eitaa logo
♡•دُختࢪانِ چـٰادُࢪَی♡
1.9هزار دنبال‌کننده
21.4هزار عکس
9.5هزار ویدیو
130 فایل
˼ بِسۡـم‌ِرَب‌ِالْحُ‌ـسِی‍ـنۡ...˹🫀 هَمیـن‌چآدرےڪِہ‌برسَـرتُوسـت، دَر‌ڪَربلا،حتّـۍبا‌سَخـت‌گیرےهـٰاے یَزیـد‌،از‌سَـر‌زیـنَـبۜ‌نیوفـتـٰاد 🍃 ⩥ مدیر کانال: @Amamzmanaj ⩥ رزرو تبلیغات‌و‌تبادلات: @Amamzmanaj تولد کانال✨ : ۱۴۰۰/۱/۵
مشاهده در ایتا
دانلود
پایان‌شعبان‌رسیده‌مراپاڪ‌ڪن‌حسین این‌دل‌براۍماه‌خداروبراه‌نیست... ♥️¦ 🌙¦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من‌ عشق‌ را کنار ضریح‌ تو یافتم ؛ باقی‌ تمامشان ، هیجانات‌ کاذب‌ است✨(: ؛♥️
هیچ‌‌‌وقت‌فکر‌‌نڪن ڪہ‌امام‌زمان"عج"ڪنارت‌نیست همه‌حرفا‌و‌شِکایت‌ها‌رو بہ‌امام‌زمان‌بگو... و‌‌این‌رو‌بِدون‌ڪہ‌تا‌حرکت‌نڪنی برڪتی‌نِمیاد‌سَمتت...♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♡•دُختࢪانِ چـٰادُࢪَی♡
التماس دعای فراوان 🌹🌹🌹🙏🙏🙏
سلام عزیزان امشب قرار هست با رمان جدیدی در کنار شما هستیم نظراتتان را بگویید 😍❤️ @Dadther110
تقدیم به تمام مردم عزیز روستا های ایران😍🦋 شناسنامه کتاب سالهای نوجوانی رمان نوشته شده بر اساس واقعیت گروه فرهنگی محیا عنوان پدید آورنده : مائده افشاری 0011/7/7 :تالیف تاریخ موضوع توصیف زندگی دختر روستایی صبح زود چشمانم را با صدای خروس باز کردم از رخت خواب بلند شدم ومرتبش کردم ، همیشه وقتی صبح از خواب بیدارمی شوم خیلی سر حال هستم 1می آمد به حیاط دویدم،مادرم را صدا کردم ، صدایش از آغل مادرم مشغول دوشیدن شیرگاو بود بعد از چند دقیقه با سطل فلزی بزرگی که پراز شیر بود نزدیکم آمد و سطل شیر را به دستم داد گفت: شیر را بجوشان و سفره ی صبحانه را پهن کن چون مدرسه ات دیرمی شود و •باید عجله کنی! • همراه با چشم گفتن دویدم سمت اتاق سفره را برداشتم و پهن کردم 1جای گوسفندان و گاوان و دیگر چارپایان بشب در خانه یا کوه وبیشتر کنده ای در زیرزمین در سفره نان تازه که مادرم دیروز پخته بود ، پنیرمحلی ، شیر تازه ، کره و عسل بومی •گذاشتم و با مادرم مشغول خوردن شدیم بعد از نوشیدن چای از جای خود بلند شدم وسایل مدرسه را آماده کردم و از مادرم • خداحافظی کردم به سمت مدرسه رفتم. بهمدرسه که رسیدمدوستانم جلو آمدند و با هم سالم احوال و پرسی کردیم به سمت صف صبحگاهی رفتیم، برنامه صبحگاهی خیلی جالب و دل انگیز بود ، بعد با صف به کلاس رفتیم تا ظهر یکی یکی کالس ها را گذارندم حسابی خسته شده بودم اما شوق زیادی برای رفتن به خانه داشتم برای همین از مدرسه تا خانه یک نفس دویدم. به خانه که رسیدممادرم همه ی خانه را مرتب کرده بود ناهار هم آماده بود سالم گرمی کردم بعد از جواب سالم گفت : دخترم لباس هایت را عوض کن تا ناهار بخوریم. من هم سریع کار ها را انجام دادم و سفره ی غذا را پهن کردم
غیرشمـا‌هیچ‌ڪس‌دراین‌عـالم ارزش‌عشق‌وانتظـار‌ندارد!' أین صاحِبُــنا..
گࢪشَہیدنَشَۅےمیمیࢪے🖤🌿 حِیف‌ݩیسٺ‌جٰاݩَٺ‌ࢪادࢪمُࢪدَن‌خَࢪج‌ڪݩے؟؟
‹ 🤍🌱> چقدر برایم شرمندگی به همراه دارد؛ که شما به یاد من هستید و من یاد هر کسی غیر از شما!! مرا ببخش امام غريبم...... ولی دوست داشتنت را تا ابد ادامه خواهم داد ..✨
گفـت‌فرداۍ‌نظام‌ڪجا‌میـرۍ؟! گفتـم‌تـرجیـح‌میـدم؛☝️🏿 در‌'جمهـورۍ‌اسلـامۍ‌'بمیـرم‌😥 تـا‌در‌غیـر‌آن‌زنـدگی‌ڪنـم!✋🏻🕶
°🦋🌿° 🌸💕 وبانو بدان که تو هستی با چادرت پادشاه فرشته ها عصمت الله ریحانه ی خلقت خدا هوای چادرت را زهراگونه داشته باش 💞
زیبایی🥺🙂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بس که رفتم پی دنیا وهوس بازیها(: مداح:سید رضا نریمانی🎧🎤
قسمت اول معرفی شهیده مریم فرهانیان
دعاے زیباے فرج بخوان دعاے فرج را دعا اثر دارد.... 🌹 قرار ما حدود ساعت ۲۲ الی ۲۳ 🌹
🔻«هاری»، علت مرگ پلنگ در کوه دیل گچساران مدیرکل دامپزشکی کهگیلویه و بویراحمد: 🔹یک قلاده پلنگ که در کوه «دیل» گچساران تلف شده بود با آزمایش‌های انجام شده توسط دامپزشکی، علت مرگ آن بیماری «هاری» اعلام شد. 🔹عصر ۲۱ اسفند ۱۴۰۱ لاشه یک توله پلنگ ماده در ارتفاعات "گناوه لری" شهرستان گچساران پیدا شده بود که هیچ گونه آثاری از شلیک گلوله و زخم در بدن توله پلنگ تلف شده مشاهده نشد و مرگ آن مشکوک به نظر می‌رسید.
سبـز ماندن میـان ویرانــے ریشهـ می‌خواهـد 🐋🌱
دل من پشت سرش کاسه ی آبی شد و ریخت ! تولدت تو آسمونا مباااااارک حسین جان💔🕊شیر پسر حیدری🌸 !
"گوشه چشمی،نظری،گر بکند حضرت عشق" "قسمت ما بشود لطف و صفای کرمش" ✍️دستخط شهید آرمان علی‌وردی ---------- 📣 کانال شهید آرمان علی‌وردی
لیالی مبارک ماه رمضان بود. در یکی از این شب ها که طبق معمول در حیاط حجره داری مشغول خوردن افطار بودیم، مجبور شدم برای جواب دادن به تماسی از حجره داری خارج شوم و وارد صحن مسجد شوم. با صحنه هایی مواجه شدم که توجهم را به خود جلب کرد؛ دیدم آرمان بر سر سفره ای کوچک با کودکان کانون تربیت هم سفره شده است و در نهایت خوش اخلاقی و حوصله لا به لای جیغ ها و سروصدا های آنها افطار میکند. حوصله او در سر و کله زدن با آن کودکان در حالی که او تا آن ساعت گرسنه و تشنه بوده برای من عجیب بود. به روایت دوست شهید ---------- 📣 کانال شهید آرمان علی‌وردی