eitaa logo
دوبیتی و رباعی آیینی(حُسینیه)
9.6هزار دنبال‌کننده
524 عکس
67 ویدیو
4 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net کانال اشعار آیینی حسینیه: 👉 @hosseinieh_net با کمالِ احترام، تبادل و تبلیغ نداریم🙏🌹 کانال ما در تلگرام: 👇👇👇👇👇👇👇👇 https://t.me/dobeity_robaey
مشاهده در ایتا
دانلود
خورشید به سوگ مصطفی می گِریَد مهتاب به داغ مجتبی می گِریَد در مشهد دل کرب و بلایی برپاست شیعه به شهادت رضا می گِریَد شاعر: @dobeity_robaey
چون سرو که بر زمین فتاد افتادی دلتنگ شدی یاد جواد افتادی مانند علی که سمت زهرا می‌رفت بر روی زمین تو هم زیاد افتادی * مامون چه نمود و تو چه دیدی ای وای کاین گونه به حجره‌ات رسیدی ای وای فهمید اباصلت چه آمد به سرت تا دید عبا به سر کشیدی ای وای * از بس که به حجره تو غریب آمده‌ای گردید بدل حجره به ماتمکده‌ای تا جان بدهی به خاک مانند حسین فرش کف حجره را کناری زده‌ای شاعر: @dobeity_robaey
با روی گشاده آمده تا مشهد دل را به تو داده آمده تا مشهد   آنکس که فلج بود و شفایش دادی... با پای پیاده آمده تا مشهد شاعر: @dobeity_robaey
عاشقان دور حرم عشق و صفا را دیدند عارفان چله گرفتند و خدا را دیدند ای فقیری که به طوس آمده ای دقت کن اغنیاء مکه که رفتند رضا را دیدند شاعر: @dobeity_robaey
اباصلت! آبی بزن کوچه‌ها را قرار است امشب، جوادم بیاید شاعر: @dobeity_robaey
اشکیم در این حرم سرازیر شدیم زیر علمت سینه زنان پیر شدیم ما را به غذای حضرتی حاجت نیست عمریست سر سفره تو سیر شدیم شاعر: @dobeity_robaey
هر چند که رو سیاهم و بد هستم من عاشق این ذوات، بی حد هستم پابوس حسین را ز سلطان دارم در کرب و بلا به یاد مشهد هستم @dobeity_robaey
گفتند بلا بلا بلا، گفتم چشم از روز الست با رضا، گفتم چشم من آمده بودم به ولايت برسم گفتی «انا من شروطها» گفتم چشم شاعر: @dobeity_robaey
سینه ای کز معرفت گنجینه اسرار بود کی سزاوار فشار آن در و دیوار بود شاعر: مرحوم آیت الله @dobeity_robaey
یابن الحسن (عج)... روز آخر، حلال کن ما را ‌مستحقِّ وصال کن ما را شاعر: @dobeity_robaey
ایکاش که موسم خروشم برسد هنگام نشاط و جنب و جوشم برسد ایکاش که فریاد انا المهدی تو...، در یک سحر جمعه بگوشم برسد شاعر: @dobeity_robaey
نرفته غربتش از یاد، یا رسول الله ز داغ فاطمه فریاد، یا رسول الله به ضربه ای درِ آتش گرفته با مسمار به روی دخترت افتاد یارسول الله * چه شد که حُرمت این بیت، در مدینه شکست؟! درِ حریمِ الهی به خشم و کینه شکست چه شد وصیتِ بر دوستی به اهل کسا؟! سه روز بعد شما استخوان سینه شکست * پیام غربت او شد به عاشقان ابلاغ که پر کشید پرستو نیامده از باغ شکست شاخه و افتاد سِرّ مُستَودع نشست فاطمه بر خاک، آه از این داغ * برای دفن، تنش دستِ خادمه مانده به گاهواره ی او خیره فاطمه مانده می آید آخرِ سر روز دادخواهیِ او به روز حشر نخستین محاکمه مانده * ندید چشم فلک رحمت نگاهش را ندید چهره ی معصوم و بی گناهش را اگرچه منزلتش هم طراز معصوم است هنوز شیعه نفهمیده جایگاهش را * دل امام زمان در مصیبتش خون است هر آن که حرمت او را شکست ملعون است تن مطهر این میوه ی بَنِی الزَّهرا در آستانه ی بیت بتول مدفون است شاعر: @dobeity_robaey
درحنجره اش صدای تو می شکند مردی که فقط برای تو می شکند در خورده به پهلوی تو اما بی بی پهلوی علی به جای تو می شکند شاعر: @dobeity_robaey
از روی دَر رَد می شد و با طعنه می گفت خاموش دارم می کنم من شعله ها را..!!! شاعر: @dobeity_robaey
با میخ می کوبید بر تابوتِ زهرا آن چوب را که صرف گهواره نگردید شاعر: @dobeity_robaey
اول ناگاه کتاب گریه را وا می کرد آن قدر که پشت ناله را تا می کرد در مجلس روضه ی امام صادق یاد لب خشکیده ی بابا می کرد دوم بانو! بنشین، بخوان، بگو حرف بزن از تیر نشسته بر گلو حرف بزن بانو! دم آخری کمی آب بخور از خاطره دست عمو حرف بزن سوم از سایه سنگ رد شده لشگر من زنجیر نشسته روی زخم پر من این غصه، شبانه، بی صدا پیرم کرد: تشت و سر و چوب و گریه خواهر من چهارم چوبی که به لب اشاره می کرد آن روز از عمه جگر پاره می کرد آن روز ترسیدم از آن چشم حرامی ناگاه... وقتی که مرا نظاره می کرد آن روز پنجم در قاب عطش اگرچه تصویر‌ شده از خوردن آب تا ابد سیر شده او بعد هزار و چارصدسال هنوز ایستاده در خیمه، ولی پیر شده ششم نه که بدن عزیزمان سر دارد نه پیرهن کهنه ای در بر دارد غارت شده زیر دست و پا...ای مردم! این جسم غریب مانده مادر دارد هفتم در باغ عزای کربلا تاک شده آیینه ی لبهای عطشناک شده جَرّوهَا عِدّ‌‌ه مِن اَعراب امّا انگار سکینه با پدر خاک شده هشتم می دید خود حضرت زهرا ای وای افتاده تن ماه به دریا ای وای تا خطبه بخواند از اسیری و عطش از منبر نیزه رفته بالا ای وای نهم از شام اسارتی که مهتاب نداشت راهی به سرای چشم او خواب نداشت بابا، غریب و تشنه بود و دختر جز اشک نگاه خشک خود آب نداشت دهم چشم تو پر از صحنه ی درگیری بود یک قافله دست و پای زنجیری بود فکرش دل سنگ را شکست ای بانو تیری که به سینه خورد عجب تیری بود شاعر: @dobeity_robaey
پریشان خاطر و قامت کمان بود برای داغِ بابا روضه خوان بود بمیرم! قاتل جانِ سکینه(س) صدایِ ضربه های خیزران بود! شاعر: @dobeity_robaey
دلش را داد دست آسمان ها که نامش زنده مانده در زمان ها بده یک جرعه از صبر سکینه خداوندا به ما در امتحان ها شاعر: @dobeity_robaey
از کوه مصائبی که دیدی سابق بیتاب شدی و گریه کردی هق هق میسوختی از داغ پدر داغ عمو در روضهٔ خانهٔ امام ِ صادق(ع)! شاعر: @dobeity_robaey
معصوم ترین صبح سپیدی محسن آن روز کبود را ندیدی محسن در را علی حق بزرگی داری الحق که تو اولین شهیدی محسن شاعر: @dobeity_robaey
هر زخم که همنشین این خسته تن است همسایۀ تازه وارد این بدن است محسن سند سیاه رویی شماست اما سند سپید رویی من است شاعر: @dobeity_robaey
آن فرقه که زهرای جوان را کشتند ناموس خدای مهربان را کشتند ای وای که با کشتن محسن پسرش یک سوم سادات جهان را کشتند شاعر: استاد @dobeity_robaey
هدف اصلی دشمن من و زهرا بودیم کشته شد محسنم آن روز به جای من و او شاعر: @dobeity_robaey
دلـم بـرای حـَسـن هـا همیشه محزون است... چه مجتبـای مدینـه چه عسکـری بـاشـد شاعر: @dobeity_robaey
کتیبه بر در و دیوار بستند دل آیینه رویان را شکستند عزای سامرا داغ مدینه است حسن ها داغدار کوچه هستند * ز گلبرگ دو چشمش یاس افتاد دلش در آتش احساس افتاد میان کاسه ی آبش چه میدید که یاد حضرت عباس افتاد * عزایش رستخیز روضه ی ماست عطش هم اشک ریز روضه ی ماست امام از کودک خود آب میخواست همین جمله گریز روضه ی ماست * دلش لرزید پای دستهایت نمیداند عزای دستهایت گدا از سامرا با دست پر رفت دعا کرد از برای دستهایت * دل و جان در عزایت گریه کردند فراوان در عزایت گریه کردند کریم سامرایی ای حسن جان کریمان در عزایت گریه کردند شاعر: @dobeity_robaey