- دچار!
آخ بمیرم آخه زینبِ طاقت نداره غریبیِ حسینُ ببینه آخه زینب نمیتونه غم حسینُ ببینه 💔
دلتو بده به محفل امروزمون ..
آقازاده های حضرت زینبن
کم کسی که نیستن
نوه های حضرت زهران هااا💔
- دچار!
آخ بمیرم آخه زینبِ طاقت نداره غریبیِ حسینُ ببینه آخه زینب نمیتونه غم حسینُ ببینه 💔
همچین که رفتن
زینب دل تو دلش نبود
گفت الان میرن اجازه میگیرن
از دایی شون ...💔
- دچار!
همچین که رفتن زینب دل تو دلش نبود گفت الان میرن اجازه میگیرن از دایی شون ...💔
لحظاتی گذشت دید
دو تا پسرا دارن میان سراشون پایینِ
زینب طاقت نیاورد و گفت : گفت چی شده مادر ؟
گفتند : مادر جان
ما رفتیم دست دایی رو بوسیدیم گفتیم
دایی جان اجازه بده بریم فداتون بشیم
اما دایی مون فرمود نمیشه
شما باید کنارِ مادرتون بمونید
- دچار!
لحظاتی گذشت دید دو تا پسرا دارن میان سراشون پایینِ زینب طاقت نیاورد و گفت : گفت چی شده مادر ؟ گفتن
بگمچیشد !
همچین که آقازاده ها گفتند
زینب طاقت نیاورد و
با عجله به سمت خیمه ی امام حسین رفت..
- دچار!
بگمچیشد ! همچین که آقازاده ها گفتند زینب طاقت نیاورد و با عجله به سمت خیمه ی امام حسین رفت..
آخ بمیرم برات خانم جان
جلوی خیمه برادر ایستاد و گفت :
-حسین جانِ مادرم اجازه بده
بچه های من فدات بشن...😭💔
- دچار!
آخ بمیرم برات خانم جان جلوی خیمه برادر ایستاد و گفت : -حسین جانِ مادرم اجازه بده بچه های من فدات بش
حسین جان تو علی اکبر دادی ..
حسین جان تو ابوالفضل دادی ..💔
- دچار!
حسین جان تو علی اکبر دادی .. حسین جان تو ابوالفضل دادی ..💔
آخ آخ اینارو حضرت زینب میگه هاا
- دچار!
آخ آخ اینارو حضرت زینب میگه هاا
میدانم چرا قبول نمیکنی ..
-به رویم نیاور که وسعم همین بود
مگر خواهرت ؛ زینبت دل ندارد ...💔
- دچار!
آخ بمیرم برات خانم جان جلوی خیمه برادر ایستاد و گفت : -حسین جانِ مادرم اجازه بده بچه های من فدات بش
حضرت زینب جان مادر و قسم خورده
مگه امام حسین میتونه بگه نه 💔😭
- دچار!
حضرت زینب جان مادر و قسم خورده مگه امام حسین میتونه بگه نه 💔😭
همچنین که امام حسین اجازه داد
زینب خوشحال بچه هارو صدا زد
هی میگفت : بچه ها میخوام یه جوری
شمشیر بزنید همه بفهمن
شما نوه های حیدرید...
یه جوری شمشیر بزنید
عوض اون روزی که
نبودید مادرمُ بینِ در و دیوار زدن ..😭💔
- دچار!
همچنین که امام حسین اجازه داد زینب خوشحال بچه هارو صدا زد هی میگفت : بچه ها میخوام یه جوری شمشیر ب
آقازاده ها رفتند میدان جنگ ..
جوری شمشیر میزدند و
که دشمن حیرت کرده بود ..
یه نانجیبی گفت
داغشون رو به دل مادرش بزارید 😭💔
- دچار!
آقازاده ها رفتند میدان جنگ .. جوری شمشیر میزدند و که دشمن حیرت کرده بود .. یه نانجیبی گفت داغشون
آخ بمیرم
وقتی روی زمین افتادند
امام حسین سر هر دو رو به دامن گرفت ..
نمیدونید حسین چقدر
خجالت داره میکشه ..
آخه همه هستیشُ
زینب آورده کربلا .. 😭💔