#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#پنجم_صفر
#شب_سوم
فرضکنکهدخترِتوجایِبازیاش
هرشبدعایمرگبخواند، چهمیکنی؟
#بنتالحسین🖤
#منو_با_خودت_ببر_خسته_شدم
@dobytyhayroze
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#پنجم_صفر
#شب_سوم
بابالحوائجیستکههمچونعمویِخویش
پیوستهخلقرابهدرشرویِالتجاست …
#بنتالحسین
#خرابه_شام
@dobytyhayroze
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#پنجم_صفر
#شب_سوم
ماکه مدیون همان مردِ مسیحی هستیم
سرِ خاکستریات بُرد و مُعطر آورد
روسریهایِ مرا یک به یک آتش سوزاند
خوب شد با خودش عمه دو سه معجر آورد
آن قدر زجر مرا زد نفسش بند آمد
چون تلافی عمو را سر من در آورد
#بنتالحسین
#خرابه_شام
@dobytyhayroze
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#پنجم_صفر
#شب_سوم
جا مانده ام و بس که دویدم پی ناقه
قدر همه قافله من آبله دارم
ما پرده نشینان حرم را چه بازار
از دست اباالفضل عمویم گله دارم ...
#بنتالحسین
#خرابه_شام
@dobytyhayroze
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#پنجم_صفر
#شب_سوم
و در ازای دوتا بوسه، داد جانش را
ندیده چشم کسی اینچنین معامله را
#یارقیه🖤
#بنتالحسین🖤
@dobytyhayroze
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
در جمع ملائک مقرب هستی
از روز ازل فاطمه مذهب هستی
شد محو جمال کبریایی جانت
محبوب دل حسین و زینب هستی
#ریحانةالحسین
ای دختر بی قرینهی ثارالله
آرام و قرار سینهی ثارالله
در صبر و شکوه و استقامت، یکتا
آئینهی حق! سکینهی ثارالله
#محبوبةالحسین
با نالهی یا حسین بی تاب شدی
از داغ لب تشنه او آب شدی
با زمزمه های «... أو سَمِعتُم بِغَریب ...»
یک عمر تو روضه خوان ارباب شدی
#یوسف_رحیمی
دل شود از این روایت آبِ آب
گفته اربابم سخن چون دُرِّ ناب:
دوست دارم خانه ای را که در آن
میرسد صوتِ سکینه و رباب...
#پوریا_باقری
ای رویِ تو روز و مویِ تو چون شب من
بر سوز دلت سوخت دلِ مركب من
از بابِ جگر سوخته ات بوسه مخواه
ترسم كه بسوزد رُخ تو از لبِ من
#علی_انسانی
در جمع ملائک مقرب هستی
از روز ازل فاطمهمذهب هستی
شد محو جمال کبریایی جانت
محبوب دل حسین و زینب هستی
#بنتالحسین
بانو! بنشین، بخوان، بگو حرف بزن
از تیر نشسته بر گلو حرف بزن
بانو! دم آخری کمی آب بخور
از خاطره ی دست عمو حرف بزن
.......
از سایه سنگ رد شده لشگر من
زنجیر نشسته روی زخم پر من
این غصه، شبانه، بی صدا پیرم کرد:
تشت و سر و چوب و گریه ی خواهر من
......
چوبی که به لب اشاره می کرد آن روز
از عمه جگر پاره می کرد آن روز
ترسیدم از آن چشم حرامی ناگاه...
وقتی که مرا نظاره می کرد آن روز
......
در باغ عزای کربلا تاک شده
آیینه ی لبهای عطشناک شده
جَرّوهَا عِدّةٌ مِن اَعراب امّا
انگار سکینه با پدر خاک شده
......
چشم تو پر از صحنه ی درگیری بود
یک قافله دست و پای زنجیری بود
فکرش دل سنگ را شکست ای بانو
تیری که به سینه خورد عجب تیری بود
#روح_الله_عیوضی
پریشان خاطر و قامت کمان بود
برای داغِ بابا روضه خوان بود
بمیرم! قاتل جانِ سکینه
صدایِ ضربه های خیزران بود!
#م_عاطفی
#راویکربلاخداحافظ🥀
@dobytyhayroze