✍ : #اخلاق_شهید مدافع حرم میثم نظری ، از زبان استاد پناهیان ...
باباش میگفت : «در ڪار و ڪاسبی در خیابان جمهوری ڪه تعمیرڪار موبایل بود ، بین همہ مشهور بہ « #حلالخوری» شده بود . یڪ قِران پول اضافی از ڪسی نمیگرفت .
گفتہ بود ڪه من میخواهم سوریه برم و یڪ مدت هم برای تمرین و آموزش میرفت ؛ آموزشهای سخت !
باباش میگفت : خیلی دیروقت میاومد خونہ .
من خوابیده بودم ، میاومد میگفت : «بابا، بابا!»
وقتی میدید ڪه من خوابیدم ، مرا بوس میڪرد و میرفت و من گاهی ڪه بیدار بودم ، اخم میڪردم ڪه «چرا اینقدر دیر وقت اومدی؟!»
میگفت : وقتی خبر شهادتش را آوردند ، خیلی دلم گرفتہ بود . یڪ شب خیلی منتظر شدم ، با خودم می گفتم یعنی دیگہ بچه م نمیاد خونہ ؟
بعد میگفت : خدا شاهد است ، یڪ دفعہ چشمهام را باز ڪردم و دیدم ڪه توی اتاقہ ! لبخند میزد . و من بیدار بودم ! گفت : «بابا…» یڪ لبخندی بہ من زد ، اصلاً غمش از دلم رفت . لذا این پدر شهید پیراهن سیاه نپوشیده بود و میگفت : «آن لبخند ، ڪار خودش را ڪرد .»
#شهید_مدافع_حرم_میثم_نظری
#سن_شهادت_۲۷_سال
🌹 https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
🇮🇷در آرزوی شهادت🇮🇷