eitaa logo
♡•دُختࢪانِ چـٰادُࢪَی♡
2هزار دنبال‌کننده
21.8هزار عکس
10هزار ویدیو
150 فایل
˼ بِسۡـم‌ِرَب‌ِالْحُ‌ـسِی‍ـنۡ...˹🫀 هَمیـن‌چآدرےڪِہ‌برسَـرتُوسـت، دَر‌ڪَربلا،حتّـۍبا‌سَخـت‌گیرےهـٰاے یَزیـد‌،از‌سَـر‌زیـنَـبۜ‌نیوفـتـٰاد 🍃 ⩥ مدیر کانال: @Amamzmanaj ⩥ رزرو تبلیغات‌و‌تبادلات: @Amamzmanaj تولد کانال✨ : ۱۴۰۰/۱/۵
مشاهده در ایتا
دانلود
بہ‌‌روزی‌فڪر‌ڪن‌ڪہ‌‌اربعیــن‌ڪربلا‌نباشی:)💔
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم): ای ابوذر، در همه کارهایت با نیّت باش حتی در خواب و خوراکت. بحار الانوار ج۷۴ ص۸۴ امروز یک شنبه ۲۹ خرداد ماه ۱۴۰۱ ۱۹ ذی القعده ۱۴۴۳ ۱۹ ژوئن ۲۰۲۲ ✾ ┇↵ ✾ ┇↵ ـ ـ ـ ـــــــــ‹𖧷›ــــــــ ـ ـ ـ
سلامــ بچه ها امیدوارم خوب باشید بابت تاخیر زیادن ببخشید رمان به سمت او هم به دلایلی دیگه پارت گذاری نمیشه اما رمان قصه دلبری که زندگی نامه شهید هست شبی دو پارت گذاشته میشه خیلی ممنونم
♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️ حسابی کلافه شده بودم. نمی‌فهمیدم که جذب چه چیز این آدم شدن. از طرف خانم‌ها چند تا خواستگار داشت، مستقیم بهش گفته بودن. اون هم وسط دانشگاه وقتی شنیدم گفتم چه معنی داره یه دختر بره به یه پسر بگه باهام ازدواج کن. اونم با چه کسی! اصلاً باورم نمی‌شد. عجیب‌تر این‌که بعضی از آن‌ها حتی مذهبی هم نبودند.. به نظرم که هیچ جذابیتی در وجودش پیدا نمی‌شد..! براش حرف و حدیث درست کرده بودند! مسئول بسیج خواهران ، تأکید کرد وقتی زنگ زد کسی حق نداره جواب تلفن رو بده برام اتفاق افتاده بود که زنگ بزنه و جواب بدم باورم نمی‌شد این صدا صدای اون باشه بر خلاف ظاهر خشک و خشنش با آرامش حرف می‌زد تن صداش موج خاصی داشت از تیپش خوشم نمیومد دانشگاه را با خط مقدم جبهه اشتباه گرفته‌ بود. شلوار شش جیب پلنگی گشاد می‌پوشید و پیراهن بلند یقه گرد سه دکمه و آستین بدون مچ، که مینداخت روی شلوار توی فصل سرما با اورکت سپاهیش تابلو بود یه کیف برزنتی کوله مانند یه وری مینداخت روی شونش ، شبیه موقع اعزام رزمنده های زمان جنگ میشد راه که می‌رفت کفشش رو روی زمین می‌کشید. ابایی هم نداشت در دانشگاه سرش را با چفیه ببندد @dokhpkjbbvdsryj |دُختَران چآدُری 𑁍'
♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️ از وقتی پام به بسیج دانشگاه باز شد بیشتر می‌دیدمش به دوستام می‌گفتم: این یارو انگار با ماشین زمان رفته وسط دهه شصت پیاده شده و همون جا مونده به خودشم گفتم..! اومد اتاق بسیج خواهران پشت به ما رو به دیوار نشست . اون دفعه رو خودخوری کردم دفعه بعد رفت کنار میز که نگاش به ما نیفته نتونستم جلوی خودمو بگیرم بلند بلند اعتراضم رو به بچه‌ها گفتم. ینی به در گفتم تا دیوار بشنوه زور می‌زد جلوی خندش رو بگیره معراج شهدای دانشگاه که انگار ارث پدرش بود هر موقع می‌رفتیم با دوستش اون‌جا می‌پلکیدند زیرزیرکی می‌خندیدم و می‌گفتم بچه‌ها باز هم دار و دسته محمد خانی بعضی از بچه‌های بسیج با کارو کردارش موافق بودند بعضی هم مخالف. بین مخالفان معروف بود به تندروی کردند اما همه ازش حساب می‌بردن .. برای همین ازش بدم میومد فکر می‌کردم از این آدم‌های خشکه مقدسِ از اون طرف بام افتاده است اما طرف‌دارزیاد داشت. خیلی‌ها می‌گفتند: مداحی می‌کنه، هیئتیه،میره تفحص شهدا، خیلی شبیه شهداست! اما توی چشم من اصلاً این‌طور نبود . با نگاه عاقل اندر سفیهی به آن‌ها می‌خندیدنم که این قدر هاهم آش دهن سوزی نیست @dokhpkjbbvdsryj |دُختَران چآدُری 𑁍'
جانم‌فداۍ‌رھبر . .✨
راوے: مادرشهید اهل "نماز‌شب و نماز‌اول‌وقت" بود. دعای‌عهد و زیارت‌عاشورا و تسبیحات‌حضرت‌زهرا «سلام‌الله‌علیها» را ترک نمی‌کرد!👌🏻 حضور همیشگی در مسجد داشت، به مجالس اهل‌بیت علاقه خاصی داشت🌿. احمد تنها قرآن نمی‌خواند؛ بلکه تدبر و تفکر می‌کرد و همه تلاشش بود..!❤️
شـُدم‌مِثـل‌بَچہ‌اۍ‌کِہ‌پـٰاشو‌میکوبِہ‌زَمیـن میگِہ؛اِلـٰا‌بِلا‌مَن‌هَمیـنو‌میـخوام! ...🚶🏾‍♂💔:)