eitaa logo
‹ مـیثـٰاق ›
420 دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
470 فایل
﷽ میثاق؟ عَه‍د و پیمٰان . و ما ؟ متعهدانی عهدشکن به حضرت‌ولی‌عصر‹عج› . ای باد،بر آن‌ یار سفر کرده‌ بفرما . . باز آی،که‌ درمانده‌ی‌ درمان‌ تو هستیم (: . من؟ @Sandis_Khor_64 ناشناس؟ https://daigo.ir/secret/265230513
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ 🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃 در خانه مادر بود و پدر، خانه‌ی گلی و ساده، صدها بار پیامبرﷺ آمد کنار این خانه، با صدای رسا بلند سلام کرد به اهل خانه. به فاطمه، به علی، به حسن، به حسین. خدا دستور داده بود که سلام کند؛ بلند هم سلام کند، این‌گونه هم سلام کند:              - السلام علیکم  یا اهل بیت النبوه. پیامبرﷺ در حق همه محبت کرده بود حتی دشمنش… خواندید که فاطمه و علیﷺ هم… قرار بود که مسلمانان از پیامبرﷺ باد بگیرند به اهل خانه مدام سلام بدهند. قرار نبود که اهل این خانه را کسی آزار بدهد. یعنی با آمدن اسلام و بودن پیامبر، کارهای جاهلانه رخت بربسته بود. این که بروند درِ خانه‌ی کسی… هیزم هم ببرند، صدا بلند کنند…اهل خانه را بترسانند… آتش پشت در روشن کنند… زن را بزنند… زن خانه… مادر حسن… مادر حسین… زینب را یکی از زیر دست‌وپا بیرون بکشد… وای من! مادرم فاطمه… مرد را کت بسته بکِشند… بچه های کوچک زیر دست‌وپا بمانند… و حتما یادشان نرفته بود این کلام پیامبر خدا را:            - إِنَّ فِاطِمَةَ بَضْعَةٌ مَنِّی، مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی، و مَنْ غَاظَهَا فَقَدْ غَاظَنِی وَ مَنْ سَرَّهَا فَقَدْ سَرَّنِی؛ فاطمه پاره‌ی تن من است، هرکه او را آزار دهد، مرا آزار داده، و هرکه او را به غیظ آورد، مرا به غیظ‌آورده و هرکه او را شاد کند مرا شاد کرده است. اما… عُمَر آمده بود. تعدادی از اراذل و اوباش هم دسته‌های هیزم به دنبالش… اول در زدند… فاطمهﷺ آمد و گفت:                - من اجازه نمی‌دهم وارد خانه‌ام بشوید… یا رسول‌ﷲ اگر شما بودید و کسی اذن ورود به خانه‌اش را نمی‌داد، شما برمی‌گشتید. اما این‌ها که در زدند و فاطمهﷺ اجازه نداد، دوباره آمدند با چوب و آتش… عُمَر صدا بلند کرد:             - اگر در را باز نکنی، خانه را با اهلش آتش می‌زنیم. یعنی با حسن، با حسین و… فاطمه‌ات گفت:               - با این‌که میدانید این خانه خانه‌ی دختر پیامبر است              و نوه‌های پیامبر در این‌جا هستند؟! جوابشان آتشی بود که زبانه کشید… یا رسول‌ﷲ درِ خانه‌ای که دستان شما بارها روی آن نشسته بود، در آتش سوخت و با لگد… من بلد نیستم روضه بنویسم. چناچه… ای رسول‌ خدا، فقط این‌که از تمام مردمی که با علیﷺ بیعت کردند، تعداد اندکی پای امیرمؤمنان ماندند. فاطمهﷺ دخترت با جان و مال و فرزندانش پای ولایت ایستاد. امیرمؤمنان را که دست بستند، تنها کسی که خودش را کشاند وسط کوچه، مقابل ناحقی و سکوت و ظلم، زنانه ایستاد با این‌که بدنش زخمی و آسیب دیده بود دست انداخت به کمربند امیرمؤمنان صدای فریادش و تظلم خواهی‌اش به گوش همه‌ی نامردان رسید. عُمَر به قنفذ گفت:              - دست فاطمه را از کمر علی کوتاه کن. من بلد نیستم روضه بنویسم… این اشڪ‌ها خودشان جاری می‌شوند. تاریخ نوشته است… فاطمهﷺ به‌هوش که آمد. اول سراغ علیﷺ را گرفت. مولا را برده بودند مسجد. خودش را رساند مقابل مسجد و شمشیر را بالای سر علیﷺ که دید، فریاد زد:               - علی را رها کنید، وگرنه نفرینتان می‌کنم. من بلد هستم روضه بنویسم، اما… باور نمی‌کنم که آسمان باقی ماند و تماشا کرد زمین دوام آورد و دم نزد من نمی‌توانم ببینم… 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿🍃 🌿🍃