『↫כِڂٍٺٍࢪَٵَنݕٍہُݜًٺًےٍ↬』
••📚🔗 [ #داستان] قسمت چهاردهم 🏴 هول شده سرم و زیر انداختم و با صدایی که سعی میکردم نلرزه گفتم:( اوو
••📚🔗
[ #داستان]
قسمت پانزدهم 🏴
نگاهش سخت شده بود
نگاهش پر از غصه شده بود
نگاهش نگران شده بود
نگاهش شرمگین و سرافکنده شده بود
اصلا نگاهش یه کتاب حرف نانوشته شده بود
خبر داشت ...😔
با چشماش داشت باهام حرف میزد
سرخ شدم
داغی گونه هام و ب خوبی حس میکردم
سر به زیر انداختم 🤦🏻♂
سید با صدایی خشدار گفت حرف بزن عباس
چه کردی تو این مدت با خودت؟
با چه رویی واسش میگفتم
قطعا حسام بهش گفته بود و من ...حرفی نداشتم واسه گفتن...😞
صداشو بالاتر برد و گفت عباس چیکار کردی که سرت و بالا نمیاری؟؟؟
شروع کردم گفتن
هر چی جلو تر میرفتم حال سید حیدر بدتر میشد🤕
به اواخرش ک رسیدم سید میکوبید روی پاش و خودم زار میزدم...
با دیدن بازخورد های آقا امیرحیدر تازه میفهمیدم چه گندی زدم
با جلز و ولز های ایشون تازه داشتم ب خودم میومدم
سیاه کرده بودم ....
خراب کرده بودم ....
من خیلی خطا رفته بودم....اون شب ....
یه شب عجیب غریب بود 🌙
سید امیرحیدر و هیچ وقت این شکلی ندیده بودم
اینقدر عصبی بود که بعد از تموم شدن داستان سیاهم یه سیلی خوابوند تو گوشم...
و اون سیلی انگار فیوز های مغزم و دوباره وصل کرد ...🔥
تا صبح سید باهام حرف میزد
گریه کردیم باهم
تو سر خودمون زدیم
من از پشیمونی سید از شرمندگی
مدام خودش و ملامت میکرد ک نباید این همه وقت بی خبر میشد از من ....☹️
〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗
❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
『↫כِڂٍٺٍࢪَٵَنݕٍہُݜًٺًےٍ↬』
••📚🔗 [ #داستان] قسمت پانزدهم 🏴 نگاهش سخت شده بود نگاهش پر از غصه شده بود نگاهش نگران شده بود نگاهش
••📚🔗
[ #داستان]
قسمت شانزدهم 🏴
صدای اذان صبح ک اومد
سید اشکاشو پاک کرد
زد رو شونم و گفت تهش با خودت داداشم
حواست به دل مولا نبود
حواستو جمع کن به دل مولا💔
رفتم سراغ گوشی
۱۰۰ تا پیام داده بود 📲
تلخ خندی زدم ...من، سید و داشتم و بیدار شده بودم از خواب غفلت ولی اون....
شروع کردموبه تایپ کردن
خیلی مطمئن بودم نسبت به تصمیمم
میدونستم بهترین تصمیم همینه!
و عاقلانه ترینش🌡
یه پیام بلند بالا نوشتم ⌨
"سلام خانم ...
بلد نیستم مقدمه چینی کنم و اصلا مقدمه چینی برای یه همچین بحثی مناسب هم نیست
ما یه رابطه بسیار غلطی رو شروع کردیم
و تا جاهای خیلی اشتباهیَم جلو رفتیم
هردو فراموش کردیم که خدا میبینه
و قبح این گناه سنگین واسمون ریخت
خدا هردوی ما رو ببخشه....من و شما اصلا بهم نمیخوریم و رابطه اشتباهی هم که داشتیم بر مبنای احساسات زود گذر و گناه بود
هرچه قدر زودتر جلوی ضرر رو بگیریم سود هست...خداروشکر میکنم که به واسطه یکی از بنده های خیلی خوب خدا چشمام باز شد و مجددا تونستم خودم رو از این غرقاب بکشم بیرون...
هیچ پسری ارزش نداره که شما زیبایی هاتون رو براش به اشتراک بگذارین مگر اینکه محرمتون باشه...
موفق باشید. یاعلی."
و با یه نفس عمیق سند کردم و بعد
خودش و شماره اش و از دفتر تلفن گوشیم و تمام اپ هام بلک کردم 🕹
و با حس خوبی که گرفته بودم قامت به نماز بستم
بعد از نماز کلی گریه کردم ...دعای عهد خوندم و از امام زمان علیه السلام کلی عذرخواهی کردم
خیلی پشیمون بودم ...🥺
نفهمیدم کی خوابم برد...
〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗
❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
『↫כِڂٍٺٍࢪَٵَنݕٍہُݜًٺًےٍ↬』
••📚🔗 [ #داستان] قسمت شانزدهم 🏴 صدای اذان صبح ک اومد سید اشکاشو پاک کرد زد رو شونم و گفت تهش با خ
••📚🔗
[ #داستان]
قسمت آخر 🏴
وقتی بیدار شدم یه پتوی نازک روم بود و یه دست نوشته روی گوشیم بود مبنی بر اینکه آقا سید رفته نون بگیره و زود بر میگرده👣
ساعت ۸ صبح بود
پاشدم و نشستم سر گوشی
تمام عکسا و فیلم ها و ویس ها و هرررچیزی که من و یاد اون خطا مینداخت رو حذف کردم و بعد هم اون برنامه بازی ک باعث و بانی اون گرداب بود رو دیلیت کردم
یکم بعد اقاامیر حیدر برگشت و باهم صبحانه خوردیم ...😋
*
۴ ماه بعد...
مشغول بستن پرچم سیاه های حسینیه بودیم و یه مداحی باحال از آسید مجید بنی فاطمه هم در حال پخش بود 🏴
{نوبت غم میشود ...تکیه علم میشود
خانه ی دل های ما ....مثل حرم میشود}
از نردبام پایین اومدم و رفتم واسه بچه ها چایی اوردم
{همه تقریبا کارشون تموم شده بود
که حسینیه یه سر سیاه شده بود}
{هرم حرارت داغِ عزای تو در رگ وخونم حسین
مثل زهیر و جناد و عابس گرم جنونم حسین
شیرین تر از جانِ منی ...
حب الحسین اجننی....}🌙
خوش حال بودم که اینجام
دوباره زیر خیمه ی امام حسین علیه السلام
در پناه حضرت عباس علیه السلام🍃
با سید حیدر رفتیم توی حیاط تا اونجا رو هم آماده کنیم
که از بلندگو های حیاط یه شعر دیگه پلی شد که عجییب حال و هوامو عوض کرد ...
{کشتی به گل نشسته اومده
با حال خسته اومده
توبه شکسته ولی با
دل شکسته اومده
ای جانم تویی راحت روح و روانم تویی کشتی امن و امانم تویی علت هر ضربانم
با اینکه خودم میدونم که بدم
راهم دادی که اومدم
آقا در خونه ی تو
گدایی رو خوب بلدم
ای شاهم...روی دوشمه بارِ گناهم
خجالت میکشم رو سیاهم ....
پناهم بده که بی پناهم ....}💔
***
درست ۱۷ روز بعد از محرم دقیقا شب ۱۷ ربیع به خواستگاری خواهر آسید امیرحیدر رفتم اونم با کلییی شرمندگی ولی سید با مردونگی هیچی از گذشته ی سیاهم به روم نیاورد و خواهر سید هم فقط یه جمله گفت که وقتی خدا میبخشه بنده ی توبه کننده، رو من کی باشم....💫
و بعد از مدتی من شدم داماد استادم .....🥰
📌پایان..
〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗
❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
『↫כِڂٍٺٍࢪَٵَنݕٍہُݜًٺًےٍ↬』
••📚🔗 [ #داستان] قسمت آخر 🏴 وقتی بیدار شدم یه پتوی نازک روم بود و یه دست نوشته روی گوشیم بود مبنی ب
عبرت بگیریم 👆
بازم ببخشید بابت تاخیر
«بِسمِاللٰھِالرَحمٰنرَحیم...!»♥️🎈
«وبھنامخالق؏ـشقوزندگانۍ»
ذڪرروز"شنبہ"!
《یٰاربالعالمین》
ا؎پرودگارجهانیان🍓
دعا کردم بیایی زیر باران
دعا در زیر باران مستجاب است
#سیدحمیدرضابرقعی
-السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاىَ، أَنَا مَوْلاكَ عَارِفٌ بِأُولَاكَ وَأُخْرَاكَ، أَتَقَرَّبُ إِلَى اللّٰهِ تَعَالَىٰ بِكَ وَبِآلِ بَيْتِكَ، وَأَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ وَظُهُورَ الْحَقِّ عَلَىٰ يَدَيْكَ
〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗
❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
🎀تفــکــر در آیات قــرآن🎀
🌴 سوره فاطر آیه 10 🌴
🕋 مَنْ کانَ يُريدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَميعاً إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ
🏋 کسی که خواهان عزّت است تمام عزّت برای خداست.
✈️ سخنان پاکیزه به سوی او صعود می کند ،
و عمل صالح را بالا می برد.
باما همراه باشید🙂
〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗
❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
-
عاشقاونلحظههاییام؛
کههرکاریمیکنیمنمیشهکهنمیشه!
جوردرنمیاد((:
ولییهو،معجزهازراهمیرسه
اونوقتهکهمیگم؛
«وهوعلیکلشیقدیر»
برایتومعجزهکاریندارهبراحالِ
دلامونمعجزهکن✨
#واوبرهرکاریتواناست🌱'
〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗
❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
استاد بزرگ اخلاق حضرت آیت الله آقا سید علی قاضی رحمه الله:
دائم سوره قل هوالله را بخوانید و هدیه کنید به #امام_زمان علیه السلام
این عمل باعث می شود مورد توجه خاص حضرت مهدی علیه السلام قرار بگیرید
〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗
❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
هدایت شده از آینده سازان مصطفایی[🇮🇷🇵🇸]
#طنزیسم
اینبزرگگوار هم برنامه ریزی داره بعضی از ما نه🤦🏻♂
@ayande_sazan_mostafayi
#حدیث_روز:
قال الامام الصادق عليه السلام : ما يَمْنَعُ اَحَدَكُمْ اِذا دَخَل عَلَيْهِ غَمٌّ مِنْ غُمُومِ الدُّنْيا اَنْ يَتَوَضَّاَ ثُمَّ يَدْخُلَ مَسْجِدَهُ وَ يَرْكَعَ رَكْعَتَينِ فَيَدْعُوَ اللّه فيهِما؟ اَما سَمِعْتَ اللّه يَقُولُ: «وَاسْتَعينوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ».
چه چيز مانع مي شود كه هر گاه بر يكي از شما غم و اندوه دنيایی رسيد، وضو بگيرد و به سجده گاه خود رود و دو ركعت نماز گزارد و در آن دعا كند؟مگر نشنيده اي كه خداوند مي فرمايد:«از صبر و نماز مدد بگيريد»؟
〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗
❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
امام علی ع:
🍃کسی که با کتاب ها آرام گیرد، هیچ آرامشی را از دست نداده است..
〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗
❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
•❤️🕊•
روضه مشک بخوان
پشت سرت گریه کنیم
یک دلِ سیر برای قمرت گریه کنیم...
#پروفایل
#وفات_حضرت_ام_البنین
〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗
❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
•|إنَّ أکرمکُم زیباترکُم؟|•
(همانا گرامی ترین شما نزد خدا زیباترین شماعه؟)
نه!
اتقاکُم!
(گرامے ترین شما نزدخداوندباتقواترینه شماست..)
زیباتربشے پیش خدا چه ارزشے داره؟
اگه میخوای پیش خدا و مردم زیبا بشی
تقواے الهے رو الگوی خودت قرار بده...
اللھمعجلݪولیڪالفرج🌹
〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗
❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی