eitaa logo
- دچار!
10.4هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
72 فایل
『﷽』 میگمادقت‌ڪردین همونجاڪہ‌قراره‌پروانہ‌بشین[←🦋 شیطون‌میادسراغٺون؟ مأوا ﴿بخـٰوان از شࢪوطؕ﴾ 📝➺ @ma_vaa پناھ‌ حرفاتونہ﴿نٰاشناسۜ بگو﴾ 🐾➺ @pa_nahh آنچہ گذشت﴿مباحث کاناݪ﴾ 📜➺ @anche_gozasht تہش‌ کہ حرمہ﴿کاناݪ‌دیگمونہ﴾ 📿 ➺ @t_haram
مشاهده در ایتا
دانلود
- دچار!
-آخ آخ .. فرمودند : برید به دست و پای دایی بیوفتید و اذن میدان بگیرید ...💔
آخ بمیرم آخه زینبِ طاقت نداره غریبیِ حسینُ ببینه آخه زینب نمیتونه غم‌ حسینُ ببینه 💔
- دچار!
آخ بمیرم آخه زینبِ طاقت نداره غریبیِ حسینُ ببینه آخه زینب نمیتونه غم‌ حسینُ ببینه 💔
دلتو بده به محفل امروزمون .. آقازاده های حضرت زینبن کم کسی که نیستن نوه های حضرت زهران هااا💔
- دچار!
آخ بمیرم آخه زینبِ طاقت نداره غریبیِ حسینُ ببینه آخه زینب نمیتونه غم‌ حسینُ ببینه 💔
همچین که رفتن زینب دل تو دلش نبود گفت الان میرن اجازه میگیرن از دایی شون ...💔
- دچار!
همچین که رفتن زینب دل تو دلش نبود گفت الان میرن اجازه میگیرن از دایی شون ...💔
لحظاتی گذشت دید دو تا پسرا دارن میان سراشون پایینِ زینب طاقت نیاورد و گفت : گفت چی شده مادر ؟ گفتند : مادر جان ما رفتیم دست دایی رو بوسیدیم گفتیم دایی جان اجازه بده بریم فداتون بشیم اما دایی مون فرمود نمیشه شما باید کنارِ مادرتون بمونید
- دچار!
لحظاتی گذشت دید دو تا پسرا دارن میان سراشون پایینِ زینب طاقت نیاورد و گفت : گفت چی شده مادر ؟ گفتن
بگم‌چیشد ! همچین که آقازاده ها گفتند زینب طاقت نیاورد و با عجله به سمت خیمه ی امام حسین رفت..
- دچار!
بگم‌چیشد ! همچین که آقازاده ها گفتند زینب طاقت نیاورد و با عجله به سمت خیمه ی امام حسین رفت..
آخ بمیرم برات خانم جان جلوی خیمه برادر ایستاد و گفت : -حسین جانِ مادرم اجازه بده بچه های من فدات بشن...😭💔
- دچار!
آخ آخ اینارو حضرت زینب میگه هاا
میدانم چرا قبول نمیکنی .. -به رویم نیاور که وسعم همین بود مگر خواهرت ؛ زینبت دل ندارد ...💔
- دچار!
حضرت زینب جان مادر و قسم خورده مگه امام حسین می‌تونه بگه نه 💔😭
همچنین که امام حسین اجازه داد زینب خوشحال بچه هارو صدا زد هی میگفت : بچه ها میخوام یه جوری شمشیر بزنید همه بفهمن شما نوه های حیدرید... یه جوری شمشیر بزنید عوض اون روزی که نبودید مادرمُ بینِ در و دیوار زدن ..😭💔
- دچار!
همچنین که امام حسین اجازه داد زینب خوشحال بچه هارو صدا زد هی میگفت : بچه ها میخوام یه جوری شمشیر ب
آقازاده ها رفتند میدان جنگ .. جوری شمشیر می‌زدند و که دشمن حیرت کرده بود .. یه نانجیبی گفت داغشون رو به دل مادرش بزارید 😭💔