مامان دکترجان
"مامان فردا ما راه بیفتیم بریم اصفهان ممکنه من غرفه اولم رو از دست بدم نه حالا بریم " این جمله غیر م
پسر جان ما همه ی مسیر دانشجویی تا پزشکی و طرح و کلینیک رو همراه من بوده خدا میدونه نگرانی های من برای مراقبت از پسرم چقدر بوده ؟ همیشه تنها بودم و همراهم فقط خدا بود حتما این روزی پسر من از صبوری او به من و شرایطمه خدا چقدر به من مهربان بوده و هست وقتی به عقب نگاه میکنم باور نمیکنم این منم که برای مادر بودن این راه پر فراز و نشیب رو گذرونده
#مامان_دکترجان #باافتخار_مادرم