eitaa logo
دوبیتی و رباعی آیینی(حُسینیه)
10.6هزار دنبال‌کننده
554 عکس
70 ویدیو
4 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net کانال اشعار آیینی حسینیه: 👉 @hosseinieh_net با کمالِ احترام، تبادل و تبلیغ نداریم🙏🌹 کانال ما در تلگرام: 👇👇👇👇👇👇👇👇 https://t.me/dobeity_robaey
مشاهده در ایتا
دانلود
از تربت تو عسل شفا می‌گیرد با نام تو اوفتاده پا می‌گیرد خورشید، تب آلوده می‌آید هرصبح از توس، برات کربلا می‌گیرد ✍ @dobeity_robaey
حالا كه نيامدم دمت را بفرست من نيستم آن‌جا كرمت را بفرست گفتم كه مريضم و دوا می‌خواهم پس گرد و غبار حرمت را بفرست ✍ @dobeity_robaey
فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی که جز ولای توأم نیست هیچ دست‌آویز ✍جناب @dobeity_robaey
من آمدم... تو نیز می‌آیی، به این اُمید عمرم به سوی لحظه‌ی میعاد می‌دَوَد@dobeity_robaey
با عشق عجین شده‌ست آب و گِل ما روشـن شده از نور ولایت دل ما از یمن شکفتن گُل روی رضا بوی صلوات می‌دهد محفل ما ✍ @dobeity_robaey
خورشید اگر به پای‌بوس آمده است آرامش جان، روح نفوس آمده است تا صبح بریز نور و نقره به رهش ای ماه! ببین شمس شموس آمده است ✍ @dobeity_robaey
خدا مرا به فراق تو مبتلا نكند من و جدایی از این آستان خدا نكند@dobeity_robaey
اي دوست بيا كه باب رحمت اين‌جاست مارا ز خدا كمال نعمت اين‌جاست خواهی كه نظر كني به فردوس، بيا چون روضه‌ای از رياض جنت اين‌جاست :: عشقت به خدا معجز عيسائي داشت از روز ازل جذبه و گيرائی داشت وقتي به ضريح تو نگاهم افتاد چون پنجه‌ی آفتاب زيبائي داشت :: سر چشمهٔ پاك آبرو را ديدم گنجينه‌اي از راز مگو را ديدم از روزنهٔ پنجرهٔ فولادت من باغ بهشتِ آرزو را ديدم :: از باده‌ی عشق تا سبويم دادي چون باد صبا راه به كويم دادي اي شمس شموس از ازل تا به ابد ممنون توأم كه آبرويم دادي :: ما دست به دامن تو انداخته‌ايم در مهر و تولاي تو دل باخته‌ايم با آن كه هميشه هم‌جوارت بوديم افسوس تو را هنوز نشناخته‌ايم :: يك لحظه مرا جدا ز درگاه مكن دل را تو گرفتار غم و آه مكن از پنجرهٔ ضريح خود دست مرا سوگند به فاطمه كه كوتاه مكن ✍ @dobeity_robaey
من دست خالی آمده‌ام توشه دست توست اذن طواف کعبۀ شش‌گوشه دست توست@dobeity_robaey
سنجید به یک نگاه، ایمانم را اوضاع دلِ شکسته‌پیمانم را می‌گشت مرا خادم صحنت که مباد با خویش بیاورم گناهانم را ✍ @dobeity_robaey
کاش آغازِ تمامِ صبح‌هایم با تو بود... حسرتش را می‌خورم اهل خراسان نیستم@dobeity_robaey
یا امام رضا جان... دلم هواییِ دیدارِ توست از نزدیک... اگرچه لطف‌ِ تو بوده‌ست مستدام از دور@dobeity_robaey
امین الله می‌خوانم به چشم خیس و می‌گویم امانت پیش تو ای شاه، ایمانی که من دارم@dobeity_robaey
غافل نشو شاید نظری شد امشب شاید که مبارک سحری شد امشب شاید که به خاطر امام هشتم... از یوسف زهرا خبری شد امشب@hosseinieh_net@dobeity_robaey
تا اوج، به یک اشاره برمی‌خیزم با دامنی از ستاره برمی‌خیزم صد مرتبه هم اگر بیفتم بر خاک با نام "علی" دوباره برمی‌خیزم@hosseinieh_net@dobeity_robaey
عطر نفست مسیح را زنده کند با بوی تو گل شکوفد و خنده کند چشمم که به گنبد تو می‌افتد، دل عطر را پراکنده کند@dobeity_robaey
دل بسته‌ی این در است، بازش نکنید از درگه دوست بی نیازش نکنید دستی که رسیده بر ضریح مولا دیگر به سوی کسی درازش نکنید@dobeity_robaey
آن‌قَدَر حرف زیاد است، خودم خسته شدم خوب شد حوصله‌ی پنجره از فولاد است@dobeity_robaey
با حسرت و آه، گریه را سَر دادم دل را چوکبوتر به حرم پَر دادم جا مانده‌ام از زیارت و از سرِ درد صدنامه به دستِ این کبوتر دادم@dobeity_robaey
امروز پُر از حال و هوای طوسم با صحن و سرا و گنبدت مأنوسم بدجور دلم هوایِ مشهد کرده در حسرتِ یک زیارتِ مخصوصم @dobeity_robaey
از گریه پُرم... شبیه اقیانوسم محتاجِ سفر به نقطه‌ی پابوسم ای کاش! میان زائرانش بودم جامانده‌ای از زیارتِ مخصوصم@dobeity_robaey
او آمد و در کویر، باران گل کرد در خاک وطن، نهال ایمان گل کرد او آمد و ریشۀ زمستان خشکید گل‌عطــــر خجستۀ بهاران گل کرد * او آمد و با گرسنگان خلوت کرد در شهر، امید و عشق را قسمت کرد از منبر خاک، مهربان، بالا رفت با لهجه‌ی پابرهنه‌ها صحبت کرد * او آمد و ما برادری را دیدیم درعالم خاک، سروری را دیدیم او آمد و سیب عشق را قسمت کرد در سایه‌ی دین، برابری را دیدیم * او آمد و زندگی پر از شادی شد ویرانۀ دل، دوباره آبادی شد او آمد و فتنۀ خزان پرپر شد ای دل‌شدگان ! بهار آزادی شد * آن مرد، ز داغ و درد مردم می‌گفت از خانۀ لخت و سرد مردم می‌گفت او آمده بود تا ورق برگردد بی واهمه از نبرد مردم می‌گفت * او آمد و مهر و ماه را فهمیدیم پایان شب سیاه را فهمیدیم او آمد و زیر سایه‌ی دستانش ما معنی سرپناه را فهمیدیم * او آمد و حال آسمان بهتر شد خورشید شکفت، تیرگی پرپر شد از بند گسست، حضرت آزادی دوران حکومت ستم، آخر شد * او آمد و کوچه و خیابان شد سبز امید شکفت و عشق و ایمان شد سبز او آمد و از وطن فراری شد دیو در فصل فرشته، بوی انسان شد سبز * مردی ز تبار بوذر و سلمان بود بر روی لبش تبسم ایمان بود در جامۀ خاک، روح افلاکی داشت آمیزه‌ای از فرشته و انسان بود * بر روی لبش، تبسمی زیبا بود درهای دلش به روی مردم وا بود از نام و نشان او اگر می‌پرسی؟ او، روح خدا، امام خوبی‌‌ها بود * بر روی لبش، سلام آزادی بود در سینه‌ی او، پیام آزادی بود او آمد و واژۀ قفس را خط زد او روح خدا، امام آزادی بود * من آمده‌ام امید را بنویسم صبحی که ز ره رسید را بنویسم من آمده‌ام به خط عزت، نامِ این ملت رو سپید را بنویسم * برخیز که نور ناب را بنویسیم آیینه‌ترین کتاب را بنویسیم برخیز به خط روشن آزادی منظومه‌ی انقلاب را بنویسیم * ما امت « لا اله الا الله » ایم با قافله‌ی مُوحدان همراهیم هم قبله و هم قبیله‌ی ابراهیم هم سلسله‌ی امام روح اللهیم •┈┈••✾••┈┈• دوبیتی‌ها و رباعیات حسینیه ↳ @dobeity_robaey
آن آینه از آب، پیام‌آور بود از خیر کثیر و زاده‌ی کوثر بود او را همه در خلوص باور کردند کو در ره داورش، همه باور بود@dobeity_robaey
از نهضت قاطعانه‌ی روح الله شد دست ستمگران ز ایران کوتاه با دست تهی و این همه پیروزی لا حـــول و لا قــــوة الا بــالــلّــه ✍مرحوم @dobeity_robaey
نگاهي عارفانه داشت آن مَرد شكوهي جاودانه داشت آن مَرد اگر عكس رُخش در ديده پيداست درون قلب، خانه داشت آن مَرد@dobeity_robaey