قسمت سی و سوم
🖋 به ابن ابی عمیر گفتم: برایم جالب است که ائمه در میان اصحاب خود، حتی نحوی نیز تربیت کردهاند. شما از ثعلبه بن میمون نحوی اسم بردید.
ابن ابی عمیر فرمود: بله. ائمه در زمینههای مختلف اصحابی را تربیت کرده بودند تا در جهات مختلف، نیازهای شیعیان را بر طرف کنند و فخر شیعه در آن جهت باشند. شاید تعجب کنی ولی حمران علاوه بر شأن فقاهت، نحوی نیز بود و همین طور زراره ثعلبة بن میمون، لغوی و ادیب نحوی بود. خود زراره علاوه بر فقاهت و متکلمبودن، شاعر و ادیب بود. همین طور ابراهیم بن ابی البلاد که از امام صادق تا امام رضا روایت کرده است و عمر طولانی داشت و در رسالهای امام رضا او را ستوده است، ادیب بود. ابان بن تغلب صحابی صاحب نام امام باقر و امام صادق که قاری معروف قرآن نیز بود و امام باقر به او فرمودند: در مسجد بنشین و فتوا بده، زیرا من دوست دارم در میان شیعیانم مثل تو دیده شود و زمانی که از دنیا رفت، امام صادق فرمودند: مرگ او قلب مرا به درد آورد، لغوی نیز بود. خلاصه اینکه تعداد قابل توجهی از بزرگان شیعه، در ادبیات عرب نیز تخصص داشتند.
من که از تسلط و شناخت فوقالعادهی ابن ابی عمیر به وجد آمده بودم، به استاد گفتم: میشود برخی از اساتید خود را که در ابتدا نام بردید و فرمودید که از محضر ایشان استفاده کردهاید، بیشتر معرفی کنید؟
ابن ابی عمیر فرمود: هشام بن سالم یکی از بزرگترین متکلمین بود. مدتی شاگردی او را کردم. شیعیان در بصره کم بودند اما در هر صورت عمر بن اذینه که استاد اصحاب بصری ما بود، استاد بزرگی بود و من مدتی از او استفاده کردم. البته او در ایام مهدی عباسی، مجبور شد برای حفظ خود به یمن برود و لذا به آنجا رفت و فرصت نشد بیشتر از او استفاده کنم ولی در مجموع من بسیار بیشتر از دیگر اصحابمان توفیق استفاده از ایشان را داشتم.
شخص دیگر، معاویة بن عمار صاحب کتاب الحج معروف که رساله مناسک حج اصحاب بود. استاد بزرگوار حماد بن عثمان الناب که راوی اصلی کتاب الحلبی نوشتهی عبید الله بن علی الحلبی اولین کتاب مبوب فقهی _ روایی در قرن دوم که وقتی به امام صادق عرضه شد، امام به این مضمون فرمودند که مخالفین مثل این کتاب ندارند، مدتها استادم بوده است.
و نیز در نزد ابوایوب الخزاز که از اصحاب جلیل القدر بود و نیز ابان بن عثمان را که صاحب کتابی است که در آن مباحث آغازین و مبعث و غروات پیامبر و سقیفه و ارتداد را مطرح کرده بود، شاگردی کردهام.
عبدالرحمن بن الحجاج فقیه و محدث و نیز هشام بن الحکم متکلم شناخته شده و عبدالله بن سنان که اگرچه خزانهدار هارون و هادی و مهدی و منصور عباسی بود اما از بزرگترین مشایخ حدیث بود، از اساتیدم بودند.
من تقریبا هر کسی که احتمال میدادم در نزد او، علمی از علوم اهل بیت را بیابم استفاده میکردم.
گفتم: استاد! عبدالله بن سنان خزانهدار بوده است!؟ چطور شیعهای بوده است که تا این سطح در حکومت نفوذ کرده است؟
ابن ابی عمیر گفت: این برنامهای بود که امام صادق و پس از ایشان ائمهی بعدی، در جامعهی شیعه اجرا کردند!
من با تعجب پرسیدم! یعنی چه؟
ابن ابی عمیر گفت: مخالفین حکومت در جامعهی اسلامی چند دسته هستند. یک عده، اگرچه مخالف حکومت هستند اما در مقابل حکومت اقدامی نمیکنند و حتی به عکس فتوا میدهند که حتی اگر حاکمی ظلم کرد، اگرچه نباید ظلم کند، اما متابعت از او واجب است! یک عده در طرف مقابل با حاکم میجنگند و فتوا به وجوب جهاد بر علیه حاکم ظالم میذهند مثل خوارج.
گروه اول هضم در حکومتها میشوند و گروه دوم به حواشی حکومت اسلامی کشیده میشوند، چون نمیتوان در قلب حکومت حضور داشت و در عین حال، با حکومت شمشیر را از رو بست!
🔰 شما میتوانید با انتشار این مطلب یا معرفی کانال به دیگران، در ثواب انتشار معارف اهل بیت(ع)، سهیم باشید.
@mirzaei_ehya | dinshenasi.com
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📜 ویژهنامهی داستانی #بازگشت_به_سرزمین_خورشید
🔹️ در مورد #فضل_بن_شاذان
💢 قسمت سی و چهارم
🖋 اما امام صادق در میان شیعیان کار دیگری را رواج دادند. بنا شد شیعیان در دل جامعهی اسلامی، مستقل زندگی کنند و خودشان نیازهای خودشان را برطرف کنند!
به عنوان مثال اگر به مشکل قضایی برمیخورند به دستگاه حکومت مراجعه نکنند و با علمای شیعه به عنوان قاضی مشکل خود را حل کنند. زکات خود را به شیعه بدهند و تا حد امکان به دستگاه حاکم ندهند، حتی اگر میتوانند مقداری از زکاتی که حکومت میگیرد فرار کنند، بر آنهاست که چنین کنند و گرنه ضامن آن هستند. خمس را به وکلای امام بدهند و بسیاری از احکام دیگر که همگی سبب استقلال شیعیان بود!
با این روش، در عین اینکه شیعیان مخالف حکومت بودند، در دل جامعه اسلامی زندگی میکردند. یک طرح تشکیلاتی که شیعیان با برداشتن بارهای برزمینماندهی جامعهی شیعه، در دل حکومتها مستقل از حکومت عمل میکنند.
این طرحی از فعالیت است که اگر ما شیعیان چنین نکنیم، یقینا در فضای حکومت هضم میشویم. در این سبک، افراد نقش اجتماعی و رسالتشان در یک راستا قرار میگیرد و شغلشان بر اساس هویت دینی ایشان، تنظیم میشود.
گفتم: ربط این صحبتها به عبدالله بن سنان چه بود؟
ابن ابی عمیر ادامه داد: بله! برای اینکه شیعیان بتوانند مستقل زندگی کنند، گاهی نیاز بود که در دل حکومت عدهای باشند که امورات شیعیان را راه بیاندازند. علی بن یقطین وزیر معروف هارون الرشید و محمد بن اسماعیل بن بزیع و عبدالله بن سنان و بسیاری از افراد دیگر در میان شیعیان، چنین باری را به دوش میکشیدند تا شیعیان بتوانند استقلال خود را راحتتر حفظ کنند.
من که از احاطه علمی و از طرفی شخصیت عملی ابن ابی عمیر، مثل کسی بودم که گویا به پرواز در آمده است، میخواستم در مورد تکتک این علما و منش و روش ایشان، آشنا شوم، اما فرصت امروزم تمام شده بود و باید تا فردا صبر میکردم.
ابن ابی عمیر بلند شد و مثل همیشه شروع به خواندن آیهی شریفهی سُبْحَانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ وَسَلَامٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ کرد.
با این آیه مجلس درس را به پایان میرساند چون برایش روایت شده بود که هر کسی که میخواهد خداوند با پیمانهی پر، عملش را حساب کند، در پایان مجلس، این آیهی شریفه را تلاوت کند.
🔰 شما میتوانید با انتشار این مطلب یا معرفی کانال به دیگران، در ثواب انتشار معارف اهل بیت(ع)، سهیم باشید.
@mirzaei_ehya | dinshenasi.com
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📜 ویژهنامهی داستانی #بازگشت_به_سرزمین_خورشید
🔹️ در مورد #فضل_بن_شاذان
💢 قسمت سی و پنجم
🖋 در کنار ستون حضرت ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام
من خیلی از مشایخم تعجب میکردم! چطور شخصیتهایی به این بزرگی با این سطح از دانش، این چنین نسبت به حمایت یک نفر دغدغه نشان میدهند و به راحتی تدریس به او را قبول میکنند! خصوصا هنوز به ابن فضال مقداری بدبین هستم و باورم نمیشود که چطور ایشان نیز، این چنین راحت قبول کرد که به من تدریس کند! خصوصا که ابن فضال با اینکه سن و سال زیادی داشت، خودش هر روز به حجرهی من میآمد و به من آموزش میداد. خیلی برایم عجیب بود که چرا با این همه انگیزه، هر روز خودش به حجرهی من میآید. واقعا تعجب میکردم! منطقیاش برای حفظ شأن استاد این بود که من به سراغ او بروم ولی او به عکس عمل میکرد و اصرار داشت که خودش به من سر بزند و برای آموزش من بیاید!
با خودم میگفتم یک پیرمرد فطحی چه نیتی میتواند از این کار داشته باشد؟! تا اینکه داماد طاهر بن الحسین که از نزدیکان و سپهسالار مأمون بود حج گذارد و مردم به خاطر رابطهاش با سلطان، به او احترام بسیار گذاشتند و در نزد او از ابن فضال تعریف کرده بودند و او درخواست کرده بود که ابن فضال به نزد او برود تا ابن فضال را مورد عنایت و تکریم قرار دهد. اما ابن فضال قبول نکرد و به سراغ او نرفت. دوبارهی او به سوی ابن فضال قاصدی فرستاد که من شرایط آمدن به سوی تو را ندارم و لذا اگر ممکن است، شما به سوی من بیا. اما باز ابن فضال قبول نکرد و فرمود: مرا با خاندان طاهر چه کار؟! به آنها نزدیک نمیشوم و هیچ کاری بین من و ایشان نیست!
بعد از مشاهدهی این رفتار ابن فضال، کم کم باورم شد که گویا ابن فضال که نزد شخصیتهای حکومتی با این همه شهرت و تمایل به لطف به او، نمیرود ولی خودش هر روز به حجرهی من میآید و به من درس میدهد، تنها به خاطر خوشنیتی اوست. گویا او با خدای خویش معامله کرده است که خدایا من به طلبهی علوم اهل بیت احترام میگذارم و تو خود میدانی با من چه کنی!
ابن فضال خیلی به من محبت میکرد و انصافا خیلی اوقات مرا شرمنده میکرد. واقعا برایم دغدغه داشت. مدتی بعد که او به کوفه رفت، من هم به خاطر ایشان بین کوفه و بغداد در رفت و آمد بودم. کوفه شهر شیعیان اهل بیت است. اگر روزگاری در زمان امیر المؤمنین کوفیان کوتاهی کردند، از زمان امام باقر به بعد، چنین وضعیتی در کوفه نیست و کوفه شهر شیعه محسوب میشود. حتی علمای سنی مذهب کوفه، تمایل بالایی به اهل بیت دارند. محل قرار ما در مسجد کوفه کنار ستونی بود که ایشان آنجا نماز میخواند. ستونی که معروف به ستون حضرت ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام بود و گاهی به آن ستون هفتم میگفتند!
مسجد ستونهایش خیلی بیش از این حرفها بود ولی ظاهرا به دلیل بنای سابق مسجد کوفه، به آن ستون هفتم گفته میشد.
در کوفه در محضر درس ابن فضال، عبدالله بن محمد حجال و نیز علی بن اسباط بن سالم نیز حاضر میشدند. حلقهی کوچکی بودیم ولی کاملا درک میکردیم که ابن فضال به دنبال چیست. او به دنبال حلقههای شلوغ نبود. او به دنبال انسانسازی بود. با افراد با انگیزه کار میکرد و خودش با انگیزهی بسیار، حمایتشان میکرد تا به بهترین وجه آنها را از بعد معنوی و عملی رشد بدهد. او خوب میفهمید که وقتی مجلس شلوغ شود، شأن اجتماعی کارش در نظر عوام تقویت میشود ولی در واقع کیفیت کارش در نزد امام زمانش سقوط میکند. لذا اصلا به دنبال شلوغکاری نبود! وقتی دیگران میشنیدند مجلس درس الحسن بن علی بن فضال ۲_۳ نفر است، چون شناختی از شخصیت ابن فضال نداشتند، او و کارهایش در نظرشان تحقیر میشد ولی او اصلا برایش مهم نبود چون میدانست آن کسی که باید از او راضی باشد، معیارش متفاوت است.
مجلس مباحثهی ما در کنار ستون حضرت ابراهیم مباحثهی خوبی بود. عبدالله بن محمد حجال، خودش را از نظر کلام و بحثهای اعتقادی و خوب احتجاج آوردن، قوی میدانست و ابن فضال هم که میدانست من در این زمینهها خوشاستعداد هستم، بین من و حجال بحثهای کلامی در موضوعات معرفتی راه میانداخت. انصافا هم خود ابن فضال توانمند بود و در گرههای بحث پاسخهای محکمی میداد و مسأله را حل میکرد. انصافا از فطحی بودن ابن فضال ناراحت بودم. همه چی در او جمع بود، به جز اینکه فطحی بود. امید داشتم که خدا به برکت کارهای خوبی که میکند در نهایت امر او را به حق برگرداند.
🔰 شما میتوانید با انتشار این مطلب یا معرفی کانال به دیگران، در ثواب انتشار معارف اهل بیت(ع)، سهیم باشید.
@mirzaei_ehya | dinshenasi.com