eitaa logo
"دختࢪﺍنِﺯﻫࢪای‍ۍ•پ‍س‍‌ࢪان‌ِعل‍ﯡۍ"
984 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
260 فایل
❮🌱الهـی‌بہ‌تۅڪل‌نـٰام‌اعظمټ🌱' اینجا؟ ی مکانِ دِنج براے‌ اَݦانَتداࢪانِ چادرِخانم‌زهࢪای مࢪضیه(س) ﯡ نِگاهبانانِ غِیࢪت‌ِ امیࢪالمؤمنین‌علے‌(؏) ناشناس: https://daigo.ir/secret/31347363727 شرو؏ خادمـۍ؛ " ¹⁵. ⁶. ¹⁴⁰¹ "
مشاهده در ایتا
دانلود
به مناسبت آغاز هفته دفاع مقدس امروز رأس ساعت ۲۰ یه محفل داریم در مورد زندگی شهید «منصور ستاری» فرمانده نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران الگوی به تمام معنای مدیریت جهادی ایشون به خاطر نبوغ و ذکاوت فوق‌العاده‌ای که داشت بالاترین نشان نظامی یه کشور دیگه بهش اهدا شد کسی که با طرح ایشون تو عملیات والفجر ۸ تعداد ۷۰ فروند جنگنده و بالگرد عراقی نابود شد تو این محفل حتماً باشید مطالب جالبی قرار خواهد گرفت باشید تا با ابعاد دیگه زندگی این شهید بزرگوار بیشتر آشنا بشید... منتظرتون هستیم... 📲@dokhtaranZpesaranA
بزرگترین شکارچی تانک جهان... محمد علی صفا دوره کماندویی را در انگلستان گذراند وی توانست عنوان کماندوی برتر و مقام اول کماندویی ارتش‌های جهان را از آن خود کند و سپس به آمریکا فرستاده شد و پس از طی مراحل آموزشی سخت و طاقت‌فرسا، مدرک تخصصی انهدام ناوهای جنگی را دریافت کرد شهید محمد علی صفا پس از پیروزی انقلاب اسلامی در اردیبهشت سال ۱۳۵۸ که خرمشهر توسط ضدانقلاب و آشوبگران جدایی‌طلب تهدید می‌شد به‌عنوان فرمانده با کماندوهای ویژه نیروی دریایی عازم خرمشهر شد و معلوم است که کارش را به درستی انجام داد. البته زخمی هم شد و چند بار جراحی شد ولی وقتی دفاع مقدس شروع شد، استراحت پزشکی را رها کرد و دوباره بازگشت و این‌بار در روز ۳۱ شهریور سال ۱۳۵۹ ارتش بعثی عراق با ۲ لشکر تانک و با تمام تجهیزات به خرمشهر حمله کرد و نیمی از خرمشهر را به اشغال درآورد. در این هنگام محمدعلی به‌همراه حدود ۱۵۰ کماندو نیروی دریایی بوشهر با رشادت و جانفشانی توانست ۱۶۴ تانک رژیم بعثی را منهدم کند و به کمک نیروهای خود ارتش عراق را به عقب راند. به‌علت خسارت سنگینی که کماندوهای ایران به لشکر تانک صدام وارد آوردند، بعد از اشغال خرمشهر صدام خرمشهر را گورستان لشکر تانک خود نامید وی در این درگیری‌ها ۱۳ ناو جنگی و موشک‌انداز ارتش عراق را هم غرق کرد مشهور است که «صفا» توانست در طول یک هفته رکورد شکار تانک‌ در دنیا را بشکند و معلوم شد بی‌دلیل نبود که همکاران و مربیانش از شجاعت و نبوغ وی حیرت می‌کردند؛ شیر بیشه رزم و مرد میدان بود. پس از شهادتش نامه تسلیتی از طرف پایگاه کماندویی رویال مارین انگلستان(پایگاهی که در آنجا دوره دیده بود) برای خانواده صفا ارسال شد که در آن نامه اعلام کرده بودند به‌خاطر شهادت محمدعلی صفا مدت سه روز پرچم این پایگاه نیمه افراشته بوده است این پایگاه همچنین تندیسی از این شهید ساخت. 📲@dokhtaranZpesaranA
منطقه شیاکوه ارتفاعاتی در منطقه مرزی ایران و عراق است که تسلط بر آن برای دو طرف درگیر در جنگ حائز اهمیت بود و شهید عبدالحمید انشایی هم دیده‌بان آن شهید گرای دشمن را به توپخانه ارسال می‌کرد و با بی‌سیم موقعیت دشمن را اطلاع می‌داد و توپخانه نیز انجام وظیفه می‌کرد او در مدتی که در گیلانغرب حضور داشت دو نامه به خانواده نوشت، در هر کدام مقداری پول از حقوق سربازی خود گذاشت و سفارش کرد که به فقرای محل بدهند، دشمن دوباره تحرکات خود را برای باز پس‌گیری مناطق آزاد شده آغاز کرده بود و با چندین برابر استعداد نیروهای اسلام در حال پیشروی بود، درگیری‌ها سخت شده، آتش سنگین دشمن سبب شهادت بسیاری از رزمنده‌ها شد. به رقم تلاش‌های یگان‌های مختلف تیپ ۵۸ ذوالفقار و گردان ۱۹۱ پیاده شیراز به دلیل آتش سنگین دشمن، سقوط نزدیک بود. در این زمان دشمن فشار خود را بر نیروهای خودی بیشتر کرده بود و هر لحظه حفظ این ارتفاعات سخت‌تر می‌شد، رزمنده‌ها به شهادت رسیده بودند، حلقه محاصره دشمن تنگ‌تر می‌شد، گرای ستون‌های دشمن در حال ارسال بود، دستور رسید به عقب بازگردد، اما او ماند. او زخمی شده بود، اما هنوز جان داشت و اندک نیرویی برای دفاع باقی مانده بود، او بر روی شیاکوه ایستاد، گرای دشمن همچنان ارسال می‌شد، همرزم او می‌گوید:«فهمیدم که گرایی که می‌دهد همان جایی است که خودش ایستاده. پرسیدم، این محل دیدبانی خودت است، پاسخ داد دیگر نیست دشمن به آن رسیده، بزنید» در لحظات آخر ناگهان بی‌سیم به صدا درآمد، صدای عبدالحمید بود، بیسیم‌چی صدا زد حمید جان به گوشم صدای غرش توپ و سوت خمپاره‌ها با صدای عبدالحمید در آمیخته بود:«از قول من به امام و مادرم بگویید شیاکوه لرزید، ولی انشایی نلرزید» فرمانده پشت بی‌سیم صدا زد:انشایی، انشایی، جواب بده! اما دیگر صدایی نیامد... ۱۵ دی ماه سال ۱۳۶۰ بود که شهید عبدالحمید انشایی در عملیات آزاد سازی ارتفاعات سر به فلک کشیده شیاکوه مردانه به شهادت رسید پیکر پاک شهید انشایی پس از ماه‌ها ماندن در منطقه شیاکوه، به زادگاهش منتقل شد و در جوار یاران آرمید، سال‌ها بعد ناو سروان «مسعود انشایی» برادر عبدالحمید نیز راه شهدا را ادامه داد و در سال ۱۳۶۷ در نبرد ناوچه جوشن با ناو های شیطان بزرگ به شهادت رسید این دومین هدیه خانواده انشایی به انقلاب اسلامی بود. رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) در سخنان گهرباری در سال ۱۳۶۰ پس از دریافت پیام این افسر رشید ارتش جمهوری اسلامی ایران فرمودند: «در صدر اسلام هم از این افسرها بوده است، مثل انشایی ها» فیلم سینمایی «دیده‌بان» ساعات پایانی زندگی شهید عبدالحمید انشایی و شهدایی از این دست را روایت میکند کتاب «سرسخت تر از شیاکوه» نیز روایت زندگی این شهید والا مقام است شادی روح این شهید والا مقام و تمامی شهدای گرانقدر صلوات و فاتحه‌ای رو نثار کنید. 📲@dokhtaranZpesaranA
شهید سرافراز ارتش اسلام امیر سرلشکر مسعود منفرد نیاکی به هنگام درگذشت فرزندش که با آغاز عملیات بیت‌المقدس مصادف شده بود، با احساس مسئولیت نسبت به وظیفه خطیر خویش و به رغم اندوه سنگین و غم جانکاه مرگ دختر جوان و عزیزش، در برابر اصرار خانواده از او برای ترک منطقه و حضور در مراسم تشییع و تدفین می‌گوید:«آن فرزندم کسانی را دارد که در کنارش باشند ولی من نمی‌توانم در این بحبوحه جنگ، فرزندان سرباز خود را تنها بگذارم» نیاکی بعد از گذشت یک ماه از درگذشت فرزندش و بدون این که موفق به دیدار او شده باشد به منزل باز می‌گردد او درواقع خدمت به وطن را به وداع با دخترش ترجیح می‌دهد همچنین این پدر داغدیده، اما متعهد در بخشی از دست نوشته‌های خود به این حادثه تلخ اشاره و در بخشی از آن می‌نویسد:«یک بار دیگر به یادم آمد آن روزی که در بیمارستان از او خداحافظی می‌کردم دست‌های ظریفش را به دور گردن من حلقه زد و در حالی‌که مرا می‌بوسید زیر گوشم زمزمه کرد:پدر مواظب خودت باش و زودتر بیا دلم برایت تنگ می‌شود هر دو در لحظه خروج به هم خیره شدیم او به امید دیدار مجدد ولی من می‌دانستم دگربار او را نخواهم دید مگر در ابدیت و روزی که خودم به دنبال او به آسمان‌های آبی پر بکشم...» یکی از ویژگی‌های مهم این شهید بزرگوار حضور همیشگی وی در خط مقدم جبهه دوشادوش سایر کارکنان پایور و وظیفه بود که با تشویق آنان به پیشروی همراه بود این شهید بزرگوار به تحصیل مال بسیار بی اعتنا بود و طور معمول تمامی مبالغی را که بابت فوق‌العاده مناطق عملیاتی دریافت می‌نمود یا تحت عنوان پاداش خوب جنگیدن به کارکنان وظیفه اهدا می‌کرد و یا جهت گرفتن عکس از مناطق جنگی هزینه می‌نمود همسر شهید نقل می کند: همیشه کارتی در جبیش بود که روی آن نوشته شده بود:«اگر زمانی در حین خدمت، جانم را از دست دادم و قرار شد ارتش مرا به خاک بسپارد، هر جا که برای ارتش راحت‌ تر و ارزان تر است، مرا خاک کند» کارنامه شهید منفرد نیاکی در سال‌های دفاع مقدس سرشار از افتخارات و قهرمانی‌های تحسین‌برانگیز است این پیر میدان‌های نبرد در طول خدمت خود در عملیات‌های بزرگ ایران مانند خیبر (الله‌اکبر)، ثامن‌الائمه، طریق‌المقدس، تنگه چذابه، فتح‌المبین، بیت‌المقدس، والفجر مقدماتی و سایر عملیات‌های انجام شده در جبهه‌های عملیاتی جنوب حضوری فعال داشت شرکت در عملیات بیت‌المقدس (حماسه آزادسازی خرمشهر) نقطه اوج فعالیت‌های این شهید گرانقدر در دفاع مقدس است تداوم اشغال خرمشهر در آن زمان به عنوان آخرین و مهمترین حربه رژیم بعثی عراق جهت وادارکردن ایران به شرکت درهرگونه مذاکرات صلح به شمار می‌رفت او درکسوت فرماندهی در قرارگاه فتح بار‌ها به قلب دشمن تاخت و با استفاده از نبوغ عالی خود شکست‌های سهمگینی بر پیکره پوشالی دشمن در جبهه‌های جنوب وارد و افراد زیادی از مزدوران بعثی را به اسارت گرفت و در نهایت شاهد آزادی مناطق مختلف خوزستان از یوغ نیرو‌های متجاوز شد این شهید عزیز در تاریخ ۶ مرداد ۱۳۶۴ پس از مجاهدت های فروان به مقام رفیع شهادت رسید کتاب «رد پای پیر» روایت زندگی این شهید بزرگوار است مستند «نیمه پنهان ماه» و مستند «رد پای مرد» نیز در مورد این شهید والا مقام ساخته شده است. شادی روح این شهید والا مقام و تمامی شهدای گرانقدر صلوات و فاتحه‌ای رو نثار کنید 📲@dokhtaranZpesaranA
مهدی که از همان ابتدا بسیار باهوش بود موفق شد تا در کنکور رشته تجربی رتبه چهارم پزشکی دانشگاه شیراز را کسب کند اما از رفتن به دانشگاه منصرف شد و در مغازه پدر ماند خودش گفته بود: مغازه پدرم سنگر است و رژیم پهلوی با تبعید پدرم می خواهد سنگر محکم او خالی بماند، ولی من نمی گذارم این سنگر مبارزه خالی بماند بعد از مدتی، اعتصاب مردمی بالا گرفت و مغازه ها تعطیل شد و آقا مهدی هم مغازه پدر را تعطیل کرد و برای تحصیل در یکی از دانشگاههای پاریس برایشان نامه ای نوشت و مورد پذیرش واقع شد اما پیش از عزیمت به فرانسه از نظر امام درباره تحصیل دانشجویان در خارج از کشور مطلع شد که فرموده بودند به ایران برگردید زیرا ایران به جوانانی مثل شما نیازمند است و همین گفته امام، مهدی را از رفتن به پاریس هم منصرف کرد آقا مهدی زین‌الدین می‌گفت:خیال نکن کسی شده‌ای! چشمان همرزمانش که به مهدی می‌افتاد بال در می‌آوردند دوره‌اش می‌کردند و شروع می‌کردند به شعار دادن: «فرمانده آزاده آماده‌ایم آماده» هر کسی هم که دستش به مهدی می‌رسید امان نمی‌داد شروع می‌کرد به بوسیدن، مخمصه‌ای بود برای خودش، خلاصه به هر سختی که بود از چنگ بچه‌ها خلاص شد اما به جای اینکه از این همه ابراز محبت خوشحال باشد با چشمانی پر از عشق به خودش نهیب می‌زد! مهدی خیال نکنی که کسی شده‌ای که اینا اینقدر بهت اهمیت میدن تو هیچی نیستی...تو خاک پای این بچه‌هایی... آقا مهدی فرمانده جوان و بیست و پنج ساله لشکر علی بن ابیطالب علیه السلام که در انسجام و یکدل کردن رزمندگان از فرهنگ های مختلف نابغه بود، محبوب دلهای لشکریانش شده بود، به همراه آقا مجید زین‌الدین برای ماموریتی از کرمانشاه به سردشت می رفتند که در منطقه تپه ساروین در درگیری با ضد انقلاب به شهادت رسیدند و در بیست و هفتم آبان ماه سال ۶۳ عرشی شدند شادی روح این شهید بزرگوار و برادر شهیدش و تمامی شهدای گرانقدر صلوات و فاتحه‌ای رو نثار کنید. 📲@dokhtaranZpesaranA
مردم دشت عباس به او لقب «شیر صحرا» داده بودند این لقب برای او چنان با مسما بود که رادیوهای دشمن هم با این لقب از او نام می بردند در روزهایی که عراق اکثر شهرهای ایران را موشک باران می‌کرد، این فرمانده شجاع ایرانی نامه‌ای به صدام نوشت:«اگر جناب صدام حسین ژنرال است و فنون نظامی را خوب می‌داند و نظریه‌پرداز جنگی است، پس به راحتی می‌تواند در دشت عباس با من و دوستان جنگ آورم ملاقات کند و با هر شیوه‌ای که می‌پسندد، بجنگد؛ نه این‌که با بمب افکن‌های اهدایی شوروی محله‌های مسکونی و بی‌دفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد» در جواب این نامه، صدام ژنرال قادر عبدالحمید را با گروه ویژه‌اش به دشت عباس فرستاد تا عبدالحمید به فرمانده نامدار ایرانی نحوه انجام یک جنگ تخصصی را نشان بدهد. این فرمانده ایرانی سال‌ها قبل در اسکاتلند، عبدالحمید و گروهش را در مسابقه کوهنوردی ارتش‌های منتخب جهان، دیده و شکست داده بود. آن‌جا گروه او اول و عراقی‌ها هفتم شده بودند. حالا در میدان جنگ حقیقی، حسن دوباره مقابل ژنرال قادر عبدالحمید قرار گرفت و بعد از یک درگیری طولانی، لشکرش را شکست داد و خودش را هم اسیر کرد فرمانده رشید لشکر ۲۳ نوهد (نیروی ویژه هوابرد) تیمسار سرلشکر شهید حسن آبشناسان(1315ـ1364)؛ او که نامش لرزه بر پشت دشمن می‌انداخت و جسارتش شهره خاص و عام بود. فرمانده شهیدی که با وجود خلق حماسه‌های بسیار، آن چنان که شایسته اوست به نسل امروز معرفی نشده است.در توصیف شخصیت او سطور زیادی نوشته شده است. گفته‌اند وی توانایی خیره‌کننده‌ای در فنون نظامی و شگردهای رزمی داشت... مردی با مؤلفه‌های مثال‌زدنی و برخاسته از ژرفای زندگی اجتماعی مردم ستم‌کشیده همین دیار... فرمانده نظامی که دانش‌ و توان انسانی‌اش رشک‌برانگیز بود... کسی که شخص صدام حسین برای سرش جایزه تعیین کرده بود و عراقی‌ها هراس داشتند به دشت عباس بیایند؛ جایی که آبشناسان و گروه کماندوهای او آنجا بودند. حسن آبشناسان، فرمانده نیروهای مخصوص ارتش (کلاه‌سبزها) اوایل جنگ، با یک گروه 8 نفره چریک کاری کرد که در رادیو عراق اعلام شد یک لشکر از نیروهای ایرانی در دشت عباس مستقرند. حسن موتورسیکلت سوارهای حرفه‌ای را از کوچه و خیابان‌های جنوب شهر تهران جمع کرد و به آن‌ها آموزش‌های خاص داد و همه را با عنوان گروه ویژه اسب آهنی به جبهه فرستاد. یکی از همرزمانش، داستانی از شجاعت سرهنگ را برای دیگران این گونه بازگو می‌کرد: باور نمی‌کنید اگر بگویم 40 کیلومتر پیشروی کردیم. مطمئن هستم که باور نمی‌کنید. خود ما هم باور نمی‌کردیم، اما سرهنگ بی‌توجه به اضطراب ما و موقعیت دشمن تا آن‌جا جلو رفته بود. طی یک کمین در محور دشت عباس، دو خودروی عراقی را منهدم کردیم و 15 نفر از آنها را اسیر گرفتیم و برگشتیم عقب. در تمام طول راه، سرهنگ با نقشه راه را کنترل می‌کرد که گم نشویم. وقتی برگشتیم و سرهنگ گزارش کار را ارائه کرد، دهان فرماندهان از تعجب باز مانده بود. این کار با هیچ قاعده‌ای جور در نمی‌آمد و سرهنگ با طرح و فکر خودش آن را به انجام رسانده بود؛ بدون دادن حتی یک نفر تلفات. آبشناسان در سال1364، در منطقه سرسول با تیر مستقیم دشمن به شهادت رسید. خبر شهادتش از رادیو عراق با شادی و مارش پیروزی پخش شد.یکی از همرزمان آبشناسان تعریف می‌کند: در یک عملیات، چند عراقی را اسیر کرده بودیم. یکی از اسیرها تیر به زانویش خورده بود و نمی‌توانست راه برود. باید می‌کشتیمش. والا امکان داشت خودمان هم به دردسر بیفتیم. سرهنگ تک و تنها آن اسیر را حدود 8 کیلومتر تا مقر کول کرد. فقط به خاطر اینکه زنده بماند. آن عراقی بعد از تمام شدن جنگ همیشه از آبشناسان یاد می‌کرد. حتی وقتی اسرا آزاد شدند، رفت بهشت‌زهرا سر مزار آبشناسان. مستند «چریک پیر» روایت زندگی این شهید گرانقدر است همچنین کتابی نیز با همین نام در مورد این شهید نوشته شده است شادی روح این شهید بزرگوار و تمامی شهدای گرانقدر صلوات و فاتحه‌ای رو نثار کنید 📲@dokhtaranZpesaranA
شهید برونسی خیلی به لقمه‌ حلال مقید بود و حساسیت شدیدی روی بیت المال داشت تا جایی که ایشان دو بار شغل‌اش را عوض کرد در پاسخ به این سؤال که چرا شغلت را عوض کردی می‌گوید کار در آن لبنیات‌فروشی درست نبود، زیرا صاحب آنجا آب را با شیر مخلوط می‌کرد و من چون باید شیر دست مشتری می‌دادم، راضی نبودم و نیستم که لقمه حرام به منزل بیاورم ایشان می‌گوید دنبال شغل دیگری می‌روم متعاقبش در یک سبزی‌ فروشی مشغول به کار می‌شود که آن‌جا هم یک هفته بیشتر دوام نمی‌آورد. مادرش باز هم به ایشان می‌گوید دیگر بهانه‌ات چیست؟ پاسخ می‌‌دهد در سبزی‌فروشی، سبزی و گِل را با آب قاطی می‌کنند تا سنگین شود و من دست مشتری بدهم، ولی بنده راضی نیستم لقمه حرام وارد زندگی‌ام کنم و به هیچ عنوان وسیله کسب روزی حرام نمی‌شوم. از این پس دنبال لقمه حلال، بر سر گذر محله‌مان می‌روم و در بنّایی عرق می‌ریزم بعدها با توجه به فعالیت‌های سیاسی پیش از انقلاب و ارتباطی که با مقام معظم رهبری داشت به «اوستا عبدالحسین برونسی» معروف ‌شد همسر شهید نقل میکند تا زمان شهادت ایشان ما اطلاع نداشتیم که ایشان در جبهه مسئولیت مهمی دارد شهید برونسی با ایمانی که به خدا داشت، حتی وعده شهادت خودش را هم از حضرت زهرا(س) گرفت. این‌گونه که هم‌رزمان ایشان می‌گویند در عملیات «بدر» برای صبحگاه سخنرانی کرد و گفت اگر در عملیات بدر شهید نشدم به مسلمانی من شک کنید. این ماجرا نشان‌دهنده سطح ارادت و یقین ایشان به اهل بیت(ع) است. ایشان می‌گوید در عملیات بدر در شرق دجله، منطقه هورالعظیم در چهارراه خندق شهید می‌شوم و همین اتفاق هم می‌افتد. یک روز تمام دانش آموزان را جمع کردند و کلاسها تعطیل شد گفته بودند یک فرمانده تیپ قرار است بیاید برایتان سخنرانی کند. من دم در مدرسه منتظر ایستادم تا فرمانده تیپ بیاید. به من گفتند اسمش برونسی است. من منتظر یک ماشین آنچنانی با چند همراه و محافظ بودم که یک دفعه یک مردی با موتور گازی سبز رنگی روبروی در مدرسه ایستاد و می خواست برود داخل. من جلویش را گرفتم و گفتم کجا، مراسم سخنرانی است و فرمانده تیپ می خواهد سخنرانی کند. ایشان مکثی کرد و گفت: من برونسی هستم. بخشی از وصیت نامه شهید: شما‌‌ ای زن، چون زینب کبری (س) فرزندانم را هم پدری کن و هم مادری، مادری که اسلام می‌گوید. برای چندمین بار باز هم می‌گویم؛ هر کس آمد و گفت: فرزند بی‌بابا نمی‌خواهم، باید توی دهنش بزنید. همسر عزیزم شما هفت فرزند دارید، باید آن‌ها را آنچنان با اسلام آشنا کنید که روز قیامت هم به درد خودت بخورند و هم به درد من، در راه امام خمینی که‌‌‌ همان راه قرآن و راه امام حسین است بروند تا سر‌حد شهادت. از همه شما می‌خواهم که هر موقع پسرانم را داماد کردید، یک دختر مؤمن بگیرید، فاطمه و زهرا را هم یک شوهر مؤمن برایشان انتخاب کنید، برای داماد و عروس کردن فرزندانم پی مال دنیا نروید، فقط ببینید که از همه بهتر خدا را می‌شناسد، ملاک خدا باشد. در هر کار اگر انسان خدا را در نظر بگیرد انحراف ایجاد نمی‌شود. همسر عزیزم! اگر شما این حرف‌هایی که من در وصیت نامه نوشتم، عمل کردید، من اگر در راه خدا شهید شدم، شما را تا به بهشت نبرم! خودم نمی‌روم. از همهٔ شما می‌خواهم که مرا حلال کنید و از پدر و مادر مهربانم هم می‌خواهم، که مرا حلال کنند. شهید عبدالحسین برونسی در عملیات بدر با دلاوری غیر قابل وصفی در چهار راه جاده خندق به پاتک دشمن پاسخ داد و به فرمان حضرت امام (ره) لبیک گفت تا اینکه در ساعت ۱۱ صبح روز ۱۳۶۳/۱۲/۲۵ در منطقه هورالعظیم با اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. کتاب «خاک های نرم کوشک» و کتاب «گلبو» روایت زندگی این شهید سرافراز است فیلم «به کبودی یاس» برداشتی از زندگی این شهید است شادی روح این شهید والا مقام و تمامی شهدای گرانقدر صلوات و فاتحه‌ای رو نثار کنید 📲@dokhtaranZpesaranA
در ۲۵ مرداد سال ۱۳۴۷ برای تکمیل دوره خلبانی به پایگاه هوایی ویلیامز شهر فنیکس ایالت آریزونای آمریکا فرستاده شد با کسب رتبه نخست در بین بیش از ۴۰۰ دانشجوی خلبانی از کشورهای مختلف عنوان خلبان نمونه این پایگاه را از آن خود نمود امتیازات خلبانی که او در پایگاه ویلیامز آمریکا بدست آورد شامل رکوردهایی بود که تا آن زمان هرگز در آن پایگاه هوایی ثبت نشده بود بطوری که تمامی اساتید پرواز هواپیماهای جنگی آمریکا را شگفت زده نمود و به او لقب سلطان پرواز را داده بودند جوان ترین استاد خلبان نیروی هوایی ارتش بود در ۲۵ سالگی استاد خلبان جنگنده اف ۵ شد، در ۲۷ سالگی به درجه سرگردی رسید و جزو افسران ارشد نیروی هوایی شد وی با بیش از ۳ هزار ساعت پرواز عملیاتی و آموزش خلبانی به ده‌ها دانشجوی جوان خلبانی که تعدادی از آنها همچون شهیدان سرافراز سرلشکر خلبان عباس بابایی و سرلشکر خلبان مصطفی اردستانی به مقام والای شهادت نائل گردیده‌اند، و یا به رده‌های ارشد فرماندهی نیروی هوایی رسیده اند، کارنامه درخشان و پرافتخاری در طول عمر کوتاه و پربرکت خود به جای گذاشت شهید اقبالی دوگاهه فردی به تمام معنا صمیمی و مهربان بود انسانی فروتن و خویشتندار، گشاده رو، متین، آراسته و با اخلاق نیکو و منش بسیار انسانی بود که در نگاه اول هر کس را شیفته خود می‌کرد دارای روحی بلند که علاقه خاصی به قرائت قرآن مجید داشت و هر چند وقت، کل قرآن را دوره می‌کرد او خلبانی جوان با دانش و معلومات فوق‌العاده گسترده بود که به تمام موضوعات و قوانین پروازی اشراف کامل داشت با شروع جنگ به کابوس صدام تبدیل شده بود بیشتر تلمبه خانه های نفتی و نیروگاه های برق عراق را از کار انداخته بود و طرح های عملیاتی او باعث شده بود صادرات بیش از ۳ میلیون بشکه نفت عراق به صفر برسد شهادتش در روز عید قربان مصادف با اول آبان ماه ۱۳۵۹ رقم خورد پس از بمباران موفق پادگان العقره در شمال عراق و همچنین در منطقه هوایی موصل هواپیمایش مورد اصابت موشک قرار گرفت و در حالی که به نزدیکی مرز ایران رسیده بود هواپیمایش سقوط کرد و در خاک عراق مجبور به ایجکت شد پس از ایجکت و اسارتش به دست عراقی ها به دلیل ضربات مرگباری که این خلبان به نیروهای عراقی وارد آورده بود توسط نیرو های بعثی با طناب به دو جیپ بسته شده و بدنش را به دو نیم کرده آنگاه نیمی را در قبرستان محافظیه شهر نینوا و نیمه دیگر آن را در قبرستان زبیر شهر موصل به خاک سپردند پس از ۲۲ سال و با پیگیری کمیته جستجوی اسرا و مفقودین و کمیته بین‌المللی صلیب سرخ، در پنجم مرداد سال ۱۳۸۱ بازمانده پیکر مطهرش به ایران بازگشت و به شکل با شکوهی تشییع و تدفین شد. کتاب های «شکوه پرواز» و «شهر شهریار» روایت زندگی این شهید والا مقام است شادی روح این شهید عزیز و تمامی شهدای گرانقدر صلوات و فاتحه‌ای رو نثار کنید. 📲@dokhtaranZpesaranA