#شاهزاده_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم
کوفیان منتظر و در صدد آزارند
نکند داغ تو را روی دلم بگذارند
پسرم خیمه همینجاست مرا گم نکنی
پسرم دور نشو سنگ دلان بسیارند
#علیاکبر
#فقطعوه_بسیوفهم_إربا_إربا
@dobytyhayroze
#شاهزاده_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم
👈هنگام وداع حضرت علی اکبر علیه السلام به نزدیکی خیمهها آمد و با صدای بلند ندا سر داد:
🥀 یا أَهلَ بیتِ النُبوَّة! أستَودِعُکُنَّ عَلَیکنَّ منّی السلام. یا اُمّاه! و یاعَمّتاه! و یااُختاه! الوداع...🥀
در این هنگام :
🥀 فإذاً ضَجَّةٌ قامت مِن الحَرَم و عَجَّةٌ عَلَت مِن الفُسطاط.🥀
✋چون صدای علی اکبر به گوش پرده نشینان رسید،صدای ضجه از حرم بلند شد و ناله و فریاد از خیمه ها بلند شد.
بی اختیار با نوای "واعلیاه" از خیمه ها بیرون دویدند و دور تا دور او را گرفتند؛
🥀 فَأخَذَت عَمّاتُهُ و أخَواتُهُ بِرِکابِهِ و عِنانِهِ و قَوائِمِ مَرکَبِهِ و قامت الولولة.🥀
✋عمه ها و خواهرانش آمدند؛ یکی رکاب او را گرفت؛ یکی عنان اسبش را گرفت؛ یکی خود را روی سمّ مرکبش انداخت و ولوله ای به پا شد.
همه زن ها و بچه ها بی تابی میکردند؛ خصوصا مادر مضطرش که زار زار می نالید و پروانه وار به دور شمع قامت فرزند خویش می گردید.
👈سیدالشهدا علیه السلام وقتی که حال مخدرات را اینگونه دید، بی اختیار اشک از چشمانش روانه شد و ندا سر داد که:
ای اهل بیت من! دست از فرزندم بردارید که اشتیاق لقای اجدادش، عنان اختیار او را ربوده است.
📚 بحرالمصائب ج۴ص٢٩٨
📚 ریاض القدس (خطی) ج2 ورقه ٢٢
قدری بمان، به دل نگرانهای این حرم
مهلت بده برای تماشا علی علی!
#محمدمهدی_سیاری
@dobytyhayroze
#شاهزاده_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم
🥀و قالَ: قَتَلَ اللهُ قَوماََ قَتَلوکَ! ما أجرَٲَهُم عَلَی اللهِ! و عَلَی انتِهاکِ حُرمَةِ رَسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله! عَلَی الدُّنیا بَعدَکَ العَفاء🥀
این گونه پا مکش به زمین، میکُشی مرا
بنگر نفس نفس زدنم را علی علی
جز آب چشم و آتش دل بعد از این مباد
بعد از تو خاک بر سر دنیا علی علی
#محمدمهدی_سیاری
@dobytyhayroze
#شاهزاده_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم
👈 پیکار علی اکبر علیه السلام و بازگشت او به نزد سیدالشهدا علیه السلام
🥀 فَلَم یَزَلْ یُقاتِلُ حَتّی ضَجَّ الناسُ مِن کَثرَةِ مَن قَتَلَ مِنهُم 🥀
✋پیوسته می جنگید تا اینکه لشکریان از کثرت کشته هایشان خسته شدند.
🥀 ثُمَّ رَجَعَ إلیٰ أبیهِ و قَد أصابَتْهُ جِراحاتٌ کَثیرَةٌ فَقالَ یا أبه! اَلْعَطَشُ قَد قَتَلَنی و ثِقلُ الْحَدیدِ أجْهَدَنی فَهَلْ إلیٰ شَربَةٍ مِنْ مَاءٍ سَبیلٌ أتَقَوِّی بِها عَلی الْأعْداءِ🥀
✋زخمهای بسیار برداشته بود. با همان حال به خدمت پدر بازگشت و عرضه داشت:
ای پدرجان! تشنگی مرا کشت و سنگینی آهن تاب از من بُرد، آیا جرعه آبی هست تا بر قتال دشمن قوت یابم؟
🥀 فَبَکَیٰ الْحُسینُ علیه السلامُ و قالَ یا بُنَیَّ یَعِزُّ عَلیٰ مُحمَّدٍ و عَلیٰ علیِ بنِ أبی طالبٍ و عَلَیَّ أنْ تَدعوهُم فلا یُجیبُوکَ و تَستَغیثُ بِهِم فلا یُغیثُوکَ🥀
✋امام حسین علیه السلام گریه کرد و فرمود:
ای پسرم! سخت است بر جدّت محمد و علی (علیهما السلام) و بر من، اینکه کمک بخواهی ولی کسی یاری ات نکند.
🥀 یا بُنَیَّ! هاتِ لِسانَکَ فَأَخَذَ بِلِسانِهِ فَمَصَّهُ و دَفَعَ إلَیْهِ خَاتَمَهُ و قالَ امْسُکْهُ فی فِیکَ وَ ارْجِعْ إلیٰ قِتالِ عَدُوِّکَ فَإنِّی أرجُو أنَّکَ لا تُمسِی حَتّیٰ یَسقِیَکَ جَدُّکَ بِکَأسِهِ الْأوفی شَربَةً لا تُظمَأُ بَعدَها أبَداً🥀
✋ای پسرم! زبانت را بیاور. پس امام حسین علیه السلام زبان علی را در دهان خود گذاشت(گویا علی اکبر علیه السلام حس کرد که پدرش از او نیز تشنه تر است)
پس امام علیه السلام خاتم خود را به او داد و فرمود:
آن را در دهانت بگذار و اندکی جنگ کن! بزودی جدّ خویش را دیدار می کنی و او جامی پر به تو نوشاند که دیگر تشنه نشوی.
📚لهوف ص١۶٣
📚مقتل الحسين مقرم ص٢٣۴
📚بحارالانوار ج۴۵ص۴٣
@dobytyhayroze
#شاهزاده_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم
وقتی که امام حسین علیه السلام در پی علی اکبرش در وسط میدان میرفت
🥀 كَانَ في طَريقِهِ يُلهجُ بِذِكرِهِ و يَصيحُ و يُكثِرُ مِن قَولِهِ:«وَلَدِي عَليّ، وَلَدِي عَليّ»🥀
✋دائماً در راه ذکر علی اکبرش را بر زبان داشت و فریاد میزد و پیوسته میگفت:
پسرم علی! پسرم علی!
🥀 أَینَ أنتَ یا قُرَّةَ عَینِی؟ و یا شَبیهَ جَدِّی؟ 🥀
✋کجایی ای نور چشمانم؟! کجایی ای شبیه جدّم؟!
👈سیدالشهداء عَلَيْهِ السَّلَام بالای نعش جوانش وقتی که بدن ارباً اربای علی را دید، مقاتل نوشته اند:
🥀فَأَخْلَىٰ رِجْلَيْهِ مَعاً مِنَ الرِّكابِ، ورَمَىٰ بِنَفسِهِ عَلىٰ جَسَدِ وَلَدِهِ، و أَخَذَ رَأسَهُ فَوَضَعَهُ في حِجرِهِ، و جَعَلَ يَمسَحُ الدَّمَ وَالتُّرابَ عَنْ وَجهِهِ،🥀
✋دیگر، پایش از رکاب اسب جدا شد و از همان بالا، خودش را به روی بدن جوانش علی اکبر انداخت و سرش را در بر گرفت و خون و خاک را از صورتش پاک میکرد.
🔻بعضی از مقاتل، تعبیری دردناک را در اینجا ذکر کردهاند و نوشتهاند:
🥀 إنَّ الْحسينَ عليه السلامُ لَمَّا رَمَىٰ بِنَفسِهِ عَلىٰ جَسَدِ وَلَدِهِ و فُلْذَةِ كَبِدِهِ، اِعْتَرَتْهُ حَالَةُ الْمُحتَضَرِ، فَجَعَلَ يَجودُ بِنَفسِهِ، و يَتَنَفَّسُ تَنَفُّسَ الصُّعَداءِ، و كادَتْ رُوحُهُ أنْ تَخرُجَ.🥀
✋امام حسین علیه السلام وقتی که خودش را از بالای اسب بر روی بدن علی اکبرش انداخت، حالت احتضار به او دست داد و داشت جان میداد؛ ٱه سرد از دل میکشید و نزدیک بود که روح از بدنش جدا شود...
📚مقتل الحسين عليه السلام،بحرالعلوم ص۳۴۶ و ۳۴۹
📚بحرالمصائب ج۴ص٣٢٣
@dobytyhayroze
#شاهزاده_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم
#گللیلا🥀
خون دل خوردم علی تا که تو آقا شدهای
پدرت پیر شــــــده تا که تو رعنا شدهای
#وای_علی_اکبرم😭
#نور_دو_دیده_ترم🖤
@dobytyhayroze
#شاهزاده_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم
زخم قلب پدر از جسم پسر بدتر بود
اربا اربا دل باباےِ علےاکبر بود....
#علےعلیالدنیابعدکالعفا
@dobytyhayroze
#شاهزاده_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم
👈وقتی متوجه میدان شد، حضرت زینب سلام الله علیها به حضرت علی اکبر فرمود :
🥀 إرحَم غُربَتَنا !!!
وَ لاتَستَعجِل إلی القِتال فَإنَّهُ لَیسَ لَنا طاقَةٌ فی فِراقِک!🥀
✋به غریبی و غربت ما رحم کن!
برای جنگیدن عجله نکن که ما طاقت فراق تو را نداریم....
سر راهت پسرم تا در آن خیمه برو
شاید آرام بگیرند کمے خواهرها ...!
#علیاکبر
@dobytyhayroze
#شاهزاده_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم
چارده قرن است که پایین پا را خواسته
جای یک باری که پیش پای بابا پا نشد..
#مرضیه_نعیمامینی
@dobytyhayroze
#شاهزاده_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم
روضہیعنےپدرپســرگریھ
روضہیعنےپدرپسرآغوش
#شبهنبی 🥀
@dobytyhayroze
#شاهزاده_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم
شیر میدان دار بودی پس چرا افتاده ای
ای امان خیمهها از چه ز پا افتاده ای
من گُمَت کردم ، میان دشت حیرانم مکن
دست و پایی زن بدانم که کجا افتاده ای
#قاسم_نعمتی
@dobytyhayroze
#شاهزاده_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم
👈 حال سیدالشهدا علیه السلام در غم جوانش
جابر بن عبدالله انصاری گوید:
🥀 لَمَّا قُتِلَ عَلِيُّ بنُ الْحسينِ عليهما السّلامُ دَخَلَ الْحسينُ إلىٰ الْفُسطاطِ باكِياً حَزيناً مَأیُوساً عَن نَفسِهِ.🥀
✋وقتی که علی اکبر علیه السلام به شهادت رسیده بود، سیدالشهدا علیه السلام در حالی که گریه میکرد و از خودش ناامید شده بود به خیمه ها آمد.
🥀 فَقالَتْ سكينةُ: مالِي أراكَ تَنعَيٰ بِنَفسِكَ، و تُديرَ طَرفَكَ؟ أينَ أخِي عَليّ؟ 🥀
✋حضرت سکینه علیهاالسلام پیش آمد و عرضه داشت:
پدرجان! دارم میبینم که جان می کَنی و چشمانت در حدقه دارد می چرخد!
برادرم علی کجاست؟!
امام علیه السلام فرمود:
نانجیبان، او را کشتند...
🥀 فَلَمَّا سَمِعَتْ بِذٰلِكَ صَاحَتْ: وا أخاهُ! وا مُهجَةَ قَلباهُ!🥀
✋وقتی که حضرت سکینه علیهاالسلام این را شنید، فریادی برآوردکه ای وای برادرم! ای وای از پاره قلبم!
امام علیه السلام او را وصیت به صبر نمود و حضرت سیکنه عرضه داشت:
🥀 يا أبَتاهُ كَيفَ تَصبِرُ مَنْ قُتِلَ أخوها و شُرِّدَ أبُوها؟!🥀
✋ای پدرجان! چگونه صبر کند کسی که برادرش کشته و پدرش تنها شده است؟!
در این هنگام امام علیه السلام فرمودند:
إنّا للّه و إنّا إليه راجعون.
📚 الدّمعة السّاكبة، ج۴ ص ۳۲۸
@dobytyhayroze