#حضرت_ابالفضل_العباس_علیه_السلام
#شب_نهم
یک نفر با علمت دور و برم می رقصد
یک نفر دست تو بر نیزه ی خود می بندد
فکر بی دستی تو سخت مرا آزرده
بیش از نیزه و شمشیر تنت پا خورده
#حسن_کردی
#تاکه_بی_دست_شدی_اهل_شجاعت_شده_اند
لبی که بوسه بر دستهای تو میزد
پس از تو بوسه به لبهای خیزران بدهد
پس از تو آن که سرت را به دامنش دارد
سر بریده به دامان این و آن بدهد
#محسن_حنیفی
#پناه_عالمیان_به_او_پناه_آورد
خاک هم خاک به سر ریخت از آهی که کشید
آب هم آب شد از دیدن چشمان ترش
آسمان تاب نیاورد و ز غم خون بارید
چون که می دید چه ها کرده زمین با قمرش
#سیدجعفرحیدری
#حکم_جان_داشت_درآن_غائله_آن_مشک_چه_سود
علی اکبر بدنش پخش شد اما تن تو
آنقدر نیزه فرو رفته به هم پیچیده
چادر و مقنعه هارا همه محکم کردند
خبر کشتن تو بین حرم پیچیده
#سیدپوریاهاشمی
#کعبه_قافله_بودی_و_طوافت_کردند
جلالت تو زمین خورد و کودکان هر شب
به روی خاک کشیدند ماه روی تو را
فرات لایق سیراب کردن تو نبود
مگر که تر بکند نیزه ای گلوی تو را
#محسن_حنیفی
#عطش_نشانه_گرفته_ست_آبروی_تورا
چشمان تو بَس بود ناموسم نلرزد
کاش از سهشعبه چشمهایت را بگیرم
#حسن_لطفی
#خیلی_خجالت_میکشم_از_بچه_هایم
زهرا گرفته روی زانویش سرت را
خیلی برایت خون دل، بالاسرت خورد
میخواستی اما نَشُد برخیزی از جا
وقتی که چشمانت به چشم مادرت خورد
#مهدی_شریف_زاده
#چشمت_هنوزم_بود_بر_یک_مشک_پاره
گریز روضه جانسوز است، سکینه با خودش می گفت:
از اینکه مشک دادم به عمو جانم پشیمانم...
#محمدمهدی_مهدی_پناه
#چشمت_چه_شد_شر_حماسه_آفرینم
از فشارِ «إنکسار» و از غم ِ «أدرک أخا»
حضرت ارباب شد قامت کمان در علقمه
#مرضیه_عاطفی
#تکه_تکه_کاشف_الکرب_حرم_تکثیرشد
بعد عباس دگر آب سراب است سراب
غیر آن اشڪ که در چشم رباب است رباب...
#سید_حمیدرضا_برقعی
این آبها که ریخت فدای سرت که ریخت
اصلاً فدای ام بنین، مادرت، که ریخت
#علیاکبر_لطیفیان
دستت به روی خاک و همه دست میزنند
در این میان منم که دو دستی به سر زنم
#حسن_لطفی
#اللهمعجللولیکالفرج
@dobytyhayroze