eitaa logo
جوانان انقلابی
147 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
283 ویدیو
77 فایل
بسم رب الشهدا 🌷 و آدمی تا بوده،شتابزده بوده است. این کانال شامل👈نوحه🎧تصاویر ومطالب شهدایی*✏📷وعاشقانه به شکل خدایی😍😍
مشاهده در ایتا
دانلود
🌙☘️ ☘️ . •|| 💌 . . . . احمد بیابانـے در خانواده‌‌اے مذهبـے بہ دنیا مـے‌آید و رشد پیدا مـےڪند. پدر احمد بیابانـے از ترڪ ‌هاے با اصالتـے بوده ڪہ روضه‌خوانـے در منزلش ترڪ نمـے‌شد. شهید بیابانـے دوران دبستان و راهنمایے را طے مےڪند اما جاے درس در دوره دبیرستان راهـے زورخانہ مـے‌شود. متأسفانہ احمد بیابانـے آن زمان استعداد عجیبے در دعوا داشتہ است بہ طورے ڪہ هر روز در منطقہ ے شاه‌عبدالعظیم یا او را با چاقو مے‌زدند یا او ڪسـے را مـے‌زده. آن زمان چندتا دعواے بزرگ هم در میدان شهرری راه مـے‌اندازد و عده ے زیادے را هم مـے‌زند. ڪسانـے ڪہ از شهید بیابانـے مـے‌گفتند بہ این نڪتہ تاڪید مـےڪردند ڪہ بدنش حسابے جاے داشتہ و هر موقع دعوا مےڪرده، اول را مـے‌زده تا طرف مقابل بترسد. اما در ڪنار این صفات باید این را هم گفت ڪہ شهید بیابانے خیلے زیاد بہ پدر و مادرش مے‌گذاشته است و هر موقع آنها ڪارے داشتند، بدون معطلـے انجام مے‌داده. ڪل ماه محرم و صفر لباس مشڪے بہ تن مےڪرده و هر پنجشنبہ و جمعہ بہ هیئت محلشان ڪمڪ مےڪرده و قبض‌ها را نگه مے‌داشتہ و مـے‌گفتہ «اینها است!» یڪـے از مسائلے ڪہ احمد بیابانے را نجات داد و عاقبت بخیر ڪرد، بود؛ با همه ے خلاف‌هایے ڪہ مـےڪرد هیچ موقع نمازش نشد. ڪہ شد احمد ڪلا زندگے جدیدے را انتخاب مےڪند و با بچه‌هاے انقلاب همراه مے‌شود. مسجد مے‌رود، در سخنرانے‌ها شرڪت مےڪند، نماز جماعت مے‌خواند، دعوا نمےڪند و عرق نمے‌خورد اما این یڪ سال بیشتر طول نمےڪشد. یعنے بعد از یڪ سال دوباره همان احمد سابق مے‌شود. بہ باغ‌هاے اطراف شاه‌عبدالعظیم مے‌رفته براے و بعد از آن هم در خیابان دعوا مے‌گرفته است. یڪ روز بچه‌هاے بسیج تصمیم مے‌گیرند او را دستگیر ڪنند چرا ڪہ دادسراے شهررے‌ حڪم بودن او را صادر مےڪند. وقتـے احمد این موضوع را مـے‌فهمد بہ پیشنهاد دوستانش تصمیم مے‌گیرد بہ جبهہ برود اما به هر درے مے‌زند، نمے‌تواند تا این ڪہ بہ دست بچہ‌هاے بسیج مے‌افتد و او را مـے‌کنند. آقاے راسخ فرمانده ے گردان مالڪ تعریف مـےڪرد : «یڪ روز دیدم بچہ ‌ها احمد بیابانـے را گرفتہ ‌اند و اسلحہ پشت گردنش گذاشته‌اند و مـے‌گویند خجالت نمـےڪشـے بچه‌هاےمردم در جبهہ ‌ها مـے‌جنگند تو اینجا مـےڪنـے؟ احمد داد زد :نامرده ڪسـے ڪہ فردا نره جبهہ! من هم وقتے صحنہ را دیدم گفتم من فردا دارم بہ جبهہ مـے‌روم اگر مردے فردا ساعت شش صبح میدان شاه‌عبدالعظیم باش. فڪر نمـےڪردیم بیاید ولـے آمد و پاے حرفش ماند». یڪ ماه از حضورش در جبهہ ریجاب گذشتہ بود ڪہ بہ دلیل دعواها و ڪارهاے نامربوطش از جبهہ اخراج مـے‌شود. فرمانده ےبعدے ریجاب خودش مـے‌آید دنبال احمد و وقتـے احمد دوباره برمـے‌گردد دیگر آن آدم قبلـے نیست. نمازهایش ورد زبان همہ مـے‌شود و شب زنده‌دارے‌هایش براے همہ الگو؛ هر ڪسـے بہ او مـے‌رسد التماس دعا مـے‌گوید. دیگر در جبهہ مـے‌ماند ولـےخیلـےجالب است، دوستانش مـے‌گفتند احمد با ما به استخر نمـے‌آمد چرا ڪہ مـے‌گفت من بدنم پر از جاے چاقو است و با این بدن آبروے رزمنده‌ها را مـے‌برم. حتـے مـے‌ترسید شهید شود. دوستانش تعریف مـےڪردند احمد شب آخر از خدا مـے‌خواست بعد از شهادت این‌طور نباشد. فرداے آن شب با محسن حاجـے‌بابا، فرمانده ے سپاه غرب برای شناسایـے مـے‌روند ڪہ گلولہ ے مستقیم تانڪ به آن‌ها مـے‌خورد و ٍ ڪامل و خدا این‌طور دعایش را مـےڪند.📍 •| .https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei. ☘️ 🌙☘️