eitaa logo
دعا واذکار الهی
33.9هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
3.1هزار ویدیو
31 فایل
«وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ» و در تمام‌ کارها‌ خود را به‌ خدا‌ واگذار کن، که‌ او کاملا بر احوالِ بندگان بیناس کانون تبلیغاتی پر بازده "اعتماد" در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/3574071380Ca1a252b0f9 . .
مشاهده در ایتا
دانلود
... کوتاه‌نوشته‌ای از سیره و سبک زندگانی حضرت ایشان هر سال سر راه مشهد، به زیارت حضرت عبدالعظیم علیه‌السلام می‌آمد. برای استراحت و گرفتن وضو به خانۀ ما می‌آمدند؛ رسمشان این بود که برای همه اهل خانه هدیه‌ای بیاورند. یک سال نمی‌دانم چه شد که نماز ظهر و عصر را در حرم نخواندند. گفتند در منزل نماز جماعت می‌خوانند. وضو گرفتیم و پشت سر ایشان ایستادیم. آقا شروع به نماز کرد، با آن حال همیشگی‌اش. حین نماز، صدای قناری‌هایی که در خانه داشتیم، بلند شد، اما از همیشه قشنگ‌تر! آن‌قدر زیبا که حضور قلبم در نماز را گرفت. نماز که تمام شد، به کسی چیزی نگفتم. با خودم گفتم: «شاید خیالات باشد؛ اگر هم خیالات نباشد، باز هم اتفاق مهمی نیفتاده! قناری‌اند دیگر، آواز خواندند، فقط این بار زیباتر.» سال بعد هم ایشان نماز را در خانۀ ما اقامه کرد؛ و باز هم قناری‌ها همان آواز را خواندند. این ماجرا چند سال تکرار شد، تا بالأخره من جرئت پیدا کردم و جریان را با کسانی که در آن نماز بودند، در میان گذاشتم. با تعجب دیدم آنها هم گفتند «بله، ما هم می‌شنویم. اما ترجیح دادیم به کسی نگوییم»؛ حتی یکی از آنها می‌گفت: «حس می‌کردم قناری‌ها همراه با ما، در حال نمازند.» و من دوسه سال است که دلم برای نماز خواندن قناری‌ها تنگ شده... (این بهشت، آن بهشت، ص٧۶و٧٧؛ بر اساس خاطرۀ حجت‌الاسلام و المسلمین منفرد)
... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: دو روز بود که آقا نماز نیامده بود، نگران بودم. چند بار تا سر کوچه آمدم و برگشتم. خبری نبود. گفتم مزاحم نشوم. رادیو را روشن کردم... یک‌باره یاد حرف‌های فیلم‌بردار افتادم؛ می‌گفت: «آقا هیچ وقت این کار را نکرده بود...» جمعه ٢۵ اردیبهشت آخرین باری بود که از مجلس روضۀ آقا فیلم گرفتم، دوربین را سمت ایشان چرخاندم، سرش را آرام بلند کرد، به‌سمت دوربین برگشت، دستش را بالا آورد و انگار با ما خداحافظی کرد. دلم فرو ریخت... *** مجریِ رادیو داشت صحبت می‌کرد ناگهان برنامه قطع شد! صوت قرآن گذاشتند. یٰآ اَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ... به طرف خانۀ آقا برگشتم... وقتی رسیدم، آه از نهادم بلند شد... بر اساس خاطرۀ یکی از اعضای دفتر معظم‌له 📚 این بهشت، آن بهشت، ص٩١