eitaa logo
‹ مـیثـٰاق ›
427 دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
470 فایل
﷽ میثاق؟ عَه‍د و پیمٰان . و ما ؟ متعهدانی عهدشکن به حضرت‌ولی‌عصر‹عج› . ای باد،بر آن‌ یار سفر کرده‌ بفرما . . باز آی،که‌ درمانده‌ی‌ درمان‌ تو هستیم (: . من؟ @Sandis_Khor_64 ناشناس؟ https://daigo.ir/secret/265230513
مشاهده در ایتا
دانلود
^📚💗^ معرفی دو کتاب تینیجری و لذت‌بخش^🗳🔗^ ᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸ پاستیل های بنفش[•Crenshaw•] رمان جذاب و دوست‌داشتنی پاستیل‌های بنفش درباره‌ی جکسون و خانواده‌اش است که روزهای سختی را سپری می‌کنند؛ چراکه پدر خانواده به بیماری ام اس دچار شده و به همین دلیل کار خود را از دست داده است و خانواده مجبور اند به مینی ون بروند و انجا زندگی کنند و...^🏎💡^ دختری که ماه را نوشید[•The girl who drank the moon•] زانِ پیر، جادوگر دل‌رحمی است که به نوزادان قربانی و رهاشده در جنگل کمک می‌کند و آن‌ها را در طرف دیگر جنگل به خانواده‌هایی می‌سپارد که توانایی نگه‌داری ازشان را داشته باشند. ماجرا از روزی شروع می‌شود که زان به جای نور ستاره، نور ماه را به یکی از نوزادان می‌خوراند و....^🌖👱🏻‍♀^ ᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸
^📚💗^ معرفی دو کتاب تینیجری و لذت‌بخش^🗳🔗^ ᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸ پاستیل های بنفش[•Crenshaw•] رمان جذاب و دوست‌داشتنی پاستیل‌های بنفش درباره‌ی جکسون و خانواده‌اش است که روزهای سختی را سپری می‌کنند؛ چراکه پدر خانواده به بیماری ام اس دچار شده و به همین دلیل کار خود را از دست داده است و خانواده مجبور اند به مینی ون بروند و انجا زندگی کنند و...^🏎💡^ دختری که ماه را نوشید[•The girl who drank the moon•] زانِ پیر، جادوگر دل‌رحمی است که به نوزادان قربانی و رهاشده در جنگل کمک می‌کند و آن‌ها را در طرف دیگر جنگل به خانواده‌هایی می‌سپارد که توانایی نگه‌داری ازشان را داشته باشند. ماجرا از روزی شروع می‌شود که زان به جای نور ستاره، نور ماه را به یکی از نوزادان می‌خوراند و....^🌖👱🏻‍♀^ ᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸᭸
🌹داستان آموزنده🌹 برای یکی از شهدا مراسم گرفته بودند. دوستی گفت، با ابراهیم و چند نفر از رفقا جلوی مسجد ایستاده بودیم. پیرمردی جلو آمد. او را نمی‌شناختم، پدر شهید بود. همان که ابراهیم پسرش را از بالای ارتفاعات آورده بود. سلام کردیم و جواب داد. لحظاتی بعد گفت آقا ابراهیم ممنونم، زحمت کشیدی، اما پسرم از دست شما ناراحت است! لبخند از چهره همیشه خندان ابراهیم رفت. چشمانش گرد شده بود. بغض گلوی پیرمرد را گرفته بود. چشمانش خیس از اشک بود و بعد ادامه داد که : شب گذشته پسرم را در خواب دیدم. می‌گفت در مدتی که ما گمنام و بی‌نشان بر خاک جبهه افتاده بودیم، هر شب مادر سادات، حضرت زهرا(سلام الله علیها) به ما سر می‎زد، اما از وقتی پیدا شدم، دیگر چنین خبری نیست. می‌گویند شهدای گمنام مهمانان ویژه حضرت صدیقه هستند. دانه‌های درشت اشک از گوشه چشمان ابراهیم روان بود. ابراهیم گمشده‌اش را پیدا کرده بود؛ گمنامی. ابراهیم همیشه می‌گفت خوشگل‌ترین شهادت را می‌خواهم. اگر جایی بمانی که کسی تو را نشناسد، خودت باشی و مولا هم بالای سرت بیاید و سرت را به دامن بگیرد، این خوشگل‌ترین شهادت است. سرانجام ابراهیم هادی در 22 بهمن سال 61 پس از پنج روز که در کانال کمیل واقع در فکه مقاومت کرد، در عملیات والفجر مقدماتی، بعد از فرستادن رزمندگان باقی مانده به عقب، تنهای تنها با خدا همراه شد. دیگر کسی او را ندید. او همیشه از خدا می‌خواست که گمنام بماند؛ چرا که گمنامی صفت یاران خداست. خدا هم دعایش را مستجاب کرد. ابراهیم سال‌هاست که گمنام و غریب در فکه مانده تا خورشیدی برای راهیان نورباشد
📚کتاب داستان( دفترچه خاطرات یک بچه ی لاغر) ✍نویسنده:جف کینی 🥇پرفروش ترین داستان نیویورک تایمز 🔶قسمت پایانی 👤مخاطب:نوجوانان و جوانان 🌼 ╭────༺♡༻────╮ @doghtaraneh88 ╰────༺♡༻────╯
"دختران‌ هم شهید می‌شوند" زندگینامه دختری که جان خودش را فدای دوستݜ می‌کند🦋 این کتاب زندگینامه شهیده"مهری زارع" است🍂که در روز های پایانی حکومت شاهنشاهی در راهپیمایی برای نجات جان دوستش شهیده"الهه زینال‌پور" مجروح می‌شود و پس از سه ماه مجروحیت به شهادت می‌رسد...🥀 پیشنهاد می‌کنم این کتاب زیبا رو بخونید خیلی قشنگه😍 من با اینکه خوندمش ولی بازم دوست دارم بخونمش😁💕
"بانوی آبی‌ها" زندگینامه اولین خلبان زن"شهلا ده‌بزرگی" رمان خیلی قشنگیه😊👌 ✨حتما حتما بخونید✨
📚کتاب امام رئوف📚 🌿> روایتی شیرین و روان از هشتمین خورشید آسمان... ✨﴿حضرت علی‌بن موسی‌الرضا﴾✨ 📚 💎 📖 🌹