#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#حضرت_محسن_بن_علی_ع_شهادت
نرفته غربتش از یاد، یا رسول الله
ز داغ فاطمه فریاد، یا رسول الله
به ضربه ای درِ آتش گرفته با مسمار
به روی دخترت افتاد یارسول الله
*
چه شد که حُرمت این بیت، در مدینه شکست؟!
درِ حریمِ الهی به خشم و کینه شکست
چه شد وصیتِ بر دوستی به اهل کسا؟!
سه روز بعد شما استخوان سینه شکست
*
پیام غربت او شد به عاشقان ابلاغ
که پر کشید پرستو نیامده از باغ
شکست شاخه و افتاد سِرّ مُستَودع
نشست فاطمه بر خاک، آه از این داغ
*
برای دفن، تنش دستِ خادمه مانده
به گاهواره ی او خیره فاطمه مانده
می آید آخرِ سر روز دادخواهیِ او
به روز حشر نخستین محاکمه مانده
*
ندید چشم فلک رحمت نگاهش را
ندید چهره ی معصوم و بی گناهش را
اگرچه منزلتش هم طراز معصوم است
هنوز شیعه نفهمیده جایگاهش را
*
دل امام زمان در مصیبتش خون است
هر آن که حرمت او را شکست ملعون است
تن مطهر این میوه ی بَنِی الزَّهرا
در آستانه ی بیت بتول مدفون است
شاعر: #محمدجواد_شیرازی
@dobeity_robaey
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
درحنجره اش صدای تو می شکند
مردی که فقط برای تو می شکند
در خورده به پهلوی تو اما بی بی
پهلوی علی به جای تو می شکند
شاعر: #مهدی_رحیمی_زمستان
@dobeity_robaey
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
از روی دَر رَد می شد و با طعنه می گفت
خاموش دارم می کنم من شعله ها را..!!!
شاعر: #علی_اصغر_یزدی
@dobeity_robaey
#حضرت_محسن_بن_علی_ع_شهادت
با میخ می کوبید بر تابوتِ زهرا
آن چوب را که صرف گهواره نگردید
شاعر: #علی_اصغر_یزدی
@dobeity_robaey
#حضرت_سکینه_س_مرثیه
#لا_تحرقی_قلبی_بدمعک_حسره
اول
ناگاه کتاب گریه را وا می کرد
آن قدر که پشت ناله را تا می کرد
در مجلس روضه ی امام صادق
یاد لب خشکیده ی بابا می کرد
دوم
بانو! بنشین، بخوان، بگو حرف بزن
از تیر نشسته بر گلو حرف بزن
بانو! دم آخری کمی آب بخور
از خاطره دست عمو حرف بزن
سوم
از سایه سنگ رد شده لشگر من
زنجیر نشسته روی زخم پر من
این غصه، شبانه، بی صدا پیرم کرد:
تشت و سر و چوب و گریه خواهر من
چهارم
چوبی که به لب اشاره می کرد آن روز
از عمه جگر پاره می کرد آن روز
ترسیدم از آن چشم حرامی ناگاه...
وقتی که مرا نظاره می کرد آن روز
پنجم
در قاب عطش اگرچه تصویر شده
از خوردن آب تا ابد سیر شده
او بعد هزار و چارصدسال هنوز
ایستاده در خیمه، ولی پیر شده
ششم
نه که بدن عزیزمان سر دارد
نه پیرهن کهنه ای در بر دارد
غارت شده زیر دست و پا...ای مردم!
این جسم غریب مانده مادر دارد
هفتم
در باغ عزای کربلا تاک شده
آیینه ی لبهای عطشناک شده
جَرّوهَا عِدّه مِن اَعراب امّا
انگار سکینه با پدر خاک شده
هشتم
می دید خود حضرت زهرا ای وای
افتاده تن ماه به دریا ای وای
تا خطبه بخواند از اسیری و عطش
از منبر نیزه رفته بالا ای وای
نهم
از شام اسارتی که مهتاب نداشت
راهی به سرای چشم او خواب نداشت
بابا، غریب و تشنه بود و دختر
جز اشک نگاه خشک خود آب نداشت
دهم
چشم تو پر از صحنه ی درگیری بود
یک قافله دست و پای زنجیری بود
فکرش دل سنگ را شکست ای بانو
تیری که به سینه خورد عجب تیری بود
شاعر: #روح_الله_عیوضی
@dobeity_robaey
#حضرت_سکینه_س_مرثیه
پریشان خاطر و قامت کمان بود
برای داغِ بابا روضه خوان بود
بمیرم! قاتل جانِ سکینه(س)
صدایِ ضربه های خیزران بود!
شاعر: #مرضیه_عاطفی
@dobeity_robaey
#حضرت_سکینه_س_مرثیه
دلش را داد دست آسمان ها
که نامش زنده مانده در زمان ها
بده یک جرعه از صبر سکینه
خداوندا به ما در امتحان ها
شاعر: #یوسف_رحیمی
@dobeity_robaey
#حضرت_سکینه_س_مرثیه
از کوه مصائبی که دیدی سابق
بیتاب شدی و گریه کردی هق هق
میسوختی از داغ پدر داغ عمو
در روضهٔ خانهٔ امام ِ صادق(ع)!
شاعر: #مرضیه_عاطفی
@dobeity_robaey
#حضرت_محسن_بن_علی_ع_شهادت
معصوم ترین صبح سپیدی محسن
آن روز کبود را ندیدی محسن
در را علی حق بزرگی داری
الحق که تو اولین شهیدی محسن
شاعر: #یوسف_رحیمی
@dobeity_robaey
#حضرت_محسن_بن_علی_ع_شهادت
#زبان_حال_حضرت_زهرا_س
هر زخم که همنشین این خسته تن است
همسایۀ تازه وارد این بدن است
محسن سند سیاه رویی شماست
اما سند سپید رویی من است
شاعر: #ایوب_پرند_آور
@dobeity_robaey
#حضرت_محسن_بن_علی_ع_شهادت
آن فرقه که زهرای جوان را کشتند
ناموس خدای مهربان را کشتند
ای وای که با کشتن محسن پسرش
یک سوم سادات جهان را کشتند
شاعر: استاد #سیدرضا_موید
@dobeity_robaey
#حضرت_محسن_بن_علی_ع_شهادت
هدف اصلی دشمن من و زهرا بودیم
کشته شد محسنم آن روز به جای من و او
شاعر: #مصطفی_متولی
@dobeity_robaey