eitaa logo
دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
11.2هزار دنبال‌کننده
583 عکس
78 ویدیو
5 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net کانال اشعار آیینی حسینیه: 👉 @hosseinieh_net با کمالِ احترام، تبادل و تبلیغ نداریم🙏🌹 کانال ما در تلگرام: 👇👇👇👇👇👇👇👇 https://t.me/dobeity_robaey
مشاهده در ایتا
دانلود
تو را با خشكي ِ لب ذبح كردند به پيش چشم زينب ذبح كردند اگر من را مرتب زجر دادند تورا چه نامرتب ذبح كردند شاعر: @dobeity_robaey
یازهرا... خورشید ز غُصّه غرقِ در تب شده است مشکی به تن روز شده، شب شده است آن شعله که درب خانه ات را می زد مهمان درِ خیمه ی زینب شده است شاعر: @dobeity_robaey
سرت شد غرق خون بالای نیزه نیفتی‌ها بمون بالای نیزه برات قرآن می‌خونم روی محمل برام قرآن بخون بالای نیزه شاعر: @dobeity_robaey
دیشبی را شهِ دین در حرمش مهمان بود امشب ای وای سر او شده مهمانِ تنور *** سر شب نانی اگر پخته شده باشد، پس نیمه شب رفته سرش در دلِ سوزانِ تنور شاعر: @dobeity_robaey
به روی نيزه‌ها ديدم سرت را ميان خون، رها بال و پرت را چگونه قلب من آرام باشد که دیده ساربان انگشترت را... *** چراغ عمر من پايان گرفته ببین باران الرحمان گرفته تمام دشت احيا دارد امشب که هر نيزه به‌سر قرآن گرفته شاعر: @dobeity_robaey
قرار بود که آقا فقط شهید شود بنا نبود شناسایی اش بعید شود شاعر: @dobeity_robaey
مث سجاده، قلبش ریش ریشه جدا از سجده یک لحظه نمیشه به یاد زخم پیشونیِ ارباب یه زخمه روی پیشونیش همیشه همینکه آب میدید گریه میکرد یه طفلو خواب میدید گریه میکرد میون کوچه بازار مدینه اگه قصاب میدید گریه میکرد قدش خم، طاقتش از غصه طاقه ولی خورشیدِ شامِ اختناقه علی بود اونقدر که مردم پست یه روزی دستاشو بستن رو ناقه تا گفتم ناقه...قلبت شد هراسون دلت شد گم توی بر بیابون هنوز از غصه طفل سه ساله پریشونم پریشونم پریشون شاعر: @dobeity_robaey
به راه عشق، پرچمدار، سردار امیر عرصه ی پیکار، سردار شب جمعه به اشک و آه و ناله گرفتی رخصت دیدار، سردار شاعر: @dobeity_robaey
وقتی که برگرداند با پا پیکرت را وقتیکه میبرید لب تشنه سرت را سالار من هر کار میکردم نمیشد بیرون کشم از بین مقتل مادرت را شاعر: @dobeity_robaey
ای عالم و آدم ، همه مات از کرمت ای خیلِ فرشتگان ، دخیل علمت افلاک اگر دورِ سرت می گردند ای قبلهٔ دل ، جاذبه دارد حرمت شاعر: @dobeity_robaey
روضه از زبان بنی اسد یکی گفت با گریه این جسم کیست بهم خورده با رمل صحرا یکیست یکی گفت از بس بهم ریخته تکانش مده قابل دفن نیست یکی گفت سر نه لباسش کجاست چرا بند بند تن از هم جداست یکی گفت این زخم های هلال گمانم که جای سم اسب هاست بزرگ قبیله گلو را که دید عبای خودش روی حنجرکشید صدا زد به والله بد کشتنش گلو را نباید به ضربه برید چرا ریش ریش است رگهای او مگر زیر پا مانده است این گلو یکی گفت انگار با چکمه ها شده او دو سه مرتبه زیر و رو شاعر: @dobeity_robaey
زینب قرار بود که سر را بغل کند آه از سعادتی که نصیب تنور شد شاعر: @dobeity_robaey