چادر زهرا حکایت می کند!
ازبی حجابی ها شکایت میکند!
روز محشر برزنان باحجاب!
حضرت زهرا شفاعت می کند
♡<سرود سرخ انار>♡
ما مردم بحرین علاقه و شیفتگی غریبی نسبت به ائمه معصومین علم ، خصوصا امام غایب داریم و این شیفتگی همیشه دستاویزی برای آزار و اذیت ما از جانب دشمنان بوده است که لعنت خدا بر آنها باد. فریاد از حاکمانی که بر سرزمین ما غالب شده اند که از دشمنان سرسخت امامان شیعه بوده اند و در دشمنی و اذیت و آزار برما شیعیان، از هیچ ظلمی کوتاهی نکرده اند. در این زمان که من، محمد بن عیسی این روایت را به حکم شیخ ذاکر مینویسم، یعنی سنه ۱۰۶۰ هجری قمری، حاکمی بر سرزمین ما حکومت می کند که در دشمنی با شیعیان از حاکمان پیشین، دستی قوی تر دارد و بدتر از او، وزیرش است که گویی همه لذتش از دنیا، اذیت و آزار ما
شیعیان است؛ چه به صورت آشکار، با گرفتن مالیات های سنگین و محدود کردن تجارت و صدور احکام ناروا و چه در نهان با آتش زدن باغ های شیعیان و غرق کردن قایق ها و کتک زدن و هتک حرمت علما و بزرگان شیعه، به دلایل واهی. دعای ما همواره این است که یا شر این حاکم ظالم از سرما کنده شود
تعصبی که در مذهبش دارد،
را به راه راست هدایت شود که البته با تعصبی که در مند بعید است.
چند روز پیش خبر آوردند که حاکم، بزرگان بحرین را شبانه به کاخ دعوت کرد تا معجزه ای را نمایش دهد. من نیز جزء دعوت شدگان به از وقتی دعوت نامه به دستم رسید، دلشوره عجیبی در دلم افتاد قدر که صبحانه ای که خورده بودم، جای آنکه هضم شود، مثل سنگ بر معده ام سنگینی می کرد. ناهار هم نخوردم؛ زیرا نه میلش را داشته و نه می خواستم دوباره معده ام را به آشوب صبح بکشم. نزدیک غروب، رئوف همسرم که خدا او را رحمت کند، شیر و تکه ای نان برایم آورد و گفت: « بخور! معده ات را آرام میکند»
. گفتم: «
میل ندارم. در چشمانم خیره شد، پرسید: «
چرا این قدر دلواپسی؟» گفتم: «
چرا نباشم، در حالی که میدانم حاکم و وزیر، باز توطئه ای در سردارند که مایه آزار و اذیت ما خواهد شد»
. رئوف به پشت دست زد و گفت: «
اذیت و آزار بیشتر از این؟ بدتر از همه اینکه با حاکمیتشان بین برادران شیعه و سنی اختلاف انگیزی میکنند و بیشتر از این، چه می خواهند بکنند؟» گفتم: « خدا شرظالم را از سرما بکند»
. لقمه ای نان به دهان گذاشتم و جرعه ای شیر نوشیدم تا دلش را نشکنم تبسمی کرد و رفت. راست می گوید. بیشتر اختلافات ما وستی ها، به خاطر خباثت حاکمان است. مثلا خود رئوف، پیش از این ستی بود؛ اما همان زمان هم هر
#کتاب
#خودمنوشت
#معاون_ریحانه
♡<سرود سرخ انار>♡
مهر
عجیبی به فاطمه زهرا سال داشت. وقتی آن بانو به خوابش می آید و او را به دوستی با خود فرا می خواند، رئوف مذهب شیعه را انتخاب می کند. تا قبل از آنکه حاکم دخالت کند و به تحریک خانواده رئوف بپردازد، رئوف مشکلی نداشت، حتی خانواده و فامیلش تغییر مذهب او را خیلی راحت پذیرفته بودند؛ اما با دخالت حاکم، خانواده و فامیل رئوف نسبت به شیعه شدن او حساس شدند و به او بسیار آزار رساندند. تا آنکه به قول رئوف، من به دادش می رسم و او را از خانواده اش خواستگاری میکنم و از آن عذاب نجات میدهم. بعد از ازدواج ما، مادر و پدرش حتی یک بار به سراغش نیامده اند تا مبادا موقعیت تجاری پدرش از دست برود. هر چه بگویم از این تفرقه افکنان بر می آید. آنها شیعه و سنی را دشمن خونی یکدیگر نشان می دهند تا از این آب گل آلود ماهی بگیرند. نزدیک غروب بود که صدای در بلند شد. سعد بن حسن با صورتی که اخم، آن را در هم کشیده بود، به سراغم آمد. چنان گرفته بود که حتی فراموش کرد طبق عادت دست بدهد و روبوسی کند. گفت: « برویم محمد، که خدا شر این ظالمان را از سرمان کم کند»
. گفتم: « بیا آبی بخور و سر و صورتی بشوی تا حالت جا بیاید»
. گفت: «
میل به هیچ چیز ندارم، حتی آب. بس که کامم از شنیدن این خبر تلخ است)
. پرسیدم: «
کدام خبر؟» گفت: « برویم تا بگویم»
.
#کتاب
#خودمنوشت
#معاون_ریحانه
و آنها که
غدیر را فهمیدند
کربلایی شدند!
فهم غدیر؛ پیش نیازِ
فهم کربلاست ..
از غدیر تا کربلا 🌱..
#مدیر_نیلوفر
╭────༺♡༻────╮
@doghtaraneh88
╰────༺♡༻────╯
‹ مـیثـٰاق ›
سلام آقا...🥀 #مدیر
هـرجراحتڪهدلـمداشتبهمرهمبـهشد !!
داغدوریستڪهجزوصـلتـودرمانـشنیسـت💔
‹ مـیثـٰاق ›
「🛶⃟🌱」 • • -『مادࢪےباعشق، ࢪاهےڪࢪدهفࢪزندشࢪا . . ؛!』 • • ‹🛶⃟🌱›|↜ #شھیدانهـ #مدیر