eitaa logo
دعا واذکار الهی
35.1هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.7هزار ویدیو
28 فایل
«وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ» و در تمام‌ کارها‌ خود را به‌ خدا‌ واگذار کن، که‌ او کاملا بر احوالِ بندگان بیناس کانون تبلیغاتی پر بازده "اعتماد" در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/3574071380Ca1a252b0f9 . .
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 📖 🍀آرام گرفتن زلزله به فرمان امام علی (علیه السلام) روزی معاویه وارد مکه شد. به او خبر دادند که ابن عباس، کرسی تدریس برپا کرده و تفسیر قرآن را برای مردم می گوید. معاویه در پاسخ به این خبر گفت که عیبی ندارد. ابن عباس، پسر عموی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. از بنی هاشم است و قرآن در میان آنها نازل شده است. اگر اینها تفسیر قرآن نگویند، پس چه کسی این کار را انجام بدهد؟ شخصی دیگر که در جلسه حاضر بود خبر داد ای معاویه، کرسی تفسیر قرآن ابن عباس بهانه است. او به این بهانه، فضائل علی بن ابی طالب (علیه السلام) را برای مردم بازگو می کند. معاویه چنان برافروخت که از جا برخاست و با چهره ای درهم کشیده فریاد زد خودم امروز بر این مجلس وارد می شوم و بساط این محفل را به هم زده و ریشه این گونه نشست ها را بر می چینم. معاویه با خشم و غضب وارد مجلس ابن عباس شد. ابن عباس فرمود کجای قرآن را بخوانم که حرفی از علی بن ابی طالب (علیه السلام) در آن نباشد؟ معاویه گفت این آیه را بخوان: «إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا» «آنگاه كه زمين به لرزش شديد خود لرزانيده شود» ابن عباس گفت ای معاویه، همین آیه هم در فضل و منقبت علی بن ابی طالب (علیه السلام) است. معاویه گفت علی (علیه السلام) چه ارتباطی با این آیه دارد؟ ابن عباس گفت نشنیدی بعد از رسول خدا، یک سال نگذشته بود که زلزله ای در مدینه آمد و همه مردم از شدت ترس و وحشت از خانه ها در آمدند و دیدند که علی بن ابی طالب (علیه السلام) وارد شد و در بین مردم قرار گرفت و پای مبارک را بر زمین کوبید و این آیه را خواند: «إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا» و فرمود ابوتراب بر تو امر می کند که آرام باش. همه شاهد بودند زمینی که در زیر پای همه مردم می لرزید، به امر عالی علوی در زیر پای مولی الموحدین آرام گرفت. ندیدم از آن پس کسی این آیه را بخواند و شرح و تفسیرش را علی بن ابی طالب (علیه السلام) نداند. معاویه که از غضب در خود می پیچید، رو کرد به ابن عباس و گفت پس راحت بگو تا قرآن باشد، علی بن ابی طالب نیز هست. 📚 منابع: ۱. بحار الانوار، جلد ۴۴، صفحه ۱۲۵ ۲. منهاج الولایة، علی قرنی گلپایگانی ۳. سوره زلزله، آیه ۱
خضر نبی در سایه درختی نشسته بود سائلی سمت او آمد و از اول سوال کرد خضر دست در لباسش برده اما چیزی دستش را نگرفت گفت ای سائل ببخشم چیزی ندارم سایل گفت تو را به خدا سوگند می‌دهم نیازم بسیار است کمی بیشتر بگرد شاید چیزی داری و نمی‌دانی خضر برخواست گفت صبر کن دارم بیا برویم، به بازار برده فروشان آمد و گفت مرا بفروش و پولش بگیر و ببر چاره علاجت کن سائل گفت نه هرگز!!! خضر نبی گفت باید اینکار را انجام دهی القصه خضر را سائل بفروخت و پول را گرفته و شادمان راهی شد. خضر را مردی خرید و آورد خانه دید پیرمردی نورانی است، دلش سوخت و کار زیادی به او نمی‌سپرد. روزی مرد قصد سفر کرد و از خضر خواست تا خانه و فرزندانش را در غیاب او محافظت کند و مایحتاج آنها را بخرد. خضر گفت کاری به من بسپار من از اینکه غلام تو باشم و کاری نکنم ناراحتم مرد گفت همین بس خضر اصرار کرد، مرد گفت پس اگر دوست داشتی برای من از دل کوه سنگ‌های کوچک بیاور تا در حیاط منزل خانه دیگری بسازم خضر نبی پذیرفت و در غیاب صاحب خانه با قدرت تمام، خانه‌ای زیبا به کمک اجنه و فرشتگان در آن خانه بنا ساخت صاحب خضر آمد و چون آن خانه را دید باور کرد این پیر مرد انسان معمولی نیست! گفت تو کیستی ای مرد خود را معرفی کن، گفت غلام توام گفت تو را به خدا سوگند خودت را معرفی کن، خضر گفت مرا چرا به خالقم سوگند دادی؟ یکبار سائلی مرا به خالقم سوگند داد، چیزی نداشتم به او دهم خودم را به بردگی فروختم!!! من خضر نبی هستم مرد گریست و گفت مرا ببخش نشناختمت گفت: اصلاً من خود خواستم نشناسی تا راحت امر و نهی کنی مرا چون غلامان گفت ای خضر در قبال این خانه که ساختی از من چیزی بخواه گفت ای صاحب و مولای من از زمانی که غلام تو شده‌ام به راحتی نمی‌توانم برای خالقم در پنهان عبادت کنم و راحت نمی‌توانم اشک بریزم چرا که می‌ترسم هر لحظه در زمان لذتم با معشوقم مرا احضار کنی و اگر اجابت نکنم معصیت کرده باشم. مرا لطف فرموده آزاد کن صاحب خضر گریست و او را آزاد کرد. حضرت خضر کسی است که برای وصال معشوقش خود را به غلامی فروخت و معشوقش بهای عشق آزادی او را پرداخت. راستی ما برای خدا چه می کنیم...!؟ "قدری بیندیشیم" «» 📗@doa_va_zekr