eitaa logo
♡•دُختࢪانِ چـٰادُࢪَی♡
2.1هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
10.7هزار ویدیو
151 فایل
˼ بِسۡـم‌ِرَب‌ِالْحُ‌ـسِی‍ـنۡ...˹🫀 هَمیـن‌چآدرےڪِہ‌برسَـرتُوسـت، دَر‌ڪَربلا،حتّـۍبا‌سَخـت‌گیرےهـٰاے یَزیـد‌،از‌سَـر‌زیـنَـبۜ‌نیوفـتـٰاد 🍃 ⩥ مدیر کانال: @Amamzmanaj ⩥ کانال تعرفه ها و رضایت: https://eitaa.com/Dokhtaran1 تولد کانال✨ : ۱۴۰۱/۱/۵
مشاهده در ایتا
دانلود
نگفته‌ایم‌وندانی‌که‌چیست‌در‌دلِ‌مـا، کفایت‌است‌بدانی‌که‌بی‌تو‌آشـۅب‌است💔!' ‌‌‌‌‌
حجـاب‌های‌امروزی‌بوی‌حضرت‌‌زهرا'س‌نمیـدهد!حـجابتان‌را‌زهـرایی‌کنید. -شهید‌ذولفقاری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.۲۳ وقتی پری‌ناز تردیدم را دید گفت: –بیا تو به جز من و راستین کسی خونه نیست. یعنی کلا تو این ساختمون کسی زندگی نمی‌کنه. ولی من حرفش را باور نکردم. از همانجا که ایستاده بود سرش را به طرف داخل خانه چرخاند و با صدای بلند گفت: –راستین بهش بگو کسی اینجا نیست، این که حرف من رو نمی‌خونه. اصلا یدونه از همون شعر و ورها براش بخون زود بیاد داخل. صدای ناله مانند راستین مو بر تنم سیخ کرد. –آمدی جانم به قربانت ولی دیگر برو... https://eitaa.com/joinchat/2174484673C0c6f0eed3f عشقشو تو بدترین حالت بیماری میبینه🥺پاش میمونه یا میره؟😱🥲
آمدم جانم به قربانت نگو حالا چرا...(:🥺❤️ https://eitaa.com/joinchat/2174484673C0c6f0eed3f زود عضو شو تا پاک نکردم😱😍
💗برای تو که زیبایی و باوقار💗 💕⃟ ⃟ فرقی نداره چادر «ساده» می‌خوای یا «گلدوزی» یا «جواهردوزی» 💕⃟ ⃟ عبا می‌خوای 💕⃟ ⃟ یا روسری 💝 مشکات واسه هر سلیقه‌ای یه پیشنهاد خاص داره 💝 ✅ با و 💸 ✅ و هم داریم که دیگه خیالت 💯% راحت باشه 🤩 حتما به این کانال سر بزن بانوی ایرانی💕⃟ ⃟ دست خالی بیرون نمی‌ری ☺️👇👇 https://eitaa.com/joinchat/457572611Cc3732cdcee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عقربه های ساعت به کندی حرکت می کرد چشمانم روی ساعت قفل شده بود همه وجودم عرق کرده بود قفسه ی سینه ی محمد رضا به سختی بالا و پایین می رفت لبانش خشک شده بود از محل زخمش چرک خون بیرون می آمد اعظم خانم مرتب در خانه راه می رفت با تسبیح مشغول ذکر گفتن بود هر چه زمان می گذشت دلشوره من بیشتر می شد کنار محمد رضا رفتم با دستمال پارچه ی مرهمش را تعویض کردم محمدر ضا در حالت خواب بیداری شروع به گفتن چند کلمه کرد صدایش ضعیف بود به سختی می توانستم متوجه بشوم دو ساعت بعد در خانه به صدا در آمد من و اعظم خانم به سمت در دویدیم اعظم خانم زمانی که خانم پرستار را دید بسیار خوشحال شد ، خوشحالی او با داروهای در دستش دو چندان شد خانم پرستار درنگی نکرد خودش را بر بستر محمد رضا رساند دارو های مورد نیاز را به او داد اجازه داد تا کمی استراحت کند طبیه خانم شما خیلی خسته شدید بهتره برید کمی استراحت کنید خانم پرستار به سمت اتاق رفت من هم در کنار محمد رضا نسشته بودم تا مراقب او باشم نویسنده :تمنا🌺 کپی در صورتی که با نویسنده صحبت شود🌿
7.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شال من تو خیابون بیفته! چی میشه مگه؟ . ـــــــــــــــــــــــــ✨💜ـــــــــــــــــــــــــ