مامان دیشب میگفت: «آدما بیتوجهی میبینن که خیانت میکنن.»
سکوت کردم.
دلم میخواست بگم: «نه مامان! قصه یه چیزِ دیگهست. من آدمایِ زیادی رو دیدم که چیزی از توجه کم نذاشتن، اما بهشون خیانت شده. داستان اینه که وقتی تمومِ جهان داره با سرعت به سمتِ جدید و جدیدتر میره، آدما نمیتونن پایِ تکرارِ همدیگه بمونن؛ تکرارِ محبتهایِ هم، تکرارِ لبخندهایِ هم، تکرارِ بیحوصلگیهایِ هم و تکرارِ روزمرگیهایِ هم. اگه چیزی بتونه تو رو پایِ تکرارهایِ یهنفر نگه داره، شاید بشه اسمشو وفاداری گذاشت.»
آدما طوری رفتار میکنن که ازشون فاصله بگیری و در آخر تو مقصری چون اونی که رفته تویی
هیچ کس اهمیت نمیده چه رفتاری باهات شد که رفتی..
قدر اونایی که بخاطرتون صبر میکنن رو بدونین.
اونایی که برای دیدنتون، برای حرف زدن باهاتون،
برای داشتنتون تلاش میکنن.
باور کنین خیلی کم پیش میاد کسی شمارو
با همهی نقصهاتون دوس داشته باشه.
کم پیش میاد کسی نبودن شمارو
به بودن یکی دیگه ترجیح بده.
کم پیش میاد کسی اونقد دوستون داشته باشه
که مثل یه مادر توی هر لحظهی زندگیش نگران شما باشه. اگه یکی از اینارو داری، قدرشو بدون؛ و بهش بگو که قدرشو میدونی، بذار بدونه.
میگه تو چرا شبیه گذشته ات نیستی؟
زن حسابی میدونی من چقدر سختی کشیدم؟ سختی کشیدن روح ادم رو تراش میده.
معلومه که عوض میشم.
کتابفروشیا تنها جایین که برای فرار از افکار مخرب و منفیم بهشون پناه میبرم.
چرا انقد نگرانی که بقیه یه وقت ناراحت نشن؟ مگه وقتی تو ناراحت شدی کسی واسش مهم بود؟
ترن آن؟
«یه دوش بگیرم حاضر شو میام دنبالت»
هم خبر از تمیزی میده، هم بیرون و گشت و گذار، هم وقت کافی برا آماده شدن.