هدایت شده از ˼مُجـٰاهِدِ دَمِشـ♡ـق˹
1.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از سنگر رفت بیرون وضو بگیرد.
برای عملیات مهمات کم داشتند.
رفته بود توی فکر...
پیرمردی آمد و کنارش ایستاد. لباس بسیجی تنش بود. فکر میکرد او را قبلا جایی دیده است، اما هرچه فکر میکرد یادش نمی آمد کجا او را دیده.
پیرمرد به او گفته بود: (( تا ائمه رو دارید، غم نداشته باشید. توی این عملیات پیروز میشید.
عملیات بعدی هم اسمش بیتالمقدسه. بعد هم میری لبنان. دیگه هم برنمیگردی.))
حاج احمد گریه میکرد و تعریف میکرد.
رفت لبنان...
راستی راستی هم دیگه برنگشت.
سال ۶۱ بود که رفت و... مفقود ماند تا امروز!
شاید روزی برگردد
شاید هم...
💌 ۱۴ تیرماه، سالروز ربوده شدن حاج احمد متوسلیان و همراهانش
برای شادیِ روح شهدا، صلوات🌱
#سردار_حاج_احمد_متوسلیان