‹ مـیثـٰاق ›
لذت دنیاست در پیمودن فرسنگ ها خوب می فهمند این حرف مرا دلتنگها
هیچ جا غیر از رواق تو هیچ جا
صلح باشد بینشان آیینه ها و سنگها
‹ مـیثـٰاق ›
هیچ جا غیر از رواق تو هیچ جا صلح باشد بینشان آیینه ها و سنگها
پیش تو فرقی ندارد که سیاهمیاسپید
مهربانی تو مشهور است با یکرنگها
‹ مـیثـٰاق ›
پیش تو فرقی ندارد که سیاهمیاسپید مهربانی تو مشهور است با یکرنگها
پیش تو هیچابنهیچم ای بزرگابنبزرگ
نام ها نزد تو چیزی نیست غیر از ننگها
‹ مـیثـٰاق ›
پیش تو هیچابنهیچم ای بزرگابنبزرگ نام ها نزد تو چیزی نیست غیر از ننگها
ناهماهنگی شیپور نقارخانه ات
یاد داده دلبری را بر همه آهنگ ها
‹ مـیثـٰاق ›
ناهماهنگی شیپور نقارخانه ات یاد داده دلبری را بر همه آهنگ ها
اشک را اینجا زبانی مشترک دیدیم ما
با تمام اختلاف لهجه ها فرهنگ ها
‹ مـیثـٰاق ›
اشک را اینجا زبانی مشترک دیدیم ما با تمام اختلاف لهجه ها فرهنگ ها
حوض هایت نور را در چشم ما انداخته
هر سحر خورشید در صحنت کلاه انداخت
‹ مـیثـٰاق ›
حوض هایت نور را در چشم ما انداخته هر سحر خورشید در صحنت کلاه انداخت
زائرت تنها قدم در این حرم نگذاشته
لشکری از اشک را با خود به راه انداخت