eitaa logo
دختران زینبی
393 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
2.4هزار ویدیو
176 فایل
✨️ ڪانال دختران نوجوان محلہ زینبیہ پردیسان قم ✨ پایگاه بسیج حضرت زینب سلام الله علیہا حوزه حضرت نرجس سلام الله علیہا ️🍓ڪپۍ مطالب با ذڪر صلوات😊
مشاهده در ایتا
دانلود
دختران زینبی
🦋 ↺ #متن #دعای_عهد ↯❦.• ••❦«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيم» 📗اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْ
خدایا!🤲🏻 سرزمین‌هایت را با (آمدن) او، آباد کن! و بندگانت را به واسطه‌ی او، زنده گردان! متن و صوت
یا صاحب‌الزّمان! می‌گوییم سلامتی و شفا ولی شما معنی کنید فرج و گشایش‌تان! اگر خانواده و زندگیِ خوب می‌خواهیم، در حقیقت دلِ غمگین‌مان بهانه‌ی شما را می‌گیرد ای مهربان پدر! یا حجة الله! ما را عفو کنید، که عمریست نیازِ حقیقی‌مان را نفهمیدیم! شرمنده‌ی شماییم یا صاحب‌الزّمان! ڪانال 💕دختران زینبی💕👇 https://eitaa.com/joinchat/1909522488Ccdc5dfd559
‌ من‌ در‌میان‌ شما‌ باشم‌ یا‌ نباشم،‌ نگذارید‌ این‌ انقلاب به‌دستِ‌ نااهلان‌ و‌ نامحرمان‌ بیفتد. (ره) ڪانال 💕دختران زینبی💕👇 https://eitaa.com/joinchat/1909522488Ccdc5dfd559
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
40.Ghafir.29.mp3
2.63M
🔹سوره سوره ۴۰ قرآن کریم ⚘تفسیر آیه ۲۹ سوره غافر⚘ ڪانال 💕دختران زینبی💕👇 https://eitaa.com/joinchat/1909522488Ccdc5dfd559
🌽 رفیق جان صداهای مزاحم 🗣رو نشنیده بگیر روی تمرکز کن!😊 کانال 💕دختران زینبی💕👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1909522488Ccdc5dfd559
⭕️ تشییع مردی که برای ایران عزت آورد (امام)؛ و تشییع مردی که برای ایران ذلت آورد (رضاپالان). تصاویر خود گویای همه چیز است... ڪانال 💕دختران زینبی💕👇 https://eitaa.com/joinchat/1909522488Ccdc5dfd559
❤️ را به نیابت از همه دوستان و اموات، به نیت تعجیل در فرج آقامون، 💗صاحب الزمان (عج)💗 قرائت می‌کنیم. @dokhtaranzeynaby
🍃🌸ماجرای 👛صورتی خاکستری🎩🌸🍃 🖌قسمت چهارم: ببین خودت چه می خواهی؟! فکرش به جایی نمی‌رسید. گیج و😯 گنگ به سطرهای بعدی نامه رسید: یکبار به پدرم 🧔🏻گفتم چرا بین من و برادرم فرق می‌گذارید؟‌ چرا او آزادتر است، عزیزتر است توی خانه؟ ‌پدرم خندید😄 و گفت وقتی خودت فرق می‌گذاری و برادرت را از خودت بهتر می‌دانی، چرا من فرق نگذارم؟ گیج😮 شدم. من کجا گفته بودم برادرم از من بهتر است؟ پدرم گفت وقتی نگاهت مدام به او و تفاوت‌هایتان است. وقتی آزادی را در شکل او بودن، راحتی را در هم نقش🎭 او شدن می‌بینی، یعنی قبل از هر کس دیگر خودت هستی که خودت را نمی‌بینی، قبول نداری و به حساب نمی‌آوری. وقتی از خواسته‌هایت حرف می‌زنی، از ناراحتی‌هایت می‌گویی، اینقدر پای او را وسط نکش. به او نگاه نکن. خودت را با او مقایسه نکن. خودت👩🏻 را ببین. تو خودت چه می‌خواهی؟ آن وقت است که حرف و خواسته‌ات اصالت دارد. توی نامه‌ات💌 دنبال تو می‌گشتم، نبودی. هی خط به خطش را بالا و پایین کردم که سارا و خواسته‌هایش را پیدا کنم اما پیدا نکردم. دختری که من نوشته‌اش را خواندم وسط نگاه مردانه دنیای🌍 اطرافش گیر افتاده بود. نگاهت به خودت نبود، به برادرهایت بود، به پسرهای🧑🏻 جامعه. من هی گشتم و خواندم که ببینم سارا خودش چه می‌خواهد؟ رهایی و فوتبال و کارِ خانه نکردن و سفر با دوستان و... خواسته‌هایی است که از ته دل سارا بیرون آمده یا حسرت‌هایی😞 است که با نگاه به دنیای پسرانه شکل گرفته؟
نمی‌گویم تمامش مال دنیای پسرانه است و یک دختر نباید دلش آزادی‌های این شکلی را بخواهد. اما مثل پدرم وسط این خواسته‌ها دنبال اصالت می‌گشتم. دنبال یک شکایت، یک خواسته، یک آرزو که ربطی به دنیای پسرانه نداشته باشد. شکل دنیای💖 سارا باشد. بیا زمین بازی برادرهایت و همه پسرهای جامعه را رها کنیم سارا. زمین🏟 بازی تو چه شکلی است؟ قواعدش چیست؟ گل زدن و موفقیتش به چیست؟ خوشحالی☺️ و حس رضایتش در کجاست؟ تو دختری، یک جنس متفاوت، با مختصات و ویژگی‌های متفاوت. بیا اول خودمان👱🏼‍♀ را پیدا کنیم. کی هستیم؟ کجای این دنیاییم؟ بعد تازه با خودمان آشنا شویم. چه می‌خواهیم؟ چی خوشحال‌مان می‌کند؟ بیا برویم توی زمین بازی خودمان. خودمان را، دنیا را، آینده را، از لنز دوربین🎥 خودمان نگاه کنیم سارا. *** کاغذ سفید📃 را گذاشت کنار و خودکار صورتی را برداشت. توی دست چرخاندش. انگار قرار نبود این رنگ دست از سرش بردارد. وسط اتفاقات عجیب و غریب زندگی‌اش هم سر و کله‌اش پیدا می‌شد. خنده‌اش گرفت. حالا که متن نامه را خوانده بود آرام‌تر🙂 شده بود. دیگر از آن استرس اولیه خبری نبود. کسی نمی‌خواست بازخواستش کند یا آبرویش را ببرد. ولی ذهنش همچنان در تکاپوی حل کردن🧐 معما بود. چه کسی این نامه را نوشته بود؟ دوباره چشمش روی سطرهای تایپ شده کاغذ چرخید. هرکسی بود حرف‌های خوبی زده بود. چه نگاه 😍قشنگی داشت. به جمله‌های آخر نامه فکر کرد و سعی کرد دنبال آرزوهای خودش بگردد. توی دنیا دنبال چه بود؟‌ چه چیزهایی را واقعا می‌خواست؟ ‌چه چیز خوشحالش می‌کرد؟‌ همیشه آنقدر چشمش دنبال کارهای وحید و سعید بود و خواسته بود مثل آن‌ها باشد که خودش🧕🏼 را فراموش کرده بود. به گلدان‌های کنار دستش نگاه کرد که برگ‌هایشان جان تازه‌ای گرفته بود. گلدان‌هایش را دوست داشت. بعد لبخند نشست روی لبش. کوه رفتن دوتایی با بابا را هم دوست داشت. این یکی هیچ ربطی به پسرها نداشت. آن‌ها همیشه صبح‌های جمعه خواب بودند. ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دختران زینبی
🦋 ↺ #متن #دعای_عهد ↯❦.• ••❦«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيم» 📗اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْ
خدایا!🤲🏻 سرزمین‌هایت را با (آمدن) او، آباد کن! و بندگانت را به واسطه‌ی او، زنده گردان! متن و صوت