نوشته های یک طلبه
#وابسته #کله_بند_۲ #قسمت_صد_و_پنجاه_و_دوم بازی شروع شد؛ استرس داشتم. هر بار که نوبتم می شد یک است
#وابسته
#کله_بند_۲
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_سوم
_خواهرا این محمد کارتون داره!
از شدت ترس قرمز شده بودم؛
پشت کمرم از شدت عرق خیس شده بود؛ چه غلطی کردم؛
ای کاش پایم شکسته بود و به پارک نمی رفتم!
ای کاش در همان چاله توی راه زمین خورده بودم و نمی رفتم!
خودت کردی که لعنت بر خودت باد!
چه می دانستم که قرار بود ببازم!
ادامه دارد...