eitaa logo
- دچار!
9.2هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
72 فایل
『﷽』 میگمادقت‌ڪردین همونجاڪہ‌قراره‌پروانہ‌بشین[←🦋 شیطون‌میادسراغٺون؟ مأوا ﴿بخـٰوان از شࢪوطؕ﴾ 📝➺ @ma_vaa پناھ‌ حرفاتونہ﴿نٰاشناسۜ بگو﴾ 🐾➺ @pa_nahh آنچہ گذشت﴿مباحث کاناݪ﴾ 📜➺ @anche_gozasht تہش‌ کہ حرمہ﴿کاناݪ‌دیگمونہ﴾ 📿 ➺ @t_haram
مشاهده در ایتا
دانلود
°•○●﷽●○ 🌸 +دادگاه ساری برا فاطمیه مراسم دارن . _واقعا؟ +بله موردیه؟ _نه نه نه اصلا +چیزی شده ؟ _نه فقط مامانم امشب هست بیمارستان +میخای من نرم؟ _نه نه حتما برین +پس اگه ترسیدی زنگ بزن به عمه جون بگو بیاد پیشت با هول ولا گفتم _نههههه من میخام درس بخونم عمه جون که میان حرف میزنیم باهم . +باشه پس درا رو قفل کن و همه ی چراغا رو روشن بزار _چشم باباجون +کت و شلوار منم بیار دم در یکی و فرستادم بیاد بگیره ازت _چشم +مراقب خودت باش. کاری نداری؟ _نه باباجون +پس خداحافظ خداحافظی کردم و تلفن و قطع کردم . کت و شلوار و از تو کمد در آوردم و گذاشتمش تو کاور چادر گل گلی مامانم و گرفتم و رفتم پایین. به محض پایین اومدن از پله ها آیفون زنگ خورد پریدم تو حیاط و چادرو سرم کردم . سعی کردم یقه لباسم که خیلی باز بود رو بپوشونم درو باز کردم و یه آقایی و دیدم . سلام کردم و گفتم _بابام فرستادتون؟ +سلام بله کت شلوار و دادم دستشو محکم درو بستم ‌. نمیدونم چجوری راه حیاط تا اتاقمو طی کردم . میدوییدم و تند تند خدا رو شکر میکردم . همینکه در اتاقمو باز کردم صدای اذان مغرب و از مسجد کنار خونمون شنیدم . در اتاق و بستم و تند رفتم سمت دسشویی. وضو گرفتم و دوباره رفتم تو اتاق . سجاده رو پهن کردمو با همون چادر مامانم خیلی زود نمازمو بستم ... ____ قلبم تند میزد . چراغ اتاقمو روشن کردمو نشستم رو صندلی جلوی میز آرایش. کرم پودرمو برداشتمو شروع کردم به پوشوندن جوشای رو صورتم ‌. با اینکه زیاد اهل آرایش نبودم ولی نمیتونستم از جوشام بگذرم ... به همونقدر اکتفا کردم. موهامو باز کردمو شونه کشیدم بعدشم بافتمشون ‌‌ از رو صندلی پاشدم و رفتم سمت کمد لباسام. درشو باز کردمو بهشون خیره شدم . دستمو بردم سمت مانتو مشکی بلندم و برش داشتم . یه شلوار کتان مشکی لول هم برداشتم و پوشیدم ومشغول بستن دکمه های مانتوم شدم . همینجور میبستم ولی تمومی نداشت . بلندیش تا مچ پام بود برا همین نسبت به بقیه مانتوهام بیشتر دکمه داشت. بعد تموم شدنشون رفتم سمت کمد روسریها و یه شال مشکی خیلی بلند برداشتم رفتم جلو آینه و با دقت زیادی سرم کردم . همه ی موهامو ریختم تو شال . بعد اینکه لباسامو پوشیدم رفتم سمت کتابخونه ؛قرآن عزیزی که مادرجونم برام خریده بود و برداشتم و گذاشتمش تو کوله مشکیم و همه وسایلای توشو یه بار چک کردم ‌. کیف پول، قرآن ،آینه و... عطر و یادم رفته بود.از رو میزم ورداشتم و ب مچ دستام زدم و بعد دستم و روی لباسام کشیدم. عطرم انداختم تو کوله ام اوممم گوشیمم نبود رفتم دنبال گوشیم بگردم که یه دفعه متوجه صدای زنگش شدم . رفتم سمت تخت و موبایلمو برداشتم . به شماره ای که تو گوشیم سیو کرده بودم نگاه کردم نوشته بود مصطفیِ عزیزم ....* ادامـہ دارد... نویسنده✍ 🧡 💚 ❌ ⊱❥••♡❃•🖤•❃♡••❥⊰ ♡@dochar_m ♡ ⊱❥••♡❃•🖤•❃♡••❥⊰
ابوبکر دید که اگر ذره ای دیگر ادامه دهید ستون های مسجد از خشم میلرزند و بر سر شیاطین انسی میریزد پس برخاست و شروع کرد به ماله کشیدن! به فریب دادن! فریب دادن مردمی که با خطبه حتی دل هایشان زلال و برای پذیرش حق آماده نبود! او سخن گفت برای بهانه آوردن! برای سرپوش گذاشتن... ای دختر رسول خدا! پدرت با مومنان رئوف بود و با کافرانعذاب و عقابی عظیم درست است که او پدر تو بوده است نه جز تو و برادر شویت علی بوده است نه جز او پدرت علی را نسبت به همه برتری داد و علی در جلب محبت و رضابت او از همه پیش بود و اما شما را جز سعادتمندان دوست نمیدارند و جز شقاوت مندان دشمنی نمیکنند که شما عترت پاک رسول الله اید و برگزیده جهان... شما راهنمای ما به سوی خیر بودید و شما راهی هستید که به بهشت ختم میشود ای دخت پیامبر! تو راستگو و عقل و خردت از همگان بیش تر است و تو برگزیده زنان و سیده نسا العالمین هستی! من نمیخواهم حقت را از تو بگیرم ولی من خود از رسول خدا شنیدم که فرمود: ما پیامبران طلا و نقره و مزرعه به ارث نمیگذاریم ما فقط کتاب و حکمت و علم و نبوت به ارث میگذاریم و انچه به عنوان طعمه داریم برای ولی امر بعد ماست او هر گونه بخواهد بر آن حکم میکند! و ما فدک را اکنون برای خرید اسب و اسلحه صرف کردیم تا مسلمانان بوسیله ان جها کنند و ریشه کفر را ببرند من تنها دست به این کار نزدم بلکه با نظر مسلمانان این اقدام را کردم و این مال و ثروت من برای تو از تو دریغ نمیکنم و برای دیگری ذخیره نخواهم کرد که تو سرور بانوان امت پدرت هستی! فضائل تو را انکار نمیکنم و هر چه دارم مال تو ولی میپسندی که من در این مورد برخلاف نظر پدرت عمل کنم؟ یا اللعجب! پناه بر خدا! چه میگوید این مرد؟ آیا از خود حدیث میسازد یا دینش با آیین ما فرق میکند؟ او خود را صاحب فدک میخواند و ادعا میکند اگر بخواهی او را به تو میبخشد؟ مگر همه دنیا را خدا از صدقه سر تو نیافرید؟ پس چرا این مرد خود را صاحب فدک میخواند و ادعای بخشش میکند؟ باید از ازل تا ابد ذکر اعوذبالله من شیطان رجیم را ورد زبان بخوانیم تا مبادا گرفتار شیاطین انسی شویم... خدا را گواه میگیرم که شیطان با همه تکبر و غرورش با همه عناد و سرکشی اش جایگاهش از اینان پست تر نیست... پناه بر خدا از این همه فریب و دروغ پناه بر خدا از این همه ظلم و عناد...
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ➣ لایو سـریال 😍 🌙 🎥 پخش زنده هر روز ماه رمضان راس ســاعــت 16 عصــر . . برای دیدن بقیه‌ی قسمت ها بپیوندید👇🏻 @Poian_ir