eitaa logo
دُخٺــࢪاݩ‌‌فـٰاطـمـے❤️💫
3.4هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
25 فایل
📣 بࢪا؎ عضویٺ دࢪ گࢪوه به عنوان مࢪبے یا دختࢪان فاطمے و یا اطݪا؏ از بࢪنامهـ ها با ادمین کاناݪ، دࢪ اࢪتباط باشید 📲 «گروه تبلیغی جهادی رشد🌱» ارسال تصاویر و ویدئوها: @aghayari12 ادمین: @Mirzaei1369 @SarbazAmad
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زن فرعون تصميم گرفت که عوض شود، و پسر نوح تصميمي براي عوض شدن نداشت...! اولي همسر يک طغيانگر بود و دومي پسر يک پيامبر...!!! براي عوض شدن هيچ بهانه اي قابل قبول نيست اين خودت هستي که تصميم مي گيري تا عوض شوي... بعضي از چيزها دير که شد، بي‌فايده هستند. قبل خواب فراموش نشه شهدایی @dokhtaran313
پاسخ یک .... از زبان تو؛ همه شهر را... به می رساند! راستی ؛ کی میشود روزی که ؛ چشم در چشم تو .... پاسخ سلاممان را بشنويم؟ أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج @dokhtaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍀🌺🌿 🍀🌺🌿 🌺🌿 🌿 🌷﷽🌷 📜 حـکایت‌آمـوزنده ✍ ﺷﺨـﺼﯽ ﺑﺎ ﻣﺎﺷـﯿﻦ ﺷﺨﺼﯽ ﺍﺵ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻣـﻮﻗﻊ ﺍﺫﺍﻥ ﻇﻬﺮ ﺗﻮﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩ‌ﻫﺎﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ‌ ﺷﻬﺮ ﺭﻭﯼ ﺗﭙﻪ‌ﺍﯼ ﻣﺸﺎﻫـﺪﻩ ﮐﺮﺩ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻣﺸــﻐﻮﻝ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻧـــﻤﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺳــﻔﻨﺪﺍﻥ ﻫﻢ ﮐـﻨﺎﺭﺵ ﻣﺸـــﻐﻮﻝ ﭼِــرﺍ. ﺍﺯ ﺩﯾـﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺻﺤـﻨﻪ ﻟﺬﺕ ﺑُــﺮﺩ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼـــﻮﭘﺎﻥ ﺭﺳﺎﻧﺪ و ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪﻩ ﺗﺎ ﻧﻤﺎﺯﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣـﻮﻗﻊ ﺍﺩﺍ ﮐﻨﯽ؟! ﭼـﻮﭘﺎﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻮﺳـﻔﻨﺪﺍﻧﻢ ﻧــﯽ ﻣﯿـﺰﻧﻢ ﺁﻧﻬﺎ ﮔﺮﺩ ﻣﻦ ﺟﻤﻊ ﻣﯿﺸــﻮﻧﺪ ﺣﺎﻝ ﻭﻗـﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﻣﻦ را صــدا میزند ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺳﻤــــﺘﺶ ﻧﺮوم ﺍﺯ ﮔــﻮﺳﻔﻨﺪ ﻫـــﻢ ﮐﻤـــﺘﺮم! @dokhtaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍀🌺🌿 🍀🌺🌿 🌺🌿 🌿 🌷﷽🌷 🌸 هشتادو_نهم صمد پیاده می شد. می رفت توی سنگرها با رزمنده ها حرف می زد و برمی گشت. صدای انفجار از دور و نزدیک به گوش می رسید. یک بار ایستادیم. صمد ما را پشت دوربینی برد و تپه ها و خاکریزهایی را نشانمان داد و گفت: «آنجا خط دشمن است. آن تانک ها را می بینید، تانک ها و سنگرهای عراقی هاست.» نزدیک ظهر بود که به جاده فرعی دیگری پیچیدیم و صمد پشت خاکریزی ماشین را پارک کرد و همه پیاده شدیم. خودش اجاقی درست کرد. کتری را از توی ماشین آورد. از دبه کوچکی که پشت ماشین بود، آب توی کتری ریخت. اجاق را روشن کرد و چند تا قوطی کنسرو ماهی انداخت توی کتری. من و بچه ها هم دور اجاق نشستیم. صمد مهدی را برداشت و با هم رفتند توی سنگرهایی که آن اطراف بود. رزمنده های کم سن و سال تر با دیدن من و بچه ها انگار که به یاد خانواده و مادر و خواهر و برادرشان افتاده باشند، با صمیمیت و مهربانی بیشتری با ما حرف می زدند و سمیه را بغل می گرفتند و مهدی را می بوسیدند. از اوضاع و احوال پشت جبهه می پرسیدند. موقع ناهار پتویی انداختیم و سفره کوچکمان را باز کردیم و دور هم نشستیم. صمد کنسروها را باز کرد و توی بشقاب ها ریخت و سهم هر کس را جلویش گذاشت. بچه ها که گرسنه بودند ، با ولع نان و تن ماهی می خوردند. بعد از ناهار صمد ما را برد سنگرهای عراقی را که به دست ایرانی ها افتاده بود، نشانمان بدهد. @dokhtaran313
🌸🍀🌺🌿 🍀🌺🌿 🌺🌿 🌿 🌷﷽🌷 🌸 طوری مواضع و خطوط و سنگرها را به بچه ها معرفی می کرد و درباره عملیات ها حرف می زد که انگار آن ها آدم بزرگ اند یا مسئولی، چیزی هستند که برای بازدید به جبهه آمده اند. موقع غروب، که منطقه در تاریکی مطلقی فرو می رفت، حس بدی داشتم. گفتم: «صمد! بیا برگردیم.» گفت: «می ترسی؟!» گفتم: «نه. اما خیلی ناراحتم. یک دفعه دلم برای حاج آقایم تنگ شد.» پسربچه ای چهارده پانزده ساله توی تاریکی ایستاده بود و به من نگاه می کرد. دلم برایش سوخت. گفتم: «مادر بیچاره اش حتماً الان ناراحت و نگرانش است. این طفلی ها توی این تاریکی چه کار می کنند؟!» محکم جوابم را داد: «می جنگند.» بعد دوربینش را از توی ماشین آورد و گفت: «بگذار یک عکس در این حالت از تو بگیرم.» حوصله نداشتم. گفتم: «ول کن حالا.» توجهی نکرد و چند تا عکس از من و بچه ها گرفت و گفت: «چرا این قدر ناراحتی؟!» گفتم: «دلم برای این بچه ها، این جوان ها، این رزمنده ها می سوزد.» @dokhtaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
موفقیت_مدیریت_زمان ☑️راههایی برای مدیریت زمان: 💠- به برنامه مکتوب اهمیت بدهید. 💠- الویت های خود را به ترتیب شماره گزاری کنید. 💠- هر روز حداقل یک هدف را در نظر گرفته بکوشید آن را محقق سازید. 💠- در زمان بندی خود طوری عمل کنید که ابتدا مهمترین کارتان را انجام دهید. 💠- تلاش کنید اولین ساعت کاری شما سودمند باشد. 💠- به خودتان و الویت بندی که انجام داده اید اعتماد کنید. 💠- به هیج کسی اجازه ندهید وقت شما را تلف کند. جای تعارف و کم رویی نیست به صراحت بگویید " نه". 💠- هنگام آشفتگی خود را نبازید، از فرد آگاهی راهنمایی بگیرید. 💠- با خود مدارا نکنید، زمان های پرت خود را به حداقل برسانید. ✔️موفقیت در زندگی یعنی اجرای درست اصل "حذف انتخاب" انتخاب کارها و اهداف با ارزش در مقابل فعالیت های بیهوده و بی ارزش با این کار می توان با صرف زمان کمتر به اهداف بزرگتری دست یافت. @dokhtaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍀🌺🌿 🍀🌺🌿 🌺🌿 🌿 🌷﷽🌷 بقیة الله: دلگیرم از خودم که دلم گیر یار نیست/اصلاً برای آمدنش بی قرار نیست روزی هزار بار دلش را شکسته ام/این گونه زیستن، ادبِ انتظار نیست @dokhtaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍀🌺🌿 🍀🌺🌿 🌺🌿 🌿 🌷﷽🌷 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 💢تاثیر خدمتگذاری تازه مسلمان به مادر 🔹زکریا بن ابراهیم کوفی می‌گوید: من مسیحی بودم،مسلمان شدم و در سفر حج به محضر امام صادق (ع) رسیدم و عرض کردم: (من مسیحی بودم و مسلمان شده ام) 🔹_امام به زکریافرمود: آنچه خواهی بپرس! _زکریا: پدر و مادر و خانواده‌ام مسیحی هستند و مادرم نابینا است، آیا من (که مسلمان شده ام) با آنها باشم و در ظرف آنها غذا بخورم؟ _امام: آیا آنها گوشت خوک می‌خورند؟ _زکریا: نه، با آنها تماس نمی گیرند. 🔹_امام: مانعی ندارد، همراه مادرت باش و با او خوش رفتاری کن، وقتی که مرد، او را به دیگری وامگذار، بلکه خودت کفن کن و دفن او را به عهده بگیر و به هیچ کس خبر نده که نزد من آمده ای، تا به خواست خدا در سرزمین منی نزد من بیائی. _زکریا می‌گوید: در سرزمین منی، به حضور امام صادق (ع)رفتم، دیدم مردم به گردش حلقه زده اند، که گوئی او معلم کودکان بود، گاهی این و گاهی آن، سؤال می‌کردند و حضرت پاسخ آنها را می‌داد، 🔹هنگامی که به کوفه باز گشتم، به مادرم احترام و نیکی می‌کردم، به او غذا می‌دادم، لباس و سرش را می‌شستم و به او خدمت می‌نمودم، مادرم به من گفت: پسر جان آن هنگام که در دین من بودی آن همه محبت و خدمت به من نمی کردی، اکنون این چه رفتاری است که از زمانی که به این دین (اسلام) گرویده ای به من می‌کنی؟ _گفتم: مردی از فرزندان پیامبرها، مرا به خوشرفتاری با مادر، دستور داده است. _مادرم گفت: آیا این شخص که به تو چنین دستوری داده، پیامبر است؟ _گفتم: نه، بلکه پسر پیامبر (ص) است. مادرم گفت: بلکه این آقا پیامبر است، زیرا پیامبران چنین دستوری (در مورد خوشرفتاری با مادر) می‌دهند. _گفتم: ای مادر! بعد از پیامبر ما، پیامبر نخواهد آمد، بلکه او پسرپیامبر است. _مادرم گفت: دین تو بهترین دین است، آن را بر من عرضه بدار! 🔹من دین اسلام را بر مادرم عرضه داشتم، او مسلمان شد و اصول و احکام اولیه اسلام را به او آموختم، نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را خواند، سپس شب بیمار شد، به من گفت: پسر جان، آنچه به من آموختی، دوباره بیاموز، من آنها را تکرار کردم، مادرم اقرار کرد و از دنیا رفت، صبح مسلمانان آمدند و جنازه او را غسل دادند و من برجنازه اش نماز خواندم و آن را به خاک سپردم 📚- اصول کافی،باب البر بالوالدین،حدیث ۱۱، ص ۱۶۰ - ج ۲ ✅وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا ❇️ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﻣﻘﺮّﺭ ﺩﺍﺷﺖ ﻛﻪ ﺟﺰ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﭙﺮﺳﺘﻴﺪ ﻭ ﺑﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﻧﻴﻜﻲ ﻛﻨﻴﺪ. ﺍﮔﺮ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻳﺎ ﻫﺮ ﺩﻭ ﻧﺰﺩ ﺗﻮ ﺑﻪ ﭘﻴﺮﻱ ﺭﺳﻴﺪﻧﺪ، [ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻲ ﻣﻜﻦ، ﺣﺘﻲ] ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ «ﺍُﻑ» ﻣﮕﻮ ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻣﺮﺍﻥ. ﻭ ﺑﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﺳﻨﺠﻴﺪﻩ ﻭ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭﺍﻧﻪ ﺳﺨﻦ ﺑﮕﻮ. سوره الإسراء آیه 23 @dokhtaran313 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
💌 میان مشغله‌هایم، گاهی بعضی حرفها را یادم میرود برایت بگویم... یادم می‌روم به جای ⛅ گِله از دیگران به دیگران، با درددل کنم با تو بگویم از قلبی که شکسته... قلبی که خسته است... از نرسیدن‌ها، از کنایه‌ها و طعنه‌ها ... 🍁 پس بگذار با این نام زیبا بخوانم تو را : 💜 ای دوست قلبهای راستین به مهربانی‌ات سوگند من، با تمــام قلبم دوستت دارم.. @dokhtaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا