ا❁﷽❁ا
#داستانک_مهدوی
📜 یک سال شبزندهداری کرد برای درک شب قدر.
میخواست امام زمان را ببیند تا سرمایه امرار معاش بگیرد.
یک سال گذشت. به او گفتند به مغازه فلان پیازفروش برود.
آقایش را دید نشسته کنار پیازفروش و صحبت میکند.
حرفهایشان را نمیشنید. ناظر بود و نمیتوانست جلو برود.
مولایش که رفت، از مرد پرسید چه وقتها آقا را میبیند؟
گفته بود هر وقت دلش میگیرد ایشان تشریف میآورند و با او صحبت میکنند.
♻️برگرفته از:
📙#روزنه_هایی_از_عالم_غیب
🖋 #سید_محسن_خرازی
@doayenodbehmontazeran
https://rubika.ir/doayenodbehmontazeran
ا❁﷽❁ا
🟢سفره کریمانه
📜#آیت_اللَّه_خزعلی: پدر همسر من، مرد بسیار لطیفی بود. از او شنیدم که میگفت: روزی خواستم غذا بخورم، متوجه شدم غذا از گلوی من پایین نمیرود؛ فهمیدم باید یکی از دوستانم گرسنه باشد.
با استخاره سراغ یکی از دوستان در #مدرسه_علمیه رفتم، دیدم خوابیده است. او را از خواب بیدار کردم و پرسیدم: غذا خوردهای یا خیر؟ بالاخره فهمیدم که چند وعده است که او غذا نخورده، لذا با غذایی که با خود برده بودم، با او هم غذا شدم...
♻️برگرفته از:
📙#روزنه_هایی_از_عالم_غیب
🖋 #سید_محسن_خرازی
📘📘📘📘📘
♦️#داستانک_مهدوی
@doayenodbehmontazeran