میشوند از سردمهری، دوستان از هم جدا
برگها را میکند فصل خزان از هم جدا
#صائب_تبریزی
@dobeit | دو بیت شعر
تا ز دریا سر برون آورد فانی شد حباب
زود میریزد بنایی کز نفس گردد بلند!
#صائب_تبریزی
@dobeit | دو بیت شعر
تفاوت نیست در لطف و عتاب و خشم و ناز تو
تو از هر در درآیـی، میکنی گلزار محفل را
#صائب_تبریزی
@dobeit | دو بیت شعر
خود را چو یافتی همه عالم از آن توست
چشم از جهان بپوش طلبکار خویش باش
#صائب_تبریزی
@dobeit | دو بیت شعر
ز خارزارِ تعلق کشیده دامان باش
به هر چه میکشدت دل، از آن گریزان باش
قدِ نهال خم از بارِ منتِ ثمرست
ثمر قبول مکن، سرو این گلستان باش
درین دوهفته که چون گل درین گلستانی
گشادهرویتر از رازِ میپرستان باش
تمیز نیک و بد روزگار کار تو نیست
چو چشم آینه در خوب و زشت حیران باش
کدام جامه به از پردهپوشی خلق است؟
بپوش چشم خود از عیب خلق و عریان باش
درون خانهٔ خود، هر گدا شهنشاهی است
قدم برون مَنِه از حدِ خویش، سلطان باش
ز بلبلانِ خوشالحان این چمن صائب،
مریدِ زمزمهٔ حافظِ خوشالحان باش
#صائب_تبریزی
@dobeit | دو بیت شعر
از ظلمت وجود که میبُرد ره برون؟
گر شمع پیشِ پای نمیداشت نور عشق
#صائب_تبریزی
@dobeit | دو بیت شعر
غافلی از حال دل! ترسم که این ویرانه را
دیگران بیصاحب انگارند و تعمیرش کنند...
#صائب_تبریزی
@dobeit | دو بیت شعر
من به حال مرگ و تو درمان دشمن میکنی
این ستمها چیست ای بی درد بر من میکنی؟
بد نکردم چون تویی را برگزیدم از جهان
خاک عالم را چرا در دیده من میکنی؟
میتوان دل را به اندک رویِ گرمی زنده داشت
آتش ما را چرا محتاج دامن میکنی؟
نیستی گردون، ولی بر عادت گردون تو هم
میکشی آخر چراغی را که روشن میکنی
گرم میپرسی مرا بهر فریب دیگران
در لباس دوستداران کار دشمن میکنی
نیست با سنگیندلان هرگز سر و کاری تو را
خنده بر سرگشتگیهای فلاخن میکنی
#صائب_تبریزی
@dobeit | دو بیت شعر
درون خانه، خزان و بهار یک رنگ است
ز خویش، خیمه بُرون زن، بهار را دریاب
#صائب_تبريزی
@dobeit | دو بیت شعر
نیست جویای نظر، چون مهِ نو ماهِ تمام
خودنمایی نکند هر که کمالی دارد
#صائب_تبریزی
@dobeit | دو بیت شعر
جایی نمیروی که دل بدگمان من
تا بازگشتن تو به صد جا نمیرود
#صائب_تبریزی
@dobeit | دو بیت شعر