💠 تطهیر وسایل الکترونیکی
💬 سؤال:
آیا راهی غیر از شستن، برای پاک شدن وسایل الکترونیکی مانند تلفن همراه که نجس شده است، وجود دارد؟
2️⃣ آیا اگر تلفن همراهی که نجس شده، هنگام نماز، همراهمان باشد، نماز باطل است؟
✅ پاسخ:
1️⃣ فقط با آب قابل تطهیر است.
2️⃣ نماز باطل نیست، مگر این که نمازگزار قبل از تمام شدن نماز بداند، نجاست تلفن همراه با رطوبت به بدن یا لباس او رسیده است.
❇️نکته: تطهیر اشیاء نجس واجب نیست، حتی مستحب هم نیست. در نتیجه اگر میتوانید با کشیدن روکش نایلونی و یا استفاده از تَلق و مانند آن از تماس احتمالی دست خیس با بدنه آن وسیله برقی نجس جلوگیری کنید.
📚 پینوشت:
بخش استفتائات پایگاه اطلاعرسانی دفتر آیتالله خامنهای
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥چیز خوبیه ها !!!
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃یه گل سر مجلسی خیلی خیلی راحت بزن بریم🌺
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
فصل ۷
🌱برگ هفدهم
ابوراجح نبود.قوها روی آب بی حرکت بودند.مسرور،توی اتاقک چوبی،داشت سکه ها را می شمرد پرسیدم:《ابوراجح کجاست؟》شانه بالا انداخت. وانمود کرد اگر شمردن سکه ها را قطع کند،شماره شان از دستش در می رود. صبر کردم کارش را تمام کند.ابوراجح که نبود،حمام انگار تاریک بود و روح نداشت. آخرین سکه را شمرد. با بی میلی به من نگاه کرد و ساکت ماند.
حالا بگو ابوراجح کجاست؟
سکه ها را با خونسردی توی کیسه ای چرمی ریخت و در صندوچه کنارش گذاشت.
به من نگفت کجا می رود.
لبه سکو نشستم.
پس صبر می کنم تا باز گردد.
شاید برای عبادت به مقام حضرت مهدی رفته باشد.خواستم بروم که گفت:《این جا نیایی بهتر است. 》
به او نزدیک شدم.
چرا ؟طوری شده؟
می دانی ابوراجح تحت نظر است؟
از کجا می دانی؟
نتوانست به چشم هایم نگاه کند. نگاهش را متوجه مردی کرد که روی سکو به فرزندش لباس می پوشاند.
خودت که بودی دیدی وزیر با او چطور برخورد کرد.
دارالحکومه از ابوراجح خوشش نمی آید.به نفع توست که از او کناره بگیری خود او هم راضی نیست که تو خودت را بی جهت گرفتار کنی.
پس تو چرا این جا مانده ای؟
قضیه من فرق می کند.همه می دانند سال هاست شاگردش هستم.در هر شرایطی باید درِ حمام را باز نگه دارم. این سفارش خود ابوراجح است.
کنار پرده گفتم:《از اینکه به فکر من هستی و نصیحتم کردی ممنونم،اما به نظرم جا داشت در مقابل وزیر از ابوراجح دفاع می کردی. هرچه باشد او ولی نعمت توست.》
این خواست ابوراجح است که من دخالتی توی این کارها نداشته باشم.فرض کنیم او را گرفتند و به سیاه چال بردند،بهتر است من هم با او زندانی شوم یا این جا بمانم و حمام را اداره کنم؟.از حمام بیرون آمدم.از راه کوچه پس کوچه ها به سمت مقام حضرت مهدی شروع به دویدن کردم.شیعیان معتقد بودند که آخرین پیشوای آنها به فرمان خدا از دید مردم پنهان شده و هروقت خدا بخواهد،ظهور می کند.قبرستان شیعیان،کنار آن مقام بود.معروف بود که پیشوای آنها،در آنجا خود را نشان داده است. پدربزرگ می گفت:《چطور ممکن است یک انسان،صدها سال عمر کند؟》از زمان ناپدید شدن پیشوای آنها،نزدیک به پانصد سال می گذشت.از ابوراجح در تعجب بودم که باور داشت هنوز آن پیشوا زنده است.
مقام،مسجد ساده ای بود.می گفتند مرجان صغیر تصمیم دارد آنجارا خراب کند.وارد مقام شدم. چند نفری مشغول عبادت بودند. یکی با اشک روان،برای آزادی کسانی که در سیاه چال های مرجان صغیر بودند،دعا می کرد.
ابوراجح آنجا نبود.وارد قبرستان شدم،او را دیدم. کنار قبری نشسته بود و قرآن می خواند. پیش رفتم و کنارش نشستم. با دیدنم لبخندی زد.چشم هایش قرمز شده بود. معلوم بود که پيش از این،در مقام،مشغول راز و نیاز بوده است. فاتحه ای خواندم.جای خلوت و خوبی بود.🍂
#رؤیای_نیمه_شب
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃