هدایت شده از -متکلم مع الغیر•°
به قول ریحونه....😐🌱
تمامی نیرو ها
آماده باش کامل
فرمانده نیخواد ناشناس بزاره😂👌
‹ مـیثـٰاق ›
به قول ریحونه....😐🌱 تمامی نیرو ها آماده باش کامل فرمانده نیخواد ناشناس بزاره😂👌
یه چک کنید شاید پیام خودتون باشد😂👌
‹ مـیثـٰاق ›
یه چک کنید شاید پیام خودتون باشد😂👌
میدونم بس که تنبلی خودت پیام نمینویسی😐😂
‹ مـیثـٰاق ›
میدونم بس که تنبلی خودت پیام نمینویسی😐😂
الان فهمیدی چه گفتی...:)😐
‹ مـیثـٰاق ›
﷽ 🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃 #مادر #نرجس_شکوریان_فرد #روضہیفاطمیہ در خانه مادر بود و پدر، خان
﷽
🌿🍃🌿🍃
🌿🍃🌿🍃🌿🍃
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃
#مادر
#نرجس_شکوریان_فرد
#یادشانرفت
#یادماننرود
پیامبر خدا به عدهای فرموده بودند، این سفر حج که میروند، آخرین سفر است و وداعی است با زمین و زمان و مردمان دنیا.
روز غدیر هم، همه را جمع کرد. همهی هجده هزار نفر را؛ چه آنهایی که زودتر رفته بودند و از غدیر رد شده بودند و چه آنهایی که عقبتر بودند
بعد هم واضح و قاطع فرمودند:
- علی ولی شماست بعد از من.
ولی کلمهای است که محتوا دارد، عمق دارد، حرکت میآورد یعنی علیﷺ امام است و آی مردم حلضر و غایب، وظیفهتان است امام را یاری کنید.
مقابل دشمنش بایستید و دوستانش را عزیز خودتان بدانید.
سه روز هم همانجا ماندند تا همه، حتی زنها یکی یکی با علیﷺ بیعت کنند.
با دوست که بیعت نمیکنند، با امام بیعت میکنند.
سرِ خوشیها پیمان نمیبندند، سرِ دفاع از حق همپیمان میشوند.
چند مدت بعد حالِ رسولخدا وخیم شد، عزم رفتن داشت.
خدا هم خبر داده بود.
خدا حتی روضهی فاطمیه را برای علیﷺ خوانده بود.
فاطمهﷺ همه را میدانست…
اصلاً یکی از اسمهای مادرمان فاطمه، محدثه است.
جبرئیل با فاطمه زهراﷺ سخن میگفته… حدیث میخوانده است.
اما علی و فاطمهﷺ در مقابل این سختی و بیرحمی
در مقابل این واقعهی وحشتناک
و پس از اینهمه جانفشانی
به خدا و رسولش گفته بودند:
- راضی هستیم به رضایت خدا و صبر میکنیم…
فاطمهﷺ بیقرارتر از همه بود، رسولخدا را از دست میداد. از دیدن پدرش محروم میشد و میان این نامردمان تنها میشد. عدهای با هم قرار گذاشته بودند که که گذارند حق به علیﷺ برسد… هرچند حق با علیﷺ باشد.
پیامبرﷺ که رفت، هنوز کفنش خشک نشده بود که همان دسیسهی شیطانی عملی شد. یاران باطل حمع شدند. حرف خدا را به خاطر لذت دوسهی روزه دنیا زمین گذاشتند
با کس دیگر بیعت کردند. بعد هم مردم را وادار کردند به بیعت. خیلیها بیخیالی کردند… با اینکه کلام پیامبرﷺ را شنیده بودند.
خیلیها ترسیدند، با اینکه ترس از خدا مهمتر بود.
خیلیها طمع کردند، با اینکه زندگی در دنیا کوتاه بود و اصل زندگی آخرت بود و پیش خدا.
خیلیها حسادت کردند، حیادت به مقامی که خدا به علیﷺ داده بود.
با حسادت،
هم ایمان خودشان را میسوزاندند،
هم جامعهی اسلامی را دچار ضعف کردند
وهم تا آخر دنیا گناه همه بر دوششان افتاد.
خیلیها عمــــداً این کار را میکردند؛ چون از ابتدا دشمــن
بودند و منافقانه لباس اسلام بر تن کردند
تا در فرثت مناسب ضربه بزنند
و حالا با بدکاری مسلمین، منافقان هم به میدان آمدند.
علیﷺ کارها را رفع و رجوع کرد. سکوت بقیه، کار را کشید به پشت در خانهی علی.
علیﷺ بود و فاطمهﷺ… علی بود و سلمان و مقداد، زبیر و ابوذر.
آنها حکومت را گرفته بودند با تعدادی نیرو و یک عالمه آدم ساکتِ تماشاچیِ ترسیده از دنیا و مال و زندگیشان.
اوضاع درست نبـود، اما درستترین کار این بود که امیرمؤمنان برود دنبال کلام خدا. باید برای ادارهی جامعه، حکومت دست انسان صالح باشد، انسانی که خدا انتخاب کرده است.
فضای مدینه را پر از وحشت و ترس کرده بودند.
اهل خانه و رفتوآمدها رصد میشدند.
همه سکوت کرده بودند. حتی آدمهایــی که خودشان را از بزرگان صحابه پیامبرﷺ میدانستند.
مقابل دستور خدا ساکت شـــده بودنـــد. محبتشان بــه پیامبرﷺ تا همینجا بود و بیشتر پیش نرفتند.
عقبنشینیشان چشمگیر بود.
فاطمهﷺ اما نیمهشب همراه امیرمؤمنان شد.
درِ خانه ی تڪتکِ بزرگان رفتند. نه یک، نفر، نه دونفر؛ چهل نفر…
نه یکشب، نه دو شب، شبهای متوالی تا چهل شب…
در که میزدنـد، صاحب خانه میپرسید، کیستی؟ فاطمهﷺ جواب میداد:
- دختر پیامبر خدایم، فاطمه.
درِ خانه را به روی فاطمهﷺ باز میکردند
اما اگر علی میگفت…
فاطمهی زهرا میپرسید:
- مگر در غدیر تو بیعت نکردی؟ مگر سخنان
رسول خدا را نشنیدی؟ مگر سخنان رسول خدا
سخنان خدا نبود؟ پس…
آنها اما بهجای ابراز شرمندگی از کوتاهی و خیانت در امانت رسول خدا، به جای آمدن پای رکاب ولی خدا میپرسیدند:
- کس دیگری هم میآید؟
یا میگفتند:
- دیگر بیعت کردهایم!
فقط سلمان میآمد با مقداد. ابوذر میآمد با زبیر و عمار…
علیﷺ که تنهای تنها شد،
یاران که خوابِ راحت را طلب کردند،
دختر رسول خدا که دید هیچ حرفی و هیچ همت و هیچ مردی در میان نیست…
آنها، همانهایی که حکومت را گرفته بودند پرروتر شدند، رفتند سمت دهکده فدک… کارگران فاطمهﷺ را اخراج کردند و فدک را اشغال کردند.
فاطمهﷺ رفت دنبال حقش. به ابوبکر فرمود:
- من سند فدک را دارم.
گفت:
- پیامبران از خودشان ارث نمیگذارند.
فرمود:
- پس آیــهی قرآن چیست که خدا
میفرمایــد: داوود از خودش ارث بجا
گذاشت؟
‹ مـیثـٰاق ›
﷽ 🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃 #مادر #نرجس_شکوریان_فرد #یادشانرفت #یادماننرود پیامبر خدا به عده
گفت:
- شاهد بیاور.
فرمود:
- علی و امایمن شاهدند.
گفت:
- علی شوهرت است، شهادتش قبول
نیست.امایمن هم زن است. شهادت زن حساب
نیست.
من بلد نیستم روضه بخوانم…
علی، ولیِّ منتخب خدا بود و فاطمهﷺ سرور زنان اهل بهشت…
علی، «لافتی…» در شأنش آمده بود، فاطمهﷺ علتِ خلقت حساب شده بود…
روضه خواندنی نیست فهمیدنی است…
آسمان و زمین گریه میکنند
بر فاطمهﷺ و حسین.
#یادشانرفت
#یادماننرود
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃
🌿🍃🌿🍃🌿🍃
🌿🍃🌿🍃
🌿🍃
‹ مـیثـٰاق ›
گفت: - شاهد بیاور. فرمود: - علی و امایمن شاهدند. گفت: - علی شوهرت اس
به علت ایام فاطمیه قسمت های آخر کتاب رو براتون میزارم(:🖤
‹ مـیثـٰاق ›
گفت: - شاهد بیاور. فرمود: - علی و امایمن شاهدند. گفت: - علی شوهرت اس
کپی با ذکر نام نویسنده ⧼خانمنرجسشکوریانفرد⧽بلا مانع است🌱